-

توسعه‌یافتگی تحت سیطره «بلوغ شخصیتی»

محمود سریع‌القلم- جامعه‌شناس و پژوهشگر

چرا افراد در کشورهای جهان سوم مدرک می‌گیرند، اما عموما شخصیت آنها خیلی تغییر نمی‌کند؟ مطالعه مقایسه‌ای جوامع شرق آسیا و غرب اروپا به‌وضوح نشان می‌دهد پیشرفت و توسعه‌یافتگی نه‌تنها تابع سطح علم و دانش بلکه شاید به‌مراتب مهم‌تر تحت سیطره «بلوغ شخصیتی» است. فقط دانش نیست که چین، کره جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده، بلکه «کنترل خشم»، «کنترل هیجان»، «آگاهی از احساسات خود»، «توان استدلالی فهم دیگران»، «توان پذیرش واقعیت»، «توان روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظر دیگران» و «آمادگی برای خودارزیابی» هم بسیار تعیین‌کننده هستند.

این نوع توانایی‌ها از توانایی‌های مربوط به فیزیکدان، شیمیدان، ریاضیدان شدن و علوم هسته‌ای و مهندسی بسیار متفاوت است. یکی از مهارت‌های مهم زندگی، فهم شرایط طرف مقابل است؛ حال این طرف دوست باشد، همسایه باشد، مغازه‌دار باشد، فرزند باشد، یک سازمان و دولت باشد، حزب مخالف باشد یا حکومت خارجی. این توانایی با هوش ریاضی فرق می‌کند، به همین دلیل ممکن است فردی، دو مدرک دکتری از برجسته‌ترین دانشگاه‌های جهان داشته باشد، اما از اینکه متوجه پیامد واژه‌هایی که در تعامل با دیگران به‌کار می‌گیرد، نباشد.

یکی از تکالیفی که نگارنده به دانشجویان دکتری خود می‌دهد این است که لطفا تا هفته آینده ۵۰ صفحه درباره خود بنویسید. در این تمرین اغلب دانشجویان ثابت کرده‌اند بعد از ۵، ۶ صفحه متوقف می‌شوند و درباره خود بسیار کم می‌دانند.

چطور است که ما تا این حد باهم اختلاف داریم و بعد در خارج گاهی اختلافات بنیادی نمایان می‌شود؟ آیا به منابع نفت و گاز مربوط می‌شود یا موقعیت جغرافیایی؟ به حمله مغول‌ها مربوط می‌شود یا استعمار انگلستان؟ آیا ممکن است در مقابل به نحوه فکر کردن و مدیریت روان و احساسات ما مربوط باشد؟

تفاوت روسیه و چین هم در همین جاست. روسیه توان تولیدی مانند ژاپن را ندارد بلکه با تانک و جنگنده قدرت تولید می‌کند، اما چین از خود پرسید غرب چگونه جهان را تسخیر کرد؟ پاسخ در سازماندهی گسترده تولید و ثروت بود. چون جایگاه سخیف فقر خود را زمان مائو تشخیص داد و قدرت طرف مقابل یعنی غرب را هم متوجه شد و در عین حال اجازه نداد غرور تاریخی در این ادراکات نقش داشته باشند و طی ۳ دهه خود را به جایی رساند که هیچ کشوری امروز نمی‌تواند اقتصاد خود را از چین مُنفک کند.

شاید سینوسی بودن تاریخ ما و مرتب سیستم‌های سیاسی را عوض کردن به خاطر این بوده که ما در مدیریت اختلافات فکری و اجتماعی خود به اندازۀ کافی EQ نداشته‌ایم. بسیاری می‌پرسند مگر ما منابع طبیعی فراوان، سرزمین بزرگ، ادبیات غنی، مبانی منحصر به فرد فلسفی، دانشگاه‌های مناسب، افراد توانمند در علوم، مهندسی، پزشکی، حقوق و اقتصاد نداریم؟ چرا نمی‌توانیم در مناسبات داخلی و خارجی، سیستم بسازیم؟ وضعیت ما حاکی از آن است که حلقه مفقوده در دسترسی به دانش و اطلاعات نیست، بلکه در «فهم خود و فهم دیگران» است.

هرچند تحصیلات می‌تواند عاملی موثر در EQ باشد، اما مجهز شدن به این توانایی، ظرفیت‌هایی به‌مراتب بالاتر از کسب دانش و مدرک لازم دارد، مانند یادگیری حرفه‌ای زبان‌های خارجی، بهترین بازه سنی برای پرورش EQ زیر ۱۵ سال است. نخستین شرط برای تحقق این امر این است که مجموعه خانواده، مدرسه، جامعه و دولت، اصل و اهمیت EQ را بپذیرند و مدیریت خشم، غم، ترس، عقده‌ها و احساس را در فرآیند تصمیم‌گیری فردی و کلان دخیل بدانند. ملت‌ها و دولت‌هایی که EQ را به‌کار می‌گیرند دقیق‌تر تصمیم می‌گیرند، کمتر اشتباه می‌کنند، اختلافات خود با دیگران را راحت‌تر حل و فصل می‌کنند و به موازات دانش، طبع بشر، خوداکتشافی و دیگراکتشافی را مد نظر قرار می‌دهند.

در مقابل، افراد یا جامعه‌ای که در EQ ضعیف هستند، بی‌محابا دروغ می‌گویند، حقایق را نادیده می‌گیرند، آگاهانه حیله‌گری را به‌جای تدبیر به‌کار می‌برند، نسبت به وارونه جلوه دادن حقایق بی‌حس می‌شوند و چون حافظه کوتاه‌مدت پیدا می‌کنند، فرصت‌طلبی را پیشه خود می‌نمایند. تمامی این نارسایی‌های رفتاری، ناشی از یک مسئله کانونی است: ترس از روبه‌رو شدن با خود واقعی، با زندگی واقعی خود و با واقعیت اجتماعی خود.

منبع: مجمع فعالان اقتصادی

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*