ناترازی انرژی یا بیبرنامگی؟
امیرحسن کاکایی، عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت
چند وقت پیش یک مناظره قشنگ بین آقایان دکتر حسن تاش و دکتر اردکانیان در رسانه آزاد شنیدم که بحث جالبی میکردند و به نکات خیلی ریز و دقیقی اشاره میفرمودند. واقعا وقتی آدم بحث دو اندیشمند و دانشمند را میشنود، لذت میبرد، حتی وقتی درباره بحرانها صحبت میکنند. یک مطلب مهم در این مناظره این بود که آیا ناترازی یا بهتر بگویم بحران کمبود انرژی ناشی از مصرف زیاد است یا ناشی از کمبود تولید. اگر قسمت اول را درست بدانیم روی روشهای افزایش بهرهوری و کاهش مصرف انرژی و فرهنگسازی کار میکنیم و اگر ناشی از کمبود تولید بدانیم روی علتهای کاهش سرمایهگذاری متمرکز میشویم و روی افزایش ارکان تولید و بهرهوری آنها وقت میگذاریم. این دو نظر متضاد نیستند و میتوان در آنواحد روی هر دو کارکرد. به عبارتی موضوع اصلی میتواند بهرهوری نظام انرژی باشد که خودبهخود شامل بهرهوری نظام مصرف و تولید هم خواهد شد. اما این چگونه ممکن است؟
چنین امری اول در سطح کشور بزرگی مانند ایران که هم ازنظر مساحت بزرگ است و هم جمعیت آن پراکنده و درعینحال متمرکز و ضمنا کشوری با اقتصاد متوسط پویاست، نیازمند برنامهریزی درست در سطح کلان است. اما برنامهریزی درست به عوامل متعددی وابسته است. نظام کمونیستی معتقد است که همهچیز را باید از مرکز برنامهریزی کرد. البته با این هوش مصنوعی که آمده و الگوریتمهای مرتبط شاید بتوان تا حدی به آن نزدیک شد. اما طرفداران نظام سرمایهداری و بازار آزاد معتقدند که برنامهریزی کامل امکانپذیر نیست و باید آن را به دست بازار سپرد. البته امروز در جهان مدرن تقریبا همه به سمت یک موضع میانی همگرا شدهاند و آن این است که اصل بازار باید کار کند و دولتها باید تنظیمگری کنند که نوعی برنامهریزی است.
اما متاسفانه ما در ایران همزمان هر دو انتهای طیف را دنبال میکنیم. ازیک سو نظام اقتصادی ما بهشدت دستوری است و دولت مدعی است که قیمتها کنترل میشود و از سوی دیگر، اتفاقا همهچیز در بازار آزاد تعیین میشود. جالب است هر چیزی که باید دولتی باشد (مانند آموزشوپرورش) تقریبا خصوصی است و هر چیز که باید در مکانیسم بازار آزاد تعیین قیمت شود (مانند قیمت میوه و بنزین و خودرو) توسط دولت تعیین میشود. جالبتر اینکه چیزهای مفید مانند گوشت و مرغ کمترین یارانه را میگیرند و شکر و روغن بیشترین حمایتها را در چهل سال گذشته داشتهاند. بنزین و متعاقب آن، خودرو را هم قیمتگذاری میکنند، بعد این وسط (زنجیره ارزشافزوده) همهچیز آزاد است و مثلا یک دفعه چشمباز میکنیم و میبینیم که فولاد بیکیفیت را بالاتر از قیمت جهانی به خودروساز تحمیل کردهاند.
چند پارامتر مهم این وسط کاملا روی هواست. اولین آن، نرخ ارز است که همینالان که بهظاهر آزاد شده، اختلاف 30 درصدی دارد (85 به 65). یعنی کسی که به ارز پایه دسترسی دارد حداقل 30 درصد جلوتر از دیگران است. یا مثلا نرخ بهره که برخی به وامهای 4 و 18 درصدی دسترسی دارند و برخی 40 درصدی؛ برخی هم اصولا دسترسی ندارند. در کشوری که تورم بالای 40 درصد است عملا حتی آن که وام ۴۰ درصدی میگیرد، جلوتر از آنکسی است که نمیتواند وام بگیرد. کسی که خودرو پرمصرفتر دارد، قطعا جلوتر از آنکسی است که خودرو ندارد. فرض کنید یک آدم معمولی که هرروز با خودرو شخصی سرکار میرود و ماهی 150 تا 200 لیتر بنزین مصرف میکند، با یک حساب سرانگشتی حدود 7 تا 9 میلیون تومان در ماه یارانه میگیرد. بعد دولت منت میگذارد به دهکهای کمدرآمد ماهی 400 هزار تومان یارانه نقدی میدهد. اصلا متوجه نمیشوم که طرفداران ثبات قیمت انرژی چگونه حاضر میشوند این بیعدالتی ادامه پیدا کند؟ البته قبول دارم که یکشبه نمیتوان قیمتها را آزاد کرد، اما قطعا ادامه این روند چیزی جز افزایش اختلاف طبقاتی و عمیق شدن بحرانهایی مانند کمبود انرژی و آب، بهدنبال نخواهد داشت. برخی به صنعت خودرو ایراد میگیرند که چون انحصاری است مصرف سوختش بالاست و کل آلودگی شهر را به آن نسبت میدهند (البته بماند که من کلا این گزارهها را قبول ندارم). اما مگر در صنعت لوازمخانگی یا مسکن که کاملا رقابتی و آزاد است، مصرف انرژی بالا نیست؟ اصلا از اینها بگذریم. چرا مصرف آب بالاست؟ این موضوع که دیگر ربطی به هیچ صنعتی ندارد. تحقیقات سیساله من نشان میدهد تا وقتی نظام قیمت یا بهتر بگویم که نظام بازار بیمار است و سیگنال غلط به همه ازجمله مسئولان میدهد، هیچکدام از اینها درست نمیشود.
مشکل اصلی ما از بیبرنامگی در سطح کلان کشور است. البته اگر وارد جزئیات شویم متوجه میشویم که خود این بیبرنامگی هم ناشی از نداشتن یک چارچوب فلسفی درست برای برنامهریزی و سیاستگذاری است. ما هنوز یک نظام اقتصاد منسجم و سازگار برای خود تعریف نکردهایم و کاملا متناقض حرف میزنیم و عمل مینماییم. مطالبات و اجراییات ما کاملا غلط است. جامعه دائما از دولت میخواهد که همهچیز را کنترل کند و دولت دائما از مردم میخواهد که او را در مسیر غلط یاری رسانند و سختیها را تحمل کنند. آموزشوپرورش روزبهروز پرهزینهتر میشود و عده بیشتری از حداقلهای آموزشی بازمیمانند و از آنطرف مطالبه مردم میشود بنزین تقریبا مجانی. خلاصه اینکه مشکل اصلی نداشتن یک چارچوب درست برای نظام اقتصادی و بیبرنامگی ناشی از آن است و تا این مشکل درست حل نشود، بحرانها همچنان ادامه دارند و حتی اگر بحرانی هم حل شود، قطعا به ایجاد بحران جدیدی منجر خواهد شد.