آرامشی در طبیعت
بابک بهاری: منظره و آرامشی که در ذهن و جان همه ما ریشه دوانیده خاطره ایست که با دشت و دمن و چمن و جنگل گره خورده روح و روان ما را همراهی می کند. براستی این گرایش به حضور در طبیعت همان بازگشت به دامان مادر نیست؟. باری حضور رنگ و نرمی خطوط و شکل ها و آواهای روح نواز در نعره شهرها غنیمتی چنگین که با چشم خوشه می چینیم از خرمنش و در سینه عزیزش می داریم.
عکاس: ماندانا صابری
رنگی، کادر افقی، جاده ای در میان جنگل مه آلود.
منظره ای به سبک نقاشی های دوران گذشته(ششکین، لئوناردو داوینچی، ،"آلبرت دوور" و "فرا بارتولومئو و ...) البته با جاده آسفالتی که ما را به گذشته یا آینده!؟ می برد و همین امر دو گانه جالب مدرن و گذشته را رقم زده است. نور تندی که توسط مه جنگلی ملایمتر شده و بهمراه درخت های دو سوی جاده از انتهای تابلو ما را بسوی خویش فرامی خواند نقشش را بخوبی ایفا و یادآوری می کند. ملاطفت صحنه همچون موسیقی ملایمی چشم و هوش مان را می فریبد و ذهن مان بی محابا به این فراخوان آری گفته و بسویش روانه گشته ایم. از سویی تیره گی اطراف و هجوم به مرکز و از سویی انفجار نور در همان نقطه دو نیرویی هستند که اثر را تحت شعاع قرار داده اند و خروج چشم را از صحنه مانع می شوند. خط های زرد نیز با توجه به کشش درونیشان به انتهای تصویر نیز قدرت حرکتی تازه ای به عکس داده اند و همزمان با تحرک در سطح و عمق مواجه هستیم. مه و نوری که چنین درهم تنیده شده اند کارت دعوت تصویری را رقم زده اند که نه شکوه و عظمت بلکه لطافت و نرمی را رقم زده اند. برای این تصویر می توان به نکته عدم دخالت هنرمند در چینش و آرایش صحنه نیز اشاره کرد اما به مهارت( کادر بندی، تناسب نور، ...) و موارد دیگر تکنیکی از قبیل ورزیدگی و هماهنگی چشم و ذهن اشاره کرد. قدرت تشخیص که کی، چه و چگونه ثبت کنیم منظره ای که پیش رویمان است تا بیننده همانند ما پایش سست شود و این نقش زبرجد را از بر بخواند نیز به عواملی بستگی دارد که چنین است و چنان.
عکاس: فرید صلاحی
رنگی،کادر افقی، بارش ابر و نور بر دریا و صخره ها.
تضاد رنگ ها و عوامل طبیعی( ابرها، دریا، صخره ها) از نکات مهم صحنه هستند. انرژی ساطع و فرو بارنده از آسمان( نور و حرکت ابرها) صحنه را به میدان نبردی بی توقف مبدل کرده است. نقش صخره ها بلحاظ سابقه ذهنی مان (ایستادگی و ...) و فرم شان(شکل، رنگ) و تبادل انرژی معکوسشان نسبت به ابرها نبرد بی امانی از بارش و ضد بارش را به تصویر کشیده اند. حضور رنگ های صورتی غلیظ و تعارضشان با رنگ آبی و همجواری همزمانی شان ملایمت و تندی را برخلاف تابلوهای منظره که یا آرام و لطیف و یا بر آشوبنده اند در این اثر همزمان دو احساس را تجربه کنیم. یورش نور و ابر و امواج دریا از زمین و آسمان بیننده را بیقرار می کند همانگونه که هنرمند را بی تاب کرده است و اثر یک قرارداد زیباشناسانه و ملایم را به قراردادی تازه مبدل کرده است. باری عصر نو نگاه نو را می طلبد و از همین منظر هنرمندان نیز منظره را به سبک و سیاق سابق به تماشا نمی کشانند و نمی نشانند. ژرفا و بلندی و سطح سه بعدی هستند که به همراه حرکت بخوبی نمایانده شده و احساس و نگاه را درگیر می کند. حالت پاشش مه بر صحنه نیز امر بدیعی است که منظره را دل انگیز و خواستنی کرده است. توازن در تصویر از مسیر جالب و بدیعی تامین شده، با توجه به فرو روندگی عناصر صحنه به سمت خط افق تصویر از سنگ های جلو و سنگ های میانی و ابرهای آسمان در مقابل این بارش نور آسمانی است که گردش حرکت را میسر و متوازن کرده است. باری ابر و مه و باد و خورشید و فلک همه در کارند/ تا دکمه شاترت به اشارتت جهان در چشم ما بگرداند.
