ضرورت توجه به آموزش و دانش در سازمان
محمدرضا نعمتزاده
من سعی کردم همهجا، امر آموزش را جدی تلقی کنم. این همه رشتههای تخصصی دانشگاهی و... باید نتیجهبخش باشد. همواره سعی کردم این مهم را ترویج کنم. فرهنگ کار را نمیشود درس داد، باید طی کار، آموزشش داد. در مدیریت، رفتار مدیرانه شرط است؛ با کتاب خواندن، مدیر نمیشوید. پیش از وقوع انقلاب، اتاق بازرگانی و دانشگاه هاروارد دورهای آموزشی را در مؤسسه ICMS ترتیب داده بودند.
این مؤسسه امروز به دانشگاه امام صادق (ع) تبدیل شده است. آن مؤسسه و آن دوره تعطیل شد، اما اثراتش در دانشگاه امام صادق (ع) باقی است. اتاق بازرگانی نیز در دهه ۵۰، ICMS را شکل داد؛ مدیرانی مثل تندگویان که خدا رحمتش کند، فارغالتحصیل آنجا بود.
سادات هم که رئیس سازمان استاندارد بود و تربتی که پس از انقلاب، معاون وزارت بازرگانی شد، تربیت یافته آنجا بودند؛ آدمهایی متدین و توأمان درسخوان، چون طراح ICMS باجناق من بود، با آنجا در ارتباط بودم و در جریان جزئیات آموزشیشان قرار میگرفتم. ماجرا به اوایل دهه ۵۰ مربوط است.
چرا ما باید امروز عقبتر باشیم؟ وقتیکه وزیر صنایع بودم، بارها با دکتر خوانساری رئیس اتاق بازرگانی تهران دراینباره صحبت کردم. با اتاق بازرگانی ایران هم همینطور، تشویقشان کردم یک مرکز آموزش مدیریتی که با شرایط امروز و آینده تطبیق داشته باشد، تأسیس کنند، چراکه معتقد بودم روشهای ICMS دیگر امروز منسوخ است. از اینشتین میپرسند هوش چیست؟ میگوید: «هوش، آن است که باعث تغییر شود».
امروز تعریف یونسکو از سواد هم این است که: «سواد، صرفا مهارت خواندن و نوشتن نیست.» سالها پیش، معتقد بودیم سواد آن است که یکی بتواند با کامپیوتر خوب کار کند؛ حالا کودک سهساله با کامپیوتر کار میکند. امروز سواد برابر است با اراده برای تغییر، مثلا اگر من نجارم و میز درست میکنم، اگر باسواد شوم، باید میزی با مصالح و هزینه کمتر با کاربری بیشتر تولید کنم. مقوله آموزش آنقدر مهم است که اگر انسان نصف عمرش را هم به آموختن اختصاص دهد، باز کم است، در آموزههای دینیمان هم بر اولویت آموزش، حتی اگر قرار باشد برای کسب آن تا چین برویم، تأکید شده است. ما بهجای آنکه آهن وارد کنیم باید دانش وارد کنیم؛ آموزههای مبتنی بر کیفیت تغییر را وارد کنیم. ازاینرو بود که اگر از دانشگاه خارجی استاد به ایران میآوردیم، دانشجو ایرانی را بهعنوان همکار کنارش مینشاندیم تا آموزش ببیند. از طرفی آموزش باید نو باشد. در آن دورههای آموزشی، تأکید میکردم صرفا کتابهایی تدریس شود که عمری کمتر از چهار سال داشته باشند. در صنعت الکترونیک گاه، هرچند ماه یکبار، نسل جدید ظهور میکند. فراموش نکنیم که اینشتین گفته بود: «هوش آن است که باعث تغییر شود.» چنانچه تأکید کردم، آموزش، از ارکان توسعه هر سازمانی است، اما اگر بستر و ساختار سازمانی مهیا نباشد، آنها که آموزیان دیدهاند کارایی نخواهند داشت بنابراین ساختار سازمانی درست نیز از ارکان توسعه است.
دراینباره میخواهم به پرسشی انحرافی، «علم بهتر است یا ثروت، بازگردم؛ انشای کودکی همهمان پیشازاین نیز نوشتم: هم علم خوب است، هم ثروت. هر یک جای خود را دارد. چنگال خوب است یا قاشق؟ نفت خوب است یا برق؟ اینها چه سوالاتی است؟ بدآموزی را از همان ابتدا برای کودکانمان کلید میزنیم. دروغگویی، از ضایعات فرهنگی ماست، بنابراین معتقدم آموزش و ساختار سازمانی توأمان باید شکل بگیرند. آموزشی که سازمان، قدر آن را نداند، بهینه نخواهد بود. تأسیس سازمانی پیشرفته، بدون نیروی کار درست و بااخلاق، بیهوده است.
هر یک را باید در جای خود تقویت کرد. هم مردم را با سود و به حرفه خودشان مسلط کرد و هم با ساختاری مناسب، اخلاقی حرفهای را به آنها آموخت. یک کشور شرکت با بنگاه را نمیتوانیم جزیرهای اداره کنیم؛ ارتباط جزایر، بسیار مهم است. بنای برقراری چنین ارتباطی، بر قدرت تشخیص ارتباطات و نظام درست مدیریت استوار است. گاه، چون مجموعهمان در حال بزرگ شدن بود، احساس ضعف کردیم که نکند تجربه و دانش لازم را نداریم؟ این تردید ازآنرو بود که میخواستیم در مقیاس جهانی، پتروشیمی را توسعه بدهیم. روند کند بود و بهجایی که میخواستیم، نرسید. امیدوارم در آینده برسد. مشاور خارجی اختیار کردیم و خواستیم آنها بگویند چگونه سازمان را باید توسعه دهیم. پیش از آن چهار مجموعه پتروشیمی داشتیم و رسیده بودیم به دوازده مجموعه و میخواستیم به پنجاه برسیم؛ بنابراین، پیش از آن باید میدانستیم چگونه قرار است ادارهشان کنیم. هزینه کردیم، وقت صرف کردیم و صدها صفحه گزارشهای مشاوران را خوانیدم. آنها معتقد بودند بهتدریج که بزرگ میشویم، باید به سمت توسعه حرکت کنیم، سازماندهی و تعبیه ساختار مناسب، بسیار مهم است.
ادامه دارد...