چه پرشکوه است خیابان ابدیت
بابک دوشان- منتقد عکس
4تصویر مستند از خیابان عامترین و عمومیترین فضایی بشری با انسانهایی که بیمحابا به نمایش عریان زندگی خویش دست زدهاند پیش روی بیننده است. مجموعهای که تمامی نکات فنی عکاسانه از کادربندی تا جایگیری و فیگور سوژهها، انتخاب رنگ و یا سیاه و سفید بودن فکر شده و به انجام رسیده است. حفظ فاصله کارکترها با لبهها تا عمودی و افقی بستن کادر و انتخاب زاویه دید همه و همه نشانههایی کافی بر تسلط هنرمند به فن عکاسی و نگاه هنری و انسانی برای نمایش مقوله مورد نظرش بوده است.
عکس اول: بهرهمندی هوشمندانه از دیوار سنگی پشت سر (سطح متخلخل و رنگی) از طریق ادامه خط مورب(سیاهی) دیوار و چادر(زن) و کیسه مشکی(بهوجود آوردن مثلث میانه تصویر) با حذف رنگ به اوج این تصویر میرسیم. در ادامه روشنی کودک در مرکزیت عکس و تبادل نیروی کنشی چشم های( ناپیدا و بسته) بین کودک و مادر در راس آن مثلث و با پسزمینه خشن و سنگی بسیار عالی و کارآمد شده است.
عکس دوم: ثبت و نمایش نگاه خیره کارکتر به سمت بیننده با توجه به عناصر و ازدیاد خطوط عمودی در صحنه بسیار هوشمندانه و کارا شده است. خصوصا آن جمع شدگی(بدنش) که نمایش دنیای خلاصه شدهاش در پلاستیک (غذاها و...) پیش پایش ارزش این شات را آشکارتر میکند. حفظ رنگ(رنگ لباس و دیوار کرکرهای آبی پشت سر و رنگ قهوهای سطل آشغال) کارکرد دار است. نکته تلخ ماجرا به تقابل ارزش انسان و سطل آشغالی که پسرک به آن تکیه زده( همانند بسیارانی که از آن ارتزاق میکنند) است میباشد که سکوت و تفکر را فرا میخواند و بس.
عکس سوم: انسان، دیگران، فضا، مکان، زبان و مناسباتشان با یکدیگر پازل قدرتمندی است که دارای انرژی و گفتوگوی درونی بین همه عناصر آن است و این گفتوگو با خوانش مخاطب است که به توان بالایی میرسد. واژه بانک و تجارت، دستگاههای کارتخوان و تراکشنهای مالی و یقه سفیدها و سیاه سری که با گونی پلاستیکیاش با آنها مرزبندی کرده است، در عین اینکه نگاه و ذهنش در آن سو هست. حفظ رنگ، هم ترازی زاویه دید و انتخاب کادر عمودی که هم در خود فشرده بودن سوژه و هم تمرکز بر موضوعیت را باعث شده بسیار قابل توجه است. نبردی نابرابر که فرم نشستن و پوشاندن چهره توسط کارکتر اصلی نتیجهاش به آینده نامعلوم وامی گذارد.
عکس چهارم: دو پا و یک دست انسانی که توسط کیسهای سیاه بلعیده شده است. زاویه دید مناسب برای نمایش سقوط انسانی به درون جامعهای تاریک و فوکوس عالی بر کف اندام هایی که نقش سالها بر آنها طوماری از رنج را بر این تخته سپید شریف انسانی نشان میدهند، از نکات قابل ذکر عکس است. بکار گیری همین نکات فنی است که هنرمند امر تصویری و چشمی را جایگزین متن نوشتاری و تحلیل ساختار اجتماعی از طریق متن به عکس واگذار کرده است. فضای تاریک پشت سر بسته شده با میلهها و چند سوسوی کور و روشنی جلوی تصویر فضای معلق و یاس آوری را ترسیم میکند و این موضوع با بازتاب انگشتان پا درشیشه کناری میتواند اشاره به تکثیر سیاهی و تباهی باشد. (البته من اثر را بدون نقش مهم و پر گفتمان!!! آن سیب قرضی! لعنتی در نظر گرفتم).
در نهایت ما با 4 عکس مواجه هستیم که سرشار از نشانهها و مناسبات درونی هستند که موجد ایدهها و مفاهیم و معناهای بسیار هستند. از فرم(رنگ، بافت، شکل و اندازه و...) تا عناصر و اشیاء و موقعیتهای متفاوت انسان در کنارشان(بطور مثال همین خط سیر چیدمان) میتوان این نوشتار را به درازا کشاند، اما میخواهم ادامه سطر نخستین را با بورخس زمزمه کنم ترانه خیابان را :
... و اینک با نور آن خیابان، خطوط هستی و مرگم را ترسیم میکنم. خیابان فراخ و طویل رنج، ( خورخه لوئیس بورخس)