خودشکن، آینه شکستن خطاست
بابک بهاری- منتقد عکس:
خود آینه است که بازتاب لحظه را ساکن میکند تا هرگاه دلتنگ شدیم آن را به ما باز گرداند. عکس، آینه، نقاشی و سایر سطوح بازتابدهنده و حتی هنرهای نوشتاری (رمانها و اشعار و...) با توجه به خیالانگیزی بازتابها و مبحث واقعیت و توهم و تودرتو بودنهای این نقاط جذاب و قابل توجه که زاینده خیالپردازیهای دور دراز بوده محل توجه دائمی هنرمندان و مردم عادی بوده است. از برابر همگذاری آینه با آینه ابدیت ساختن تا این همه نقش در آینه اوهام افتادن و در ادامه این سلسله دراز تا حشر ادامه یافتن:
شب آینه من است و/ روز/ یک عکس گروهی با دوستان.
عکاس: سمیه سبحانی
عکس: کادر افقی، رنگی، بخشی از پاهای قدمزنندگان و تصویری تمامقد از انعکاس نهچندان واضح از صاحبان پاها در آب.
قاببندی عکس از بارزترین وجوه قابل اعتنای عکس است که بیننده را بهعنوان چشم عکاس برای بازیابی جایگاهش بهعنوان چشم و ویزور دوربین درگیر خود میکند. تصویری از بازتاب قدم زدن دو نفر در کنار آب(دریا) به همراه بخشی از پاهایشان لذت بیننده از نحوه ثبت، زیبایی خیال، کشف کدام واقعی و کدام بازتاب و دیگر موارد را باعث شده است. نامعلوم بودن سرهای کارکترها هستند که چالش را زنده نگاه میدارد. ضمن آنکه از کادربندی مناسب و سایر مباحث تکنیکی نباید گذر کرد. رنگی بودن عکس احساس خوشایندی را تشدید میکند و حرکت و جایگیری مناسب شخصیتها در یکسوم دوسوم عمودی که در نقطه طلایی هم واقع شدهاند و با توجه به متحرک بودن کارکترها که چشم را به سمت پیش روی آنها به حرکت وا میدارد این موقعیت مکانی بسیار مهم و کارکردی است که توأمان بودن آن با قاببندی افقی متناسب با سوژه اثر شده است. با توجه به روانی حرکت چشمی در خط افقی و با توجه به سمت و سوی حرکت کارکترها به سمت خروج از صحنه که خواه ناخواه حرکت چشمی را به دنبال خواهد داشت اهمیت جایگیری کارکترها را بیشتر متوجه خواهیم شد. باری نقش رنگهای گرم با توجه موضوعیت عکس (گام زدن سرخوشانه دو نفره) در همسویی گرما که نمایشی از شور روابط انسانی میباشد آن را ارائه کرده است. باری عکسی سرخوشانه با کنجکاویهای بشری همراه شده و توانسته است که این ماجرای جالب را به بیننده ارائه کند و درگیرش کند، که همانا خواسته و شیطنت دلانگیز هنرمند پشت لنز بازیگوش دوربینش بوده به تماشا گذاشته است.
عکاس: مهدی زوار
عکس: کادر عمودی، رنگی، دست بانویی با تسبیحی فیروزهای و لباس کاموایی بنفش رنگ، تکهای آینهای خنجر مانند که بازتاب چهره بانویی در آن.
عکس از پیشتازی ایده با حمایت و همراهی فرم به بیننده ارائه شده است. از تقابل رنگ( طیف سرد) فیروزهای تسبیح با رنگ گرم لباسهای دارندهاش(بنفش - بافت کاموا )، تا شکل تکه آینه(خنجر گونیاش) که میتواند جای پرسش باشد که چرا تکه و چرا این شکلی همه و همه زنجیره از سوالات هست که میتواند مخاطب را درگیر کند و اینکه اگر آینهای معمولی بود بخشی از پرسشها بلاموضوع میشدند سوالات پیشینی هستند. خصوصا که با اثری خلوت و کم عنصر مواجه هستیم. اصولا آثار اینچنینی بار کارکردی و معنایی بیشتری بر دوش عناصر شخصیتهای تشکیلدهنده با توجه به ظرفیت شان میگذارد. خلوتی باعث حساسیت بالاتر حس نیز میشود حال با چهرهای تکثیر شده بانویی مواجه هستیم که آرامش و تفکر و گذشت سالها برآن نقش بستهاند و همگام با کادر عمودی عکس به بالا و بالاتر میرویم. نقش گذر سالها بر چهره و موی سر و پوست دست مهر عمیقی است که بر صفحهای حساس نقش بسته است. عدم خنثایی و حرکت زیر پوستی اثر که در گذر سالهای نهفته در سر روی و موی کارکتر نمایان است و هر لحظه آماده تغییر صحنه هستیم با آنکه این بازه از عمر آدمی در سالهای سکون و کمتحرکی است. باری حرکت قوس داری که از شانه پوشیده از پارچه گلدار (روسری) جلوی تصویر آغاز شده به نوک تیز آئینه رسیده و تا نظر بازی آسمان و آینهگردانی ماه و خورشید آنهم از چشمی که سرد و گرم چشیده و گریسته و خندیده را از نظر دور ندانیم و نگاه خردمندانه را با خرد بپذیریم.
عکاس: کامبیز طاهری آبکنار
نقاد: محسن تیموری
اجتماع عالم جماد (دیوار و شیشه و دیگر مواد) و حیوان و نبات(انعکاس درخت در شیشه) و نشانهای آیینی از عالم انسان در یک عکس.عوالمی که در شیئیت و ماده بودن به مثابه موجودیتی ایستا اشتراکاتی دارند اما در روندهگی ماهوی و تبعا نمودهای شکلی خود تفاوتی به اندازهی فاصلهی طبیعت و تصنع دارند. در ورود درخت به تحلیل عکس نمیتوان به عدم موجودیت فیزیکی درخت در کادر استناد کرد چون دیگر نشانهها که هر کدام عالمی را نمایندگی میکنند وارد دانستن انعکاس درخت را بهعنوان نمود عالم نباتات تقویت میکنند و حتی حضور انعکاسی آن را از بعد واژه بودن از یوغ باب انفعال رها میکنند و در تحلیل عکس نقشی فاعل و عامل به درخت میدهند. با شناختی که تاکنون از عالم جماد و حیوان و نبات بهدست آوردهایم ماهیت آیینی زیست آنها تغییری نسبت به پیش از خود نشان نمیدهند. (البته عدم تغییر به منزلهی شناخت کامل ماهیت زیست آنها هرچند لاتغیر به نظر میآیند نیست) چند لباس عروس در ویترین یک فروشگاه روندهگی آیینی و جریان صناعت بشر در عالم خود را هم در بستر رسوم زیست جسمانی و هم مناسبات تجاری (نوعی ارتباط بین انسانها) به تصویر آورده است.
در عکس نمایندهی عالم حیوان(گربه) که نسبت به نمایندههای دیگر عوالم (مادهی جماد و درخت نبات) از لحاظ جنس پیکر بیشترین نزدیکی را با ما دارد و به قولی از پوست و گوشت و استخوان و... است ناظر این منظره است و جایگاه عکاس(نمایندهی عالم انسان در کلیت عکس بهعنوان پویهای انسانی) در نظارت بر محیط تصویر نوعی همراهی و گفتوگو میآفریند. حیوانی که مانند دیگر حیوانات و حتی نباتات، آیین زیستیاش را به تصنع نمیآراید و عریان و بیپیرایه میزیید .
انسان در مقایسههای بین عوالم دارای بعدی حیوانی هم هست که بر عمق و گسترهی این همکلامی میافزاید و حتی این گفتوگو را به امری درونی تبدیل میکند. انسان را حیوانی متمایز میپندارند و با نسبت دادن صفاتی مانند ناطق بودن در گزارههایی همچون «انسان حیوانی ناطق است» هم تمایز انسان از دیگر حیوانات و هم حیوان بودن او که بیشتر معطوف به جنبهی جسمانی انسان است را نمایش میدهد. عکس بعد متمایز انسانی انسان و بعد حیوانی او را به پرسش در زمینه تقابل زیست طبیعی و کیفیت و تاثیر ورود تصنع به زیست طبیعی پیشین او(زیست به اصطلاح حیوانیتر) میکشاند.
عکاس: مهدی کاوهای
نقاد: فرید صلاحی
عکس نشاندهنده حدفاصل بیرونیترین سطح شفاف، شیشههای ساختمان( انعکاسدهنده نور) در فضا هستند، که دقیقاً عکاس از درون همین ساختمان مشاهدهگر و ثبتکننده تصویر است، تا فضای نادیدنی مابین انعکاس شیشهبر دیوار را نشان دهد، این فضای حائلی است که نور پیوندزننده این احجام به یکدیگر و پدیدآورنده درک فضا است. نشانهشناسی حائلی( Semiotic of mediation )، پیوندزننده دو فضا است و از آنجا که فضا، با احجام تعریف و شکلپذیر میشوند، تعاملی بین فضای احجام شکل میگیرد که وابستگی تعاملی را شکل میدهند. «لوتمان» این فضا دور شونده و نزدیک شونده است. شاید شما فکر کنید که اشاره به حجم دو ساختمان، یا پنجرههای منعکسکننده نور بر دیوار روبهرویی مضمون این معناشناسی حائلی باشد، که قطعا هست، اما مختصات بین این دو فضا بسیار کوچکتر از فضایی است که احجام در تصویر، در فاصلهای با حجم خورشید دارند. نور فاصله این احجام را به هم پیوند میزند. با این تفسیر ما فقط به فضای بین این دو ساختمان پی نمیبریم، بلکه با فضایی بسیار گستردهتر هم آشنا میشویم و آنچه در تصویر است، همان موسیقی نور است که روی چهار جفت خط حامل نما، نت وارههای معوج شیشه را منعکس میکند.
نکته پایانی
۴ اثر از بازتابها(انعکاس در آب، آینه، شیشه) را شاهد هستیم. مهمترین نکته که شاید پیچیدهترینشان باشد نقش زبان نوشتاری(امری منطقهای) و همترازی آن با نقش تصویری(امری جهانی) در یکی از آثار است که خوانش اثر را پیچیدهتر و سختتر کرده است. اما در هر صورت جهان تنها جلوهگاه دیده ما نیست و جهان و تصاویر با همه روشنی و وضوحشان باز هم پیچیده است و میدانیم حتی گاه با همه صاحبنظری بازهم:
در این معرکه صاحبنظران حیراناند.