عکاس: مجتبی دری
رنگی، کادر عمودی، درختی تنها در دامنه تپه ها.
موج رنگ ها و سیر طیف رنگیشان(قهوه ای و زرد _ گرم - ) از جلوی تصویر تا انتهای صحنه(آبی _ سرد-) هم سیر رنگین کمانیست و هم سیر پیمایش رنگ های گرم بسوی رنگ های سرد است و اتفاق ایستگاهی میان صحنه نیز حضور درخت تنها با رنگ تیره اش حکایت را دلپذیر و پیچیده و مفهومی(فرم دایره وار و اشاه به بی نهایت و ...) نیز کرده است. نقش خط ها و قوس هایشان و حرکت از تپه تا به کوه رسیدن امر زیبایست که همچون ریتمی ملایم آغاز و به نوایی شورانگیز رسا مبدل می شود. نقش درخت بعنوان لنگرگاه و گرینیکای اثر چنان است که می شود ساعت ها در زیر شاخه های عریانش به نظاره و مطالعه آسمان و این تصویر مشغول شد. حرکت خط های شیب دار خلاف همدیگر جهت گردش چشمی را تسهیل می کنند و حرکت شکل ها(تپه ها تا کوه ها) پلکان نرمی را پیش پای بیننده قرار داده و او را پله پله تا آسمان می برند که با جوهره معنایی و مفهومی همانا گردشی در یک روز بهاری هم سنخ و همگون شده اند. وفور مثلث ها در تصویر بخاطر نرمی و انحنای خطوط نقش تازه ای را ایفا می کنند که این امر با توجه به طیف رنگ های متفاوت و غیر همگون اما با ریتمی مناسب و ملایم به رها کردن انرژی در تمامی سطوح و عمق اثر را باعث شده است، در حقیقت یک رابطه فرمی تازه ای به نمایش در آمده که قابل تعمق است خشونت را به نت های موسیقی مبدل کردن و انرژی در تمامی صحنه همانند نسیمی پراکندن. باری کوه و دشت و دمن است بیا هوایی تازه کنیم/ سر این ساز بسازیم و نوایی تازه کنیم.
عکاس: سپهر ممدوح
ساه و سفید، کادر افقی، عکس بازتابی از منظره آب و درخت.
حذف رنگ اقدام جسورانه هنرمند برای ارائه مفهوم و درگیر کردن ذهن مخاطب تیغ دو لبه یست که در نهایت به کاربست درست ماجرا انجامیده است. توهم و عدم چستی دقیق صحنه از اتفاق های خوب پرسش برانگیز این تصویر است، نقش تنه درخت ها، سیم ها، چراغ آویز ورودی و طاق، ابرها و فواره ای که در سطح بوجود آورنده حرکت و موج است تنها اطلاعات ما از صحنه است و خلاف آمد جالبیست که صحنه را برخلاف رسم تصاویر منظره ای که همه چیز روشن و واضح هستند اینجا چنین مخدوش شده و رسم تازه ای برقرار شده است. نقش حس و حرکت توسط جوشش فواره هم به استمرار حرکت و هم عکس را از سطح ساکن به بعد هم می رساند.عکس در حقیقت کلیدهای خیال انگیزی را در ذهن مخاطب روش می کند و نبود بی واسطگی از ویژیگی های قابل اعتنای تصویر است. باری شلوغی فضای عکس و تقسیم فضا به صورت یکسوم های عمودی و تقسیم بندی افقی تا اندازه زیادی اثر را قابل خوانش و دارای منطق هندسی قابل بررسی کرده است. باری درهم تنیدگی درخت ها و طاق و فواره با دایره های منظمش و خطوطی که همچون نیزه هایی به تصویر پرتاب شده اند موضوع خاص و آرامی را به مخاطب عرضه نمی کند اما بخش هایی از شلوغی پر تب و تاب را همچون پازل هایی به نمایش می گذارد که می توان هرکدام را در منطقه خودش دید و بررسی کرد و این از جذابیت های عکس است که در هر گوشه ای داستانی خوانده می شود. باری در این صفحه گشوده بر پیش روی ما داستان بسیار و فرصت کم، پس نقش به نقش انداز و قلم به قلم دار می سپاریم: به میپرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب/ که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن