پول مال دولت است
ناصر بزرگمهر-روزنامه نگار
در دزدی از یک بانک، یکی از دزدها فریاد میزند: به نفعتان است که هیچ حرکتی نکنید، بیخودی مقاومت نکنید و جانتان را به خطر نیندازید، چون پول مال دولت است و تمام آن بیمه شده، پس نگران سلامتی خودتان باشید و به زن و بچههایتان فکر کنید.با این حرف، همه به آرامی روی زمین دراز میکشند و فکر میکنند، چرا برای پولی که مال آنها نیست، مقاومت و ریسک کنند و جانشان را به خطر بیندازند.ظاهرا جامعهشناسان به این وضعیت «شیوه جایگزین تفکر» میگویند که توسط دزدها در ذهن مخاطبان یعنی کارکنان و مشتریان بانک، جایگزین تفکر واقعی و اصلی شد.در ادامه این قصه گفته میشود وقتی دزدها به مخفیگاهشان میرسند، یکی از آ نها که جوانتر است و ظاهرا لیسانس اقتصاد با نمره نوزده و خوردهای از یکی از دانشگاههای دارقوزآباد داشته، به رئیس دزدها که از همه پیرتر بوده، اما سواد و مدرکی نداشته، می گوید: بیایید پولها را بشماریم.جامعهشناسان این وضعیت را «عجله جوانی» میگویند که همه از جوانی به یاد دارند.
رئیس دزدها میگوید: شمردن پولها وقت زیادی میبرد، بهتر است سریعتر بروید و مخفی شوید، خود بانک تا چند ساعت دیگر مبلغ دزدی را از طریق رادیو و تلویزیون اعلام میکند.جامعهشناسان به این وضعیت «تجربه» میگویند چیزی که رئیس دزدها به اندازه کافی داشته است.بعد از رفتن دزدها، معاون بانک به رئیسش میگوید: بهتر است فوری به پلیس اطلاع دهیم و آژیر را بزنیم، اما رئیس بانک میگوید، دزدها راست میگفتند، پولها که مال دولت و بیمه شده است، پس کمی مهلت بده خودمان هم مقداری برداریم تا به برداشت دزدها اضافه و با رقم دزدی، یکجا اعلام کنیم.جامعهشناسان این وضعیت را با «موج شنا کردن» میگویند که مدیر بانک در طول سالها خدمت صادقانه، خوب بلد شده بود.بالاخره رادیو و تلویزیون و سایر رسانهها، با تاخیر یکی دو روزه ، رقم پول دزدیده شده را مثلا ۳۰ میلیون دلار اعلام می کنند.جامعهشناسان به این وضعیت «بیتوجهی به افکار عمومی» میگویند که معمولا رادیو و تلویزیون و روزنامهها آن را خوب بلد هستند تا اخبار را دیرتر از همیشه به اطلاع مردم برسانند.وقتی رسانهها مبلغ دزدی را اعلام میکنند، دزدها که در این مدت پول را شمردهاند، از رقم اعلام شده بسیارعصبانی میشوند و میگویند: ما زندگیمان را به خطرانداختیم و فقط ۲۰ میلیون دلار گیرمان آمد، اما رئیس بانک در یک لحظه و بدون خطر ۱۰ میلیون دلار به جیب زده و به دروغ ۲۰ میلیون دلار را ۳۰ میلیون دلار اعلام کرده است.جامعهشناسان این وضعیت را «وضع پیشآمده» میدانند. همه هم این را میگویند که حتما اتفاقی بوده یا شانسی انجام شده است.پلیسی که به این ماجرا رسیدگی میکرده، متوجه دستکاری رئیس و معاون بانک میشود و برای لو ندادن موضوع، درخواست سهم میکند و رئیس بانک هم میپذیرد.جامعهشناسان این وضعیت را «شراکت جدید» مینامند. در این مرحله همه میگویند از بدشانسی رئیس بانک بوده است. وقتی دزدی بانک به بیمه اعلام میشود، ازآنجایی که بیمه هم متعلق به بانک است، متوجه میشوند که هیچ پولی بیمه نبوده، مسئولان بیمه، به خودشان پیشنهاد پاداش خاص میدهند که بتوانند به راست و ریس کردن این پرونده کمک کنند.جامعهشناسان به این وضعیت «استفاده بیشتر از موقعیت» میگویند که نوعی از این جیب به آن جیب کردن است.
وقتی ماجرا تمام میشود اسناد و مدارکی از فرد ناشناسی به دست یک خبرنگار میرسد. خبرنگار هم به افشای ماجرا و نوشتن یک یادداشت اقدام میکند و در نهایت بانک و بیمه و پلیس و دزدها از آن خبرنگار شکایت می کنند.جامعهشناسان به این وضعیت «قربانی کردن یک بنده خدا به جای واقعیت» میگویند.که البته تمام این قصه، بخشی از یک حقیقت دیگر است.هرچیزی که به نظر واقعی میآید، میتواند حقیقی نباشد. یک تصادف ساده بین دو اتومبیل را اگر در سینما ببینیم، یک تصویر غیرواقعی، مونتاژی و با حقههای سینمایی و توسط تکنولوژی دیده شده است. همان تصادف را اگر از نزدیک ببینیم، به ما یک تصویر واقعی ارائه میدهد. اما همین تصویر واقعی هم، تمام حقیقت نیست. بخشی از حقیقت در ذهن رانندگان، در ذهن دزدهای بانک، در ذهن پلیس، رئیس بانک، مسئولان بیمه، خبرنگار و جامعه همیشه پنهان میماند.این روزها مشکلات تامین مالی بخش تولید، نوسان قیمتها، افزایش نرخ ارز، کاهش ارزش پول ملی، تفکرات جامعه، مقاومت دولت، ضعف اقتصادی، کاهش قدرت خرید مردم، فشار سازمانهای مالیاتی، زورگویی سازمان تامین اجتماعی، دست بردن در جیب مشتریان، حضور مدیریتهای کوتوله، تقسیمبندی خودی و نخودی، سوءاستفاده نهادها، شرکتها، اتاقها و اتحادیهها از شرایط موجود به نفع خود و کاسبانی که دیگر حبیب خدا نیستند و بیتوجهی کامل به منافع ملی و دهها عامل دیگر، بخشی از واقعیتهای دیدهشده در حقیقتی است که خود کامل نیست.پول مال دولت است، اما برای رفع مشکلات و ایجاد بازار کار و کاهش نرخ ارز و بالارفتن ارزش پول ملی و مبارزه با گرانفروشی و کاهش قیمتها و کنترل مسکن و اتومبیل و خورد و خوراک و پوشاک مردم باید در اختیار تولید قرارگیرد.پول در اختیار دولت است، اما قرار نیست کسی به بیتالمال دستبرد بزند. پول درواقعیت مال دولت است، اما در حقیقت متعلق به ملت است، متعلق به من و شما و نسلهای آینده است.