تلخ اما پرطرفدار
سیگار کشیدن برای آن که سیگار میکشد تنفس و برای آن که نمیکشد خفگی است.
این جمله را در ذهن داشته باشید تا بعد از گذر از کوچههای باریک یکی از خیابانهای مولوی که محل فروش سیگارهای قاچاق است، به مخاطب سیگار برسیم؛ مخاطبی از جنس روزمرگی و سیگار.
در نوشتار پیش رو از لفظ فرد «سیگاری» استفاده نمیکنیم، چراکه از نظر نویسنده «ی» چسبیده به سیگار نوعی «ی» مصغر را در ذهن منعکس میکند که خواه ناخواه قضاوتی را در خود پنهان کرده است؛ از این رو سوژه مورد بحث ما «مخاطبان سیگار» هستند.
کوچهای باریک را تصور کنید که دو طرفش سیگارفروشها انواع باکسهای سیگارهای ایرانی و بیشتر خارجی را مقابل خود چیدهاند. کوچهای پیچ در پیچ در خیابان مولوی تهران که بورس فروش سیگارهای خارجی و قاچاق است. بیشتر فروشندگان اجازه عکاسی نمیدهند، اما برخی دیگر مشکلی با دوربین ندارند. برخی بساط فروش سیگار را به پسرکی سپردهاند و رفتهاند و شاید این بخشی از کسبوکار پسرک در تعطیلات تابستان باشد. ماشینها در صندوق عقب خود را بالا میدهند و باکس سیگارهای خارجی که در سوپرمارکتها با قیمتهای بهاصطلاح لوکس فروخته میشوند، دست بهدست میشود؛ همان باکسهایی که وقتی از کیفیت و تازگیشان کاسته میشود، با قیمتی نازلتر سر از چهارراهها در میآورند و پشت چراغهای قرمز فروخته میشوند.
جلوتر برخی برای مصرف شخصی بر سر نرخ باکسهای سیگار چانه میزنند. برخی که فروشنده سر چهارراه هستند، بهدنبال باکسهای قدیمیتر جعبهها را زیر و رو میکنند تا پشت چراغ قرمز سود اندکی به جیب بزنند. بیشتر این افراد فروشنده کیوسکهای مطبوعاتی هستند؛ یعنی صنف اصلی فروش سیگار، حداقل در پایتخت.
مصرف سیگار برای بسیاری بیشتر از اینکه خاصیت محدود و آنی تسکیندهنده داشته باشد، نوعی عادت است. اگر از فردی که روزی یک پاکت سیگار را به انتها میرساند بپرسید چرا این تعداد سیگار میکشد پاسخاش نه برای شما قانعکننده است و نه برای دیگری؛ پاسخ تنها برای خود فرد قانعکننده است. سیگار کشیدن در نوع پیشرفتهاش و بسته به تعداد سیگارهای مصرفی در روز جنبههای مختلفی پیدا میکند. معمولا یک عارضه روزمره و کنش عصبی به مرحله استیصال که برسد دست را به سمت فندک و سیگار میبرد.
میشود ترکیبهای گوناگونی برای کلمه سیگار یافت. رابطه کار و سیگار، روزمرگی و سیگار، دورهمی و سیگار، قهوه و سیگار، اندوه و سیگار، تفریح و سیگار، فراغت و سیگار، وقتگذرانی در کافه و سیگار و....
موضوع پیش روی ما افرادی که تازه به جمع افراد مصرفکننده سیگار پیوستهاند نیست، چراکه بحث را وارد زمینههای زیستی و فرهنگی نوجوانان و جوانان میکند؛ دستهای که تجربه زیستهشان کم است اما برای یافتن جایگاهی در میان دوستان یا همراهی با دوستان سیگار میکشند. نگاهی کلی به جامعه اطراف، دوستان و همکاران و حتی در خیابان کافی است تا شما را قانع کند که مصرف و رجوع به سیگار بیشتر از قبل شده است. البته بهواسطه ازدیاد و رشد جمعیت نشانههای شهودی مصرف سیگار هم نسبت به قبل بیشتر شده و این اتفاق در شهرهای بزرگتر بیشتر و راحتتر دیده میشود. حالا زنان و دخترانی که مخاطب سیگار هستند هم تعدادشان رو به فزونی است. گهگاه دیدهایم که در گوشهای ایستادهاند و برخی با معذوریت و برخی با دل و جرات بیشتر سیگار میکشند. آنها هم جایگاه و حق خود را بهعنوان مخاطبان سیگار یافتهاند.
مطلب پیش رو بهدنبال تحلیل روانشناختی اینکه چرا مردم سیگار میکشند هم نیست و اندکی هم البته هست؛ نیست، چراکه در این مقال مجال تحلیل نیست و هست، از این نظر که نمیشود حضور این افراد را نادیده گرفت. فردی که در روز ۲۰ بار و بلکه بیشتر مقداری نیکوتین وارد بدنش میکند، آن لحظه به چه چیزی فکر میکند و آیا اساسا آن لحظه به چیزی فکر میکند؟! آیا سیگار کشیدن باعث میشود به چیزی فکر نکند یا اگر هم فکر میکند به درک شرایطش که در آن گرفتار آمده کمکی میکند؟ بیشتر این افراد پاسخ و سیگنال دلخواه خود را از کشیدن سیگارهای پیدرپی گرفتهاند.
بیشترشان در فواصل کشیدن سیگارهای پیدرپی ذهن خود را متمرکز کردهاند و به ادامه کار و زندگی روزمرهشان پرداختهاند. اگر در مطبها و کلاسهای ترک سیگار شرکت کرده و موفق شدهاند برای مدتی محدود سیگار را ترک کنند مدتی بعد دوباره تمایلشان به سمت سیگار و فندک کج شده است. موضوع «روزمرگی و سیگار» شاید یک ساختار و رویکرد بنیادی باشد که در جامعه مدرن سرفصلهایش ریشه در تولید و کار دارد.
انسان بهمثابه نیروی انسانی و یکی از اهرمهای تولید مازاد، صبح را به شب و شب را به روز گره میزند تا ماه و سال بیایند و بروند و عمر کوتاهتر شود. عرصه برای چنین انسانی تنگ است. تنگناهای تاریخی و رویدادهای جهان اطراف، او را به درون خودش دعوت میکنند و دقیقا همین جا است که دست به سمت سیگار و فندک میرود.
یک تلخی به تلخی دیگر گره میخورد و اینطور روزمرگی و سیگار همنشین میشوند.