تندیسهای باستانی کیث روچ
کلمنتاین کیث روچ از استودیوی خود در دورست، فرمهایی رسا از بدن را میسازد گویی از دل یک غار باستانی یا سرداب پر از دوده بیرون کشیده شدهاند.
برگردان مهتاب خطیر
برگرفته از thisiscolossal.com
آثار سفالی هنرمند اندام هایی فرسوده هستند که با دست و انگشتها دور کار را میگیرند. فرورفتگی ها، ترکها و پتینههای سفید سطح هر اثر را پوشانده و تاریخچه کاربرد پیشین آنها را ردیابی میکند. کیث-روچ چندباره از پرسمانهای پرورش و مسئولیت اجتماعی و نقشهایی که این ارزشها را در جهانی ایفا میکنند میگوید که جدی تر برای برابری و نگاهداشت تلاش میکند. او میپرسد اگر مادر شدن را چون یک استعاره ببینیم چه؟ ماهیت دگرگونکننده بارداری، چگونگی در هم آمیختگی بدنها، و نیاز به مراقبت در اثرهای هنرمند چشمگیر است. هنگامی که او خودش مادر شد، بهنگام پاسخ به نیازهای نوزاد دچار «از هم گسیختگی» روانی و جسمی گشت. این جدایی بین ذهن و بدن در آثار کیث روچ آشکار است، برای نمونه سینههای برهنه و بیسر که به کاسهای پهن و شیب دار در «بازگشت ابدی» تکیه میدهند. اگرچه او اکنون خشنود از خالی گذاشتن ظرف هاست، اما گاهی برخی از اثرها مستقیماً مادر بودن را فرا میخوانند و پر از شیر میشوند. کیت روچ آثاری که به تازگی - در PPOW نیویورک به نمایش گذاشتهاند را - «تندیس» میخواند، اگرچه او ایده تندیسسازی را با بنا، پدیده، امپراطوری و خداهای تاریخی پیچیدهتر میکند. همچنان تندیسهای او ناشناس میمانند؛ چند جفت دست یا اندام که یک شی مرکزی را بالا میبرند. «تندیس نمایانگر چکیده فردیت است. حتا اگر او والاترین کس باشد، در یک لحظه اجتماعی زاده میشود.» این هنرمند میافزاید. «یک فرد هرگز تنها نیست. همه از آنِ جمعی زاده شدهاند.» در کانون هر اثر یک آمفورا سفالی عتیقه گذاشته شده که هنرمند آنها را از فروشگاهها و بازارهای کالای دست دوم گیر میآورد. از گچ بندیهای بدن هنرمند و دوستانش کالکشنی از اندامهای جدا شده ساخته میشود که با اینکه چین و چروکها و شکلهای مشخص بدن یک شخص را در بر میگیرد، حتا با رسیدن به رگ ها، آن کس شناسایی ناپذیر هست و بیننده نمیداند که آن کیست. در ساخت برخی از تندیس ها، کیث روچ میخواست بهنگام گچ بندی، اندامها با هم یکی شوند و در هم فرو روند. چنانکه در هنگام ساخت «Herm»، او از سوژههایش میخواست سترگ در کنار هم بایستند و اجازه دهند پوست آنها به یکدیگر بخورد تا بتواند از دو شکل یک فرم بسازد. او میگوید در بسیاری از آثارش، «انبوهی از مردم به یک توده در میآیند». در تندیسهای پایان یافته، تنشی بین پوسیدگی پرهیز ناپذیر بدن و ماندگاری جاودانه سرامیک نمایان است که هنرمند از آن اینگونه یاد میکند: «کارهایی که درونشان ویژگیهای مقدس و سپنتایی دارند. پدیده یا حسی روزمره و زمینی که به شکوه و والایی میرسد. آن را از روزمرگی بیرون میکند و جایگاهی میشود برای بازتاب روشنایی. اندامهای بدن هم همینگونهاند. آنگاه که به تکان ها، ژستها و کارهایی که هر روز انجام میدهیم نگاه میکنیم میبینم که چگونه آنها را به یادگار میگذاریم. که چگونه هر روز را به یادگار میگذاریم.»