هنر رهایی از خود
مهدی کاوهای-عکاس
هنر زبانیاست جهانی برای ارتباط بین انسانها. به عنوان مثال موسیقی که در آنسوی دنیا یک نوازنده آلمانی زبان مینوازد، در این سر دنیا برای یک شنونده فارسی زبان نیز لذتبخش است و از شنیدن آن لذت میبرد. هنر بدون مرز و بوم حرف خود را منتقل میکند چون با روح سر وکار دارد و زبان روح؛ یک زبان جهانی است.
رسیدن به این زبان جهانی در کار هنر ریاضت و آموزش و شکیبایی میطلبد و چیزی نیست که هنرمند یکشبه به آن برسد. شاید در دورهای هنرمند به تقلید از بزرگان بپردازد اما باید مواظب باشد در دام تکرار نیفتد و آن را پلهای قرار دهد برای رشد. درحقیقت هنرمند هر قدر هم حرفهای، بتواند اثر بزرگان را تکرار کند، باز حرفی جدید برای گفتن ندارد و همان حرف زده شده را باز تکرار میکند.
اما یک هنرمند در مسیر سیر و سلوک باید چه ببیند و بیاموزد که راه خود را بیابد و بتواند به آن زبان جهانی دست یابد؟
نخستین موردی که یک هنرمند برای کسب موفقیت باید از آن عبور کند، غرور کاذبی است که گاهی موجب میشود تشویق دیگران و بهبه و چهچه چند نفر هنرمند او را از پیشرفت و آموختن بازدارد.
حرف جهانی زدن یک بینش جهانی و مطالعه میخواهد و دستیابی به «شناخت» در گام نخست نیازمند شناخت از خود و اساسا شناخت از خود شروع میشود.
یک هنرمند نباید آموزههای خود را فقط معطوف به آموختن در رشته هنری خود کند و باید نگاه خود را فراتر برده و در این مسیر از خودشناسی گرفته تا شناخت جامعه و شناخت فرهنگهای مختلف و ادبیات و آیینها گام بردارد.
به قول سهراب: چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید.
هنرمند باید یاد بگیرد کجا میتواند ساده و بیآلایش حرف بزند و کجا با پیچیدگیهای هوشمندانه سخن گوید و کجا حتی سکوت کند.
این روزها رباتها و هوشهای مصنوعی ادعای خلق آثار هنری را دارند و هر روزه از نظر تکنیک کارهایی بس حرفهای از آنها میبینیم اما باز باید گفت هیچگاه نخواهند توانست جای انسان را بگیرند و اثر هنری خلق کنند باید بدانیم اینها میآیند و در ابزار تغییرات ایجاد میکنند و خود نیز یک ابزار هستند و شکل خلق اثر را تغییر میدهند، اما باز مهم فکر و اندیشه پشت آنهاست که حرف میزند. باید دانست چیزهای هستند که نمیتوان کد نویسی کرد و به ربات منتقل کرد احساسات یک هنرمند قابل کد نویسی نیستند. خلق و خوی و منش یک هنرمند قابل کد نویسی نیست.در این نبرد ربات همیشه بازنده است.
هیچگاه یک ربات نمیتواند شاعر شود شاید بهصورت تکنیکال کلمات را کنار هم بگذارد و قافیه و ردیف درست کند اما شعرش روح ندارد و فقط تعدادی کلمات هستند که کنار هم نشستهاند پس هنر واقعی چیزی است که از روح برخاسته و بر روح مینشیند. هنرمند واقعی دنبال این نیست که نامش را ماندگار کند، دنبال این نیست که بگوید این منم. او از من عبور کرده و وقتی از من عبور کنی، ماندگار میشوی.آن موقع چیزی را که خلق میکنی بارها و بارها دربارهاش حرف خواهند زد و بارها و بارها تکرارش خواهند کرد پس هنرمند باید از خودنمایی عبور کند و این پله اول آن خودشناسی است همانگونه که بزرگان ما گفتهاند از خودشناسی به خداشناسی رسیدن است
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
غرور را باید کنار گذاشت و باید متواضعانه دید با نگاهی نو و جستوجوگر؛ نگاهی شاگردانه و باید کارهای دیگران را دنبال کرد. باید یک جستوجوگر بود گاهی باید همه تن چشم شد و آن حقیقت ناب را یافت آنوقت است که به جای اینکه نام خود را فریاد بزند و بگوید که این را من خلق کردهام اثرش او را به جهانیان میشناساند آنوقت است که دیگر نگران آن نیست کسی کار او را کپی کند چون طوری حرف زده که ناب شده است. بلکه از کپی کارش خوشحال هم میشود چون حرف ناب او را تکرار و منتشر میکنند.
دوستی به شوخی میگفت: همیشه مثل اهرام مصر طوری بساز که شک کنند به آنکه این کار زمینیها است. دیگر دغدغه آن را ندارد که آیا کارش فروش خواهد رفت یا خیر؛ این اثر خلق شده است که همه را مانند آهنربا به خود جذب میکند.
در گذشته در کشور خودمان هنرمندانی بودند که حتی امضای زیر اثر خودشان هم نامشان نبود و خود را عبد خدا معرفی میکردند خود را هیچ میدانستند دنبال شهرت و نام نبودند و همین منش آنها قرنهاست که کار آنها را ماندگار کرده است.
هنرمند باید بداند غرور مانند شمشیری دولبه است در یک سو، میتواند از آن بهعنوان انگیزهای برای بهبود کارهای خود کند و او را به دنبال رسیدن به بالاترین سطح کیفیت کارهای خود بیاورد.
اما در سوی دیگر، غرور میتواند به عنوان یک عامل مخرب برای هنرمند درک شود که باعث میشود او در برابر پذیرش انتقادات و هدایتهای دیگران بسته شود و به جای پیشرفت، او را در یک نقطه نگه دارد. از طرفی، غرور میتواند باعث شود که هنرمند به نحوی از ارتباط با دیگران به خوبی بهره نبرد و به عنوان یک فرد متمرکز بر خود، از فرصتهای همکاری و همفکری با دیگران بیبهره بماند.
کسانی که در جاده هنر قدم بر میدارند و زندگی خود را صرف شهود و کشف خویشتن خویش میکنند، بدون شک در مسیر بیانتهایی که در پیش گرفتهاند، هر یک به وسع خود از لذایذ معنوی فراوانی برخوردار میشوند و در این راه، هر کجا که هنرمند به خود باوری برسد، سهم بیشتری از معنویت جهان نصیبش میشود. اما اگر این خود باوری با اندکی لغزش به غرور مبدل شود، سبب محرومیت وی از برکات معنوی میشود و هر چقدر میزان این غرور، ذهن هنرمند را بیشتر احاطه کند، روند رشد و پیشرفت او را کندتر میسازد و در صورتی که هنرمند موفق به فروپاشی این مانع بزرگ نشود، جهان شاهد مرگ زندگی هنری وی خواهد شد.