دستاندازهای دنیای استارتآپ زیاد است
تاکنون پژوهشهای بسیاری درباره دلایل شکست استارتآپها در کشورهای مختلف جهان انجام شده است. در نتایج بیشتر این پژوهشها به موضوعاتی چون سرمایه ناکافی، نداشتن شناخت درست از بازار و تیمسازی غلط اشاره شده است. اما آنچه در ایران در باب فروپاشی استارتآپها رقم میخورد علاوه بر موارد یادشده میتوان به حمایتهای نابجای نهادهای دولتی در اکوسیستم دانشبنیان نیز اشاره کرد. این امر به بومیسازی نکردن تعاریف کلی برمیگردد.
شاید وقت آن رسیده که تجربیات کشورهای توسعهیافته را با شرایط واقعی کشورمان تطبیق دهیم و سازکار نوینی را در این اکوسیستم ایجاد کنیم.صمت در این گزارش به بررسی اصلیترین دلایلی که در ایران منجر به فروپاشی استارتآپها میشود، پرداخته است.
نخبگان گرفتار سراب
کار و حرفهمندی در رشته تحصیلی و موردعلاقه، دلیل قانعکنندهای است تا افراد بخواهند گام در عرصه دانشبنیان شدن بگذارند. در حقیقت برای بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاه مهم است که پس از اتمام تحصیل، از رشتهای که خواندهاند، دور نشوند و شغلی مرتبط با آن رشته پیدا کنند. بههمین دلیل دست به ایدهپردازی و تاسیس یک استارتآپ میزنند. این مرحله نخستین پله برای ورود به دنیای دانشبنیانها و کارآفرینی است، اما آمارها حاکی از آن است که بسیاری از ایدههای استارتآپها در ابتدای مسیر فرومیپاشند و صاحبان آن مجبور به واگذاری ایده خود
میشوند. از نگاه کارشناسان، بازارسنجی نادرست بهمیزان ۴۲ در صدر فهرست اشتباهات ایدهپردازان بیان شده است و در فروپاشی یک استارتآپ اثرگذار بوده است، همچنین کمبود بودجه با ۲۹ درصد و فقدان تیم منسجم با ۲۳ درصد جزو دلایل دیگر فروپاشی استارتآپها عنوان شده است.
لزوم حمایت بهموقع از استارتآپها
برای بررسی دلایل فروپاشی یک استارتآپ در بدو تاسیس، با یکی از صاحبان ایده که این روزها مسیر دانشبنیان شدن را طی میکند و جزو افراد موفق در این عرصه بهحساب میآید، به گفتوگو پرداخته است.
بهزاد سامانی، موسس و مدیرعامل یک مرکز رشد که چند باری در مسیر توسعه کسبوکار خود شکست خورده بود، معتقد است استارتآپها را باید بهموقع حمایت کرد، همچنین نگرش واقعگرایانه از یک کسب و کار و بازار موجود هم، همان چیزی است که بیشتر صاحبان ایده باید در ابتدای مسیرشان بدانند.
براساس شواهد، این فرد باوجود تولید محصولات جالبتوجه که در زمان خودش سروصدایی هم بهپا کرده بود، نتوانست حمایتهای متناسب با کسبوکار خود را دریافت کند. در نهایت باوجود صرف هزینه زمانی و مالی، از ادامه فعالیت منصرف شده و مجبور میشود برای مدتزمانی عطای دانشبنیان شدن را به لقایش ببخشد.
اما خیلی طول نکشید که وی با بهرهگیری از تجارب گذشته دوباره به مسیرش ادامه داد. وی معتقد است رشد و توسعه یک ایده در ایران و رسیدن به مرحله دانشبنیان شدن درست شبیه شنا کردن در اقیانوس عظیمی است که هیچ ناجی و غریق نجاتی وجود ندارد.
دروغی به نام تیمسازی
وی در گفتوگو باصمت میگوید: «بیش از یک دهه میشود که کسبوکار خود را در زمینه واقعیت افزوده و نرمافزار راهاندازی کردم. نخستین معضلی که با آن مواجه شدم، تیمسازی و گردآوری افرادی بود که علاوه بر همفکر بودنشان بتوانند در یک مسیر همگام شوند. بههمین دلیل در سالهای ابتدایی بهتنهایی به پیشبرد کسبوکار پرداختم و تمامی مسئولیتها را خود برعهده داشتم. بههر حال برای فرد کم سن و سالی چون من جمعآوری افراد و رهبری یک کسبوکار روند دشواری بود اما برای پیادهسازی ایدههایم باید ادامه میدادم».
اینکه برای پیشرفت یک استارتآپ در ابتدای تاسیس نیازمند تیم و گروهی برای برعهدهگیری وظایف گوناگون هستیم، گزارهای صحیحی است اما بیشتر شبیه یک رویاست، چرا که حتی در کشورهای توسعهیافته که ادعای تیمسازی و پیشبرد اهداف بهواسطه تیمسازی دارند، کمتر نمونهای دیده شده که در ابتدای تاسیس یک استارتآپ تعداد اعضایش بیشتر از ۲ نفر باشد. با نگاهی گذرا به تاریخچه شرکتهای دانشبنیان بزرگ دنیا وقتی گذشته آنها را مرور میکنیم معمولا به شرکتی میرسیم که در زیرزمین خانه یا مکانی کوچک مانند یک گاراژ قدیمی با همکاری یک تا ۲ نفر راهاندازی شده است.
سامانی بااشاره به اینکه در ابتدای فعالیت در عمل بهتنهایی اهداف خود را پیش میبرده است، میگوید: «در ابتدای کار نیازی به همکاری افراد دیگر نداشتم اما برای دریافت پذیرش و ثبت از سوی نهادهای دولتی بهاجبار با چند نفر از دوستانم که در عمل نقشی در پیشبرد ایده نداشتند، در جلسات همراه میشدم. بهعبارت دیگر افرادی باید همراه من در اتاق جلسات میبودند و سمتی هم باید میداشتند تا برای مسئول نهاد مربوطه باورپذیر باشد که یک استارتآپ راه افتاده و نیازمند حمایت است؛ این معضل یعنی نداشتن اعتماد به ایدهپردازان یکی از مشکلات اساسی در مسیر توسعه کسبوکار استارتآپی در ایران است. از منظر نگاه مدیران نهادهای دولتی، استارتآپ یکنفره معنایی ندارد. در چنین شرایطی صاحبان ایده و استارتآپها معمولا در جلسات اصلی چند نفر را به عنوان همتیمی معرفی میکردند؛ افرادی که هیچ نقشی در توسعه و راهاندازی استارتآپ نداشتند».
تعاریف، وحی منزل نیست
ما برای توسعه یک کسبوکار نیازمند گروه و همکاریهای گروهی هستیم. گفتنی است، شکی در صحیح بودن این گزاره نیست، اما این امر زمانی باید عملیاتی شود که جای خالی اعضای یک گروه هم به لحاظ کارآیی مادی و همفکری احساس شود. شاید دستاندازهای موجود در راه استارتآپها در مسیر پیشرفت ناشی از برداشت نابجا از تعاریف در دنیای کسبوکار است؛ انتقادی که میتوان نسبت به برخی مدیران دولتی در بخش حمایت از کسبوکارهای نوین کرد، این است که بسیاری از آنان فقط به اعمال تعاریف موجود میپردازند و در پذیرش کمتر همسو با شرایط واقعی جامعه استارتآپها میشوند. شاید وقت آن رسیده که دستکم تعاریف درجشده در کتابها و تجربیات کشورهای توسعهیافته را با شرایط واقعی کشورمان تطبیق دهیم و سازکار نوینی ایجاد کنیم.
بیشک گام نهادن روی رد پای توسعهیافتهها نمیتواند ما را به جایگاه آنان برساند چراکه نظام اقتصادی و اداری ما تفاوتهای فاحشی دارد. شاید الزام آن فرارسیده است که با علم روز دنیا و تجربههای موفق در سراسر جهان روشی مطابق با شرایط خودمان حداقل در دنیای کسبوکار ایجاد کنیم و راه خودمان را در مسیر توسعه بسازیم.
بیجا و مکان هم میتوان رشد کرد
در ادامه سامانی از معضل دیگری در مسیر ثبت و رشد یک استارتآپ پرده برداشت. وی میگوید: «از دیگر ملاکهایی که برای توجیه یک کسبوکار نزد نهادهای دولتی صاحبان ایده باید در نظر بگیرند، داشتن جا و مکان مشخص است. بهعبارت دیگر از منظر نگاه مسئولان دولتی، ایده باید در جایی مشخص بهعنوان یک شرکت رشد داده شود، اما تجربههای موفق دنیا نشان داده است که شرکتهای بزرگ از داخل خانههای کوچک یا در زیرزمین و پارکینگ رشد کردهاند. بنابراین این در تمام دنیا مرسوم است که فردی بخواهد بهتنهایی در زیرزمین خانه خود یک ایده را جلو ببرد و راه دانشبنیان شدن را بپیماید، چرا که بسیاری از افرادی که در دنیا تبدیل به صاحبان شرکتهای دانشبنیان بزرگ شدند، یک نفر بودند که در یک مکان شخصی کار خود را آغاز کردند. در کل مهمترین موضوعی که برای ثبت و پیشبرد یک ایده میتوان بهعنوان مانع از آن یاد کرد، داشتن جا و مکان مشخص است».
بازار؛ غول مرحله آخر
بیشتر دانشبنیانها معتقدند ناآگاهی از برخی زوایای رشد و توسعه یک ایده و استارتآپ، گاه یک فرد را در کارش چند سال عقب میاندازد و کمتر مواردی دیده شده است که فردی اشراف همهجانبه از کسبوکار خود داشته باشد. در واقع تنها ثبت و پذیرش دستگاهی یک استارتآپ نیست که راه را برای صاحبان ایده باز میکند بلکه همکاری و همفکری با مشاورانی که میتوانند در این مسیر کمک کنند از دیگر نیازمندیهای رشد یک استارتآپ برای رسیدن به مرحله دانشبنیان شدن است. سامانی در اینباره میگوید: «به فرض اینکه یک استارتآپ از گردنه ثبت هم که بگذرد باید با مشکلاتی چون شناخت ناکافی از بازار، قوانین تولید، جذب سرمایه و... دستوپنجه نرم کند. برای رفع و حل این معضلات نیازمند مشاوران و کارشناسان خبره هستیم که خود نوعی حمایت محسوب میشود، در حالی که حمایت از استارتآپها در ایران بیشتر جنبه درددل دارد تا رفع موانع موجود و کم پیش آمده است که راه تازهای از سوی حامیان خلق شود. داشتن مشاور و دریافت راهنمایی از سوی این افراد اصلیترین بخش پازل رشد یک استارتآپ است، چرا که یکی از راههای ورود به دنیای دانشبنیانها ارائه محصول و فروش آن در بازار هدف است، اما در بسیاری موارد محصولات تولیدی که اتفاقا خلاقانه و برآمده از دانش کسبشده در دانشگاهها است، به تناسب بازار تولید نشده است و مورد نیاز بازار نیست. بنابراین بیشتر صاحبان ایده نیاز به مشاوره افرادی دارند که بازاریابی و قوانین بازار را به آنها آموزش بدهند».
درددل نکنید، راهکار بدهید
پای درددل افرادی که روزگاری بهعنوان صاحب یک ایده شناخته میشدند، بنشینید، بیشترشان در یک موضوع اتفاقنظر دارند و آن اینکه هیچکدام علاقه چندانی به اشتغال در فضای اداری و کارمندی نداشتند. این افراد با ذهنیت خلاقانه خود معتقدند برای یک زندگی کارمندی ساخته نشدهاند، حال تصور اینکه ایدههایشان در نطفه خفه میشود و در بسیاری موارد راه به جایی نمیبرد و حمایت چندانی از آنها نمیشود، این افراد را تبدیل به شخصیتهای سرخورده و ناامید میکند تا جایی که برخی از آنها راهی جز مهاجرت نمیبینند. سامانی میگوید: «اگر استارتآپی از حمایتهای اولیه برخوردار نباشد و با روند مناسب رشد نکند، واضح است که شکست میخورد و فرو میپاشد. اینجاست که صاحبان این استارتآپها یا به فکر مهاجرت میافتند یا بهدلیل فشار زیاد روانی حاصل از سرخوردگی و ناامیدی اقدام به خودکشی میکنند. بسیاری هم بهاجبار مجبور میشوند راه کارمندی پیشگیرند در حالی که رغبت چندانی به شغل و حرفهای که در ادارات برعهده گرفتهاند، ندارند، چرا که این افراد با یک آرزوی بزرگ آن هم رشد و پیشرفت کشور گام در مسیر پرتلاطم دانشبنیان شدن گذاشتهاند اما وقتی در مدتزمان در نظرگرفتهشده چیزی عایدشان نشده است، کارمندی دیرهنگامی را آغاز میکنند».
سنگهای نزدنی زیاد است
بهگفته سامانی، حمایت از استارتآپها از یک ناهماهنگی و ناهمگونی محسوسی پیروی میکند. در اصل آن زمانی که یک استارتآپ نیازمند حمایت است، حمایت نمیشود. وی معتقد است صاحبان ایده باید در ابتدای مسیر این را بدانند که بسیاری از ایدهها باتوجه به شرایط موجود بلندشدنی نیستند و شاید هیچگاه به مرحله رشد و شکوفایی نرسند. در حقیقت دلیل اصلی فروپاشی استارتآپها افزون بر موارد یادشده نظیر شناخت ناکافی از مسیر رشد یک استارتآپ از سوی نهادهای حمایتی، ناآگاهی از اینکه یک ایده بهسرانجام میرسد یا خیر، هم هست. وی میگوید: «سنگهای نزدنی در دنیای استارتآپها زیاد است همچنین این افراد باید بدانند که هیچگاه نباید نگاه کوتاهمدت از کسب سود در استارتآپی که راه انداختهاند، داشتهباشند، چرا که براساس فلسفه وجودی استارتآپها، افراد نباید بهعنوان یک شغل به آن نگاه و تصور کنند که میتوانند در کوتاهمدت به آنچه در ذهن دارند از کسب منافع مالی برسند. در واقع این همان تجربهای است که باید به نوپایان این عرصه گوشزد کرد، چرا که بیشتر ایدهپردازان باوجود مشکلات و ضعفهای گفتهشده چون نمیتوانند انتظارات مالی خود را برآورده کنند، کسبوکار خود را واگذار میکنند».
باتوجه به موارد یادشده باید گفت راهنمایی و مشاوره اهمیت زیادی دارد. در نتیجه حمایتهای بجا و درخور دولتی، شناخت بازار و دریافت مشاورههای حیاتی در ابتدای مسیر رسیدن به رویای دانشبنیان شدن، ۳ رکن اساسی رشد یک استارتآپ و ورود آن به مرحله کارآفرینی و توسعه است.