-

زندگی در میان رنگ و بوم

بابک بهاری: با نگاهی به آثار خانم نیره حسین‌پور که سبک و گرایش او به فرم زیباشناسی (نگارگری مدرن) و هم ادبیات و تاریخ (شاهنامه و منطق‌الطیر عطار و سایر اشعار فارسی) قابل مشاهده است. تکرار و بکارگیری رنگ غالب نیز از دیگر روش‌های اجرایی در نقاشی‌های پیشرو است. همه کنش نقاشی‌های او از بَزم و رَزمی است که بر قاب‌ها نشانده شده تا ما به دنیای شعر و تفکر دعوت نماید. آنچه در ادامه می‌خوانید نقدهایی بر نقاشی‌های نیره حسین‌پور است تا بیشتر با دنیای رنگارنگ بوم و طرح و نقش آشنا شوید.

زندگی در میان رنگ و بوم

نقاش: نیره حسین‌پور

نقاد: بابک بهاری

نقاشی نخست: تصویری برگرفته از اشعار و ادبیات‌کلاسیک ایران با محوریت انسان.

اثر بیشتر بر طراحی و نشان دادن موج انسانی و هارمونی این موج استوار است که همچون صحنه رقص اپرایی برابر بیننده به نمایش گذاشته شده است. لحظات شاد خواری و شاد بودن که همانندحرکت فراکتالی ماهیان و پرندگان تمامی پهنه بوم را به سیطره خویش کشیده و حس سرشاری، موجیت و حرکت را در ما زنده نگاه می‌دارد. کاربرد مقتصدانه و هوشمندانه رنگ نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با کنترل‌شان از آشوبه‌ای درهم شونده پرهیز و جلوگیری کرد. حال در وهله نخست دو حرکت رنگی (صورتی) که موجد اشکال اتفاقی در ذهن و بر بوم (پرایدولیا) قابل مشاهده است که بازی تازه تصویری نامحدود دیگری پیش روی مخاطب می‌گذارد و اثر را از تخت بودن رها می‌سازد و لایه تازه‌ای به‌وجود می‌آورد. نگاهی به مینیاتور و مینیمال کردن اثر (حذف رنگ، تقلیل شخصیت‌ها و لباس های‌شان به خط، حذف تقریبی مکان و...) تاکیدی بر حس و حال (امپرسیون) کارکترها و مشارکت جدی مخاطب بر چنین وضعیتی است که کارکرد مناسب و قابل توجهی دارد و نشان از توانایی آنچه خواسته هنرمند بوده که به عیان کشیده شده است. یکی از پرسش‌های جدی ما در برابر اینگونه آثار می‌تواند این باشد با بهره‌مندی از ظرفیت‌های پیشینی و نمایش‌شان و شنا در آن چگونه باعث اتصال به حال و آینده خواهد شد؟ انسان بی‌قرار را چگونه آرام خواهد کرد؟. از این دست پرسش‌ها فراوانند اما باید دمی به خم خسروانی زد و زلال معرفت و شادی را به ذهن و جان بخشید.

2

نقاشی دوم: کادر عمودی، مجموعی از درخت‌ها و انسانی سوار بر اسب.

نقاد: بابک بهاری

غلبه رنگ سرد و تکرار اشکال تقربیا در تمامی اثر قابل مشاهده است، البته با تکیه بر داستان که نیازمند آهنگ و ریتم و با هارمونی رنگ و شکل به تصویر کشیده شده‌اند. خطوط نرم و رنگ گذاری (جزایر متعدد هم شکل) دو ابزاری هستند که کارکرد قوافی و اوزان آوایی شعری که این تصاویر برگرفته از آن هایند را به انجام رسانده است. نکته مهم حضور شخصیت انسانی و جای‌گذاری و اندازه‌اش که بسیار سنجیده و کارکردی شده است. رنگ آبی سوار و اسبش در عین غیر واقعی بودن در کنار سایر بخش های (یک دهم تصویر) باعث تمایز در عین هم طیفی رنگ (سرد) در صحنه شده است. نحوه رنگ‌گذاری نیز از دیگر تکنیک‌های بکار گرفته شده که حجم دهی و ملموسیت اثر را باعث شده است. امری که با نگاهی به نقاشی در اجرا به سبک مدرن نگارگری گرایش دارد بدین لحاظ مهم است. اما اتفاق معنایی اثر در همان برگشتن سر انسان سوار به سمت درختان است که شائبه صدا را پر رنگ می‌کند و پرسش این است چه کسی و یا چه چیزی صدا زده کارکتر را؟ و همین لحظه جانبخشی و تحرک در نقاشی رخ داده و عامل درگیری ذهن و تصویر شده است. تک‌شخصیت بودن و کنشگری‌اش با توجه به کارکتر که معمولا در نگاره‌ها بیشتر مکمل و تزیینی هستند از نکات برجسه اثر است که در سایر آثار ایشان استمرار دارد. باری شاید باز ما نیز بپرسیم که چه کسی صدا زد مرا؟

3

نقاد: بابک بهاری

کادر عمودی، تک چهره زنی در مرکز و بیست چهره تکراری در بالا و سوارانی در پایین و مناظره‌ای از طبیعت درهم شونده با پرتره مرکزی.

رنگ غالب قرمز صورتی در نقاشی علاوه بر یکدست کردن صحنه از روایت داستان‌های متعدد در حقیقت یک ظرف کردن زمان‌ها و مکان و سایر کنش‌های متعدد با همین شگرد یک رنگ کردن صحنه حاصل شده که توانسته داستان‌های مختلف و بریده زمان‌های متفاوت را به نمایش بگذارد همان نکته بنیادی که در تصاویر نگارگری مدرن اجرا و رعایت می‌شود. مادرانگی و خواسته‌های همه کسانی که در اطراف هستند تم غالب شده که در جای جای اثر قابل دیدن و ارتباط گرفتن است. نقش پله‌ها و پلکان و نردبان‌ها با توجه به تنوع و تعددشان برای رسیدن به مادر زمین در اینجا به‌صورت زن در مرکز تصویر بسیار سمبلیک و کارآمد اجرا شده است. در ادامه بالا رفتن از نردبان‌های خیال به چهره هایی می‌رسیم که اگر نگوییم ترسناک حداقل دلپسند نیستند و نشانه هایی از چیستان‌ها و لولوهایی هستند که در لالایی‌ها و قصه‌های مادرانه بازگو می‌شوند، تجسمی از هراس مادرانگی و نگهبان زمین برای فرزندانش. کارکرد قاب بندی عمودی در رسیدن به سرنیزه‌ها و سپس سپهر صورتی آسمان خاستگاه افسانه‌ها و لالایی‌ها موثر بوده است. اینک از نردبان خیال بالا می‌رویم تا چشم بگردانیم بر اطراف زمین و بیابیم آن جبین را تا صد بوسه به مهر بر آن زنیم.

4

نقاد: علی شبانکاره

نقاش، رنگ ناب را از، درون سنگ بیرون می‌کشد، استاد؛ هندسه‌اش را بر آن نقش می‌زند، بعد، لاجورد را در نقش می‌نشاند، لاجورد به همهمه می‌افتد، بعد، از، صدا باز می‌ایستد، تا پایاب لاجورد ساکن اندیشگون، تا تنفس نور از درون لاجورد.... چیست لاجورد؟ همان که چشم را باز نگاه می‌دارد، همان که نوایش در نهفت بینایی طنین می‌اندازد. لاجورد، خود معنای نقاشی می‌شود. لاجورد چون باد یکدستی به صورت می‌وزد، گاه می‌تابد گاه فراموشی می‌آورد، فراموشی محض. لاجورد، فضای خالی را قابل ادراک می‌کند.

 نقاش قابش را از امواج متلاطم آب می‌‌آفریند، انگار نقش‌هایش را از درون آب بیرون می‌کشد. در رگ‌های لاجوردیش به صدای آب گوش می‌سپارم. نقاش اما پرده‌اش را از خاطره یک باد می‌آفریند. پس از اتمام کار، رنگ دان را زمین می‌گذارد، از کارگاه بیرون می‌رود، در هیاهوی بادی دیگر گم می‌شود، بعد، دیگر بادی در کار نخواهد بود، تنها و تنها رنگ.... هنگامی که به این پرده نقاشی نگاه میکنم، تهی می‌شوم. آنگاه باد، در من شروع به وزیدن می‌کند.

در ابتدا ذره‌ذره هوا از شکاف میان دو رنگ بر عصب‌هایم فرو می‌ریزد، بعد، نرم نرم از منفذهای کتان لاجورد پیش می‌آید، تمام اندام را فرا می‌گیرد. باد، آن ذرات لاجورد که لبریز است و تهی.

تکرار است که الگوها را به‌وجود می‌آورد و امضای هنرمند می‌شود هرچند ماقبل از او این الگو به‌وجود آمده باشد. یکی از موثرترین روش‌های الگو تکرار و اضافه کردن نکات شخصی هنرمند از دایره خصوصی خودش به عرصه عام است. برای همین است که مکاتیب و سبک‌ها ممکن است با یک اثر یا یک شخص آغاز شوند اما در ادامه است که به جریان مبدل شده و تمامی هنرمندان آن سبک را در زیر چترش می‌گیرد تا در بارش گذر زمان خیس و گم نشوند و دیده شوند.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین