دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 - 20 May 2024
کد خبر: 94249
تاریخ انتشار: 1402/07/04 20:30
صمت شماره 2412

نگاه‌ها و حرف‌ها

بابک بهاری- منتقد عکس: چشم‌ها دروازه روح هستند وقتی نگاهت می‌کنند یا دعوتی یا اخراج شده‌ای از درون آدمی.
نگاه‌ها و حرف‌ها

در پرتره‌ها وقتی چهره رو برمی‌گرداند ما به کشف راز درونش نائل نمی‌شویم بلکه درگیر مهارت‌های تکنیکال عکاسانه و شخصیت بیرونی می‌شویم حتی در عکس‌های یوسف کارش واضح نظریه فوق:

درون هر مرد و زنی رازی نهفته، و به‌عنوان یک عکاس وظیفه‌ی من این است که اگر توانایی‌اش را داشتم آن راز را برملا کنم. این برملاشدن، اگر رخ دهد، خود را در کسری از ثانیه و در ژستی ناخودآگاه نشان می‌دهد، با برقی درون چشم، برداشته شدن موقتی ماسکی که تمامی آدم‌ها برای پنهان داشتن درونی‌ترین ضمایرشان از جهان می‌پوشند. عکاس باید از فرصت آن مقطع گذرا استفاده کند و الا پاداشش را از دست می‌دهد و این از دست دادن اتفاق می‌افتد.

فقط لحظه کوتاهی در ذهن روح و روان آدمی است که از چشمانش و دستانش رفتارش منعکس می‌شود.

در عکس‌های پیش رو نگاهی به درون آدم‌ها در آتلیه خیابان می‌اندازیم تا کشف کنیم رازهای برون افتاده را.

عکاس: آرمان تولیه

رنگی، کادر عمودی، مردی میان سال با ریش و سبیل و با پوشش پارچه‌ای قهوه‌ای بر سرش.

نحوه نگاه سوژه به سمت دوربین و بسته بودن کادر عکس هم تمرکز ما به عکس را می‌طلبد و هم از دادن اطلاعات از کیستی و شخصیتی و هویت اجتماعی پرهیز می‌کند. نبودن هیچ چین و چروکی(به‌جز چین پیشانی) در عین کک‌مکی بودن پوست و سعی بر تخت نگاه داشتن چهره به تضادی برانگیزاننده و عامل موثری برای انکشاف بیننده برای پی بردن به راز و رمز شخصیت پیش رویش بسیار کارا و موثر است به‌شرط آنکه این نگاه چنین تیز و عبوس نمی‌بود!

دو سویه بودن عکس برقراری گفت‌وگوی دو جانبه‌ای رقم را می‌زند که امر مختوم و حتمی را به چالشی بی‌پایان تبدیل می‌کند. کادر فشرده عمودی و تمامی موضوع عکس را به چهره دراز و کشیده کارکتر خلاصه کردن به این نکته که او ما را زیر نظر دارد کمک شایانی کرده است خصوصا که حالت تنگ کردن چشم‌ها هم این امر را تقویت کرده است. هم خانوادگی رنگ چهره و پوشش سر که به بنفش قرمز( نماد فردیت و تخیل) گرایش دارد با توجه به هم‌ترازی لنز با چهره خوانش رمزینه این شخص می‌تواند این باشد: من به جهانت مشکوکم تو به چه نگاه می‌کنی؟

هر چند که بیننده محق است باز از خود بپرسد؟ به‌راستی راز این شخص و این نگاه چیست؟ پرسشی که در عکس‌های بعدی به پاسخ‌هایی غیرمترقبه شاید ما را برساند!.

عکاس: کاووس فرزادی

رنگی، افقی، فضای خیابان، مردی ۵۰ ساله در پیش‌زمینه، ماشینی سیاهرنگ، دو درب سفید رنگ منازل، ستون برق به‌صورت محو در پس‌زمینه.

مردی با پیراهن چهارخانه در یک فیگور متعارض به سمت راست خودش پیش روی بیننده است. در مرکز قرار دادن کارکتر با توجه به سمت نگاهش به بیرون کادر و حضور ماشین تیره در سمت چپ تعادل تا اندازه قابل قبولی برقرار شده است. باری کادر افقی دعوتی است که بیننده خوانش تصویر را راحت‌تر انجام دهد. پرتره فوق با توجه ژست خشماگینی کارکتر(نمایشی از کنش درونی) از آزادکنندگی حس پنهان شخصی است که به منظر عمومی کشانده شده و هنرمند سعی بر عمومی کردن امر خصوصی دارد. هماهنگی تمامی اجزای صورت از چین‌وچروک‌ها تا شکل لب‌ها و چشم‌ها خصوصا جای‌گیری مردمک‌ها تا برآمدگی عضلات گردن به همراه چرخشش به سمت خارج از تصویر به حسی یک پارچه تبدیل شده است. باری فوران خشم و عصبیت و انرژی حاصله و انتقال آن به‌عنوان تجربه قابل درک چنان در این تصویر جاندار ترسیم شده است که اتفاق اصلی عکس همانا گفت‌وگو درونی و کشف راز در آن به اتفاق بیرونی مبدل شده است. تصویر فوق غرش سهمناکیست که در نادانستگی و نبود دال آن را می‌شنویم ولی نمی‌دانیم چه واکنشی نشان دهیم در عین خروج از تصویر برای بازخوانی‌های بیشتر به سوژه بازمی‌گردیم و همین گردش دیدگانی به خاطر پرسش‌های پاسخ نیافته و جذابیت پنهان در عکس است که اثر را قابل اعتنا و بازخوردهای متوالی می‌کند، هر چند که می‌تواند این یک ژست ساده! در برابر دوربین باشد.

عکاس: احسان قاسمی

 رنگی، عمودی، زنی کهