هوشمصنوعی در صنعت: تبلیغ یا اولویت؟
سیدمحمدمهدی عمادی دکتری مدیریت تحقیق در عملیات
بهسختی میتوان روزی را یافت که در مرور اخبار حوزه صنعت، با انبوهی از مقالات هوشمصنوعی روبهرو نشویم که محتوای آنها عمدتا بر تواناییهای هوشمصنوعی در بهینهسازی فرآیندها، افزایش بهرهوری و کشف ظرفیتهای پنهان تاکید دارد. در سطح نظری این فناوری بسیار امیدبخش بهنظر میرسد، اما در عمل و بهویژه در صنایع کشورهایی که با چالشهای ساختاری مواجهند، کارآمدی و تاثیرگذاری آن کمتر از حد انتظار است. اگرچه در چارچوب تئوریک، نگهداری پیشبینیشده، تخصیص هوشمند منابع و اتوماسیون پیشرفته فرآیندها میتوانند صنایعی مانند فولاد را متحول کنند، اما در پس این وعدهها، واقعیتی پیچیده از ناکارآمدیهای سیستمی، پیشنیازهای محققنشده و ملاحظات اجتماعی ـ اقتصادی گسترده نهفته است که اجرای کامل هوشمصنوعی را در اولویتهای پایینتری قرار میدهد.
یکی از چالشهای اساسی صنایع کشور، ناترازی انرژی است که منجر به قطع برق در روزهای گرم تابستان و بهتازگی حتی روزهای سرد میشود و زیانهای مالی قابلتوجهی به شرکتها وارد میکند. این مشکلات زیرساختی، حتی باوجود راهحلهای پیشرفته هوشمصنوعی، تحقق کارآییهای وعده دادهشده توسط تحول دیجیتال را دشوار میکند؛ زیرا هوشمصنوعی بدون زیرساختهای پایهای مانند برق پایدار نمیتواند بهطورموثر عمل کند.
علاوه بر این، صنعت فولاد در ایران بهشدت به تجهیزات و قطعات وارداتی وابسته است. پیادهسازی هوشمصنوعی نیز از سختافزارها تا پلتفرمهای نرمافزاری، نیازمند جریان پایدار ارز خارجی است. نوسانات نرخ ارز و کنترلهای شدید بر تراکنشهای ارزی، حتی تهیه ابتداییترین اجزای هوشمصنوعی را به چالش جدی تبدیل کرده است. از سوی دیگر، تحریمها و محدودیتهای تجاری بینالمللی دسترسی به بازار جهانی را محدود کرده و تورم بهعنوان یک مشکل پایدار پذیرش فناوریهای پیشرفته را متوقف کرده است. این مسائل باعث میشوند بسیاری از کارخانهها با تجهیزات قدیمی و سیستمهای فرسوده به حال خود رها شوند که همین موضوع مانعی دیگر برای پیادهسازی موفقیتآمیز هوشمصنوعی در صنعت محسوب میشود. در اقتصادهایی با نرخ بالای بیکاری، خود نیروی کار به یک شمشیر دولبه تبدیل میشود. برای حل معضل بیکاری، دولتها و صنایع اغلب اقدام به بکارگیری بیش از حد نیروی انسانی در کارخانهها میکنند. اگرچه این سیاست بهطورموقت ناآرامیهای اجتماعی را کاهش میدهد و اشتغال ایجاد میکند، اما منجر به استفاده ناکارآمد از منابع انسانی میشود. کارخانههایی که میتوانند با تعداد کمتری از کارکنان بهطورکارآمد عمل کنند، بهجای آنها با نیروی کار متورم مواجه میشوند که بهرهوری را کاهش داده و هزینهها را افزایش میدهد. اصول مدیریت علمی پیشنهاد میکنند که سطح نیروی کار باید با نیازهای عملیاتی مطابقت داشته باشد، اما این مسئله در کشورهایی که با بیکاری دستوپنجه نرم میکنند، از نظر سیاسی و اجتماعی حساس است. معرفی هوشمصنوعی، که اغلب نیاز به نیروی انسانی را از طریق اتوماسیون کاهش میدهد، خطر تشدید این تنشها را بههمراه دارد.
موفقیت هوشمصنوعی به دسترسی به دادههای باکیفیت و خاص صنعت بستگی دارد. در بیشتر کارخانهها، کمبود زیرساخت دادهها یک مانع مهم در پیادهسازی هوشمصنوعی است. دادههای تاریخی درباره عملکرد تجهیزات، چرخههای تولید و مصرف انرژی اغلب پراکنده، ناسازگار یا غیرموجود است. شرکتها هنوز در مراحل ابتدایی ایجاد سیستمهای داده یکپارچه هستند. آموزشهای ارائهشده به کارکنان اغلب بر ایجاد پایهای برای موضوعات اولیه، مانند ایجاد یک خط مبنا برای انرژی و تحلیل موثر آن تمرکز دارد. این نشان میدهد که سازمانها هنوز فاصله زیادی با آماده بودن برای پذیرش راهحلهای پیشرفته مبتنی بر هوشمصنوعی دارند. علاوه بر این، نرمافزارهای تخصصی مدیریت پروژه، مدیریت ریسک و تحلیل جریان نقدینگی هنوز در بسیاری از شرکتها بهکار گرفته نمیشوند؛ در حالی که توسعه و ادغام این سیستمها از پیشنیازهای اساسی برای پذیرش موثر فناوریهای هوشمصنوعی محسوب میشود.
مسئله دیگری که بحثهای پیرامون هوشمصنوعی را پیچیده میکند، عدمهماهنگی بین تحقیقات آکادمیک و نیازهای صنعت است. بسیاری از کارشناسان ظرفیت هوشمصنوعی را با تمرکز بر مدلهای پیشرفته و امکانات نظری تبلیغ میکنند. بااینحال، تعداد کمی از آنها به نیاز فوری برای بهبودهای زیرساختی و عملیاتی اولیه میپردازند. شوروشوق برای هوشمصنوعی بهعنوان یک نیروی پیشگام اغلب زمینهسازی اساسی موردنیاز برای قابلاجرا بودن این فناوریها در تنظیمات دنیای واقعی را تحتالشعاع قرار میدهد.
هرچند ظرفیت تحولآفرین هوشمصنوعی قابلانکار نیست، اما پیادهسازی فوری آن با صنایعی مانند تولید فولاد در اقتصادهایی که با چالشهای ساختاری مواجهند، نیازمند بررسی انتقادی است. در شرایط فعلی صنعت ایران، تمایل به معرفی هوشمصنوعی بهعنوان یک راهحل فراگیر، ممکن است جنبهای تبلیغاتی پیدا کند؛ چراکه باوجود مشکلاتی مانند فقدان تامین پایدار انرژی، تورم، نوسازی ماشینآلات و کمبود دادههای باکیفیت، تمرکز اصلی باید بر حل این چالشهای بنیادین باشد. تنها پس از رفع این موانع کلان و ایجاد زیرساختهای لازم میتوان زمینه را برای بکارگیری موثر فناوریهای نوظهوری نظیر هوشمصنوعی فراهم کرد.
در این میان، سازمانهای توسعهگرا، از جمله ایمیدرو میتوانند با اتکا به ظرفیتهای اجرایی و قانونی خود، زیرساختهای لازم را فراهم کنند و اهداف فناورانه را با واقعیتهای صنعت و جامعه هماهنگ سازند. آنها از یکسو با هماهنگکردن ذینفعانی چون دولت، صنعت و مراکز پژوهشی، تبادل دانش را تسهیل میکنند و از سوی دیگر با پشتیبانی از پروژههای عملیاتی، مسیر گذر از فاز تبلیغاتی به بهرهبرداری موثر را هموار میسازند. چنین رویکردی ضمن نوسازی و بهینهسازی فرآیندها، اطمینان میدهد که دستاوردهای فناورانه در خدمت اهداف اقتصادی و اجتماعی کلان قرار گیرند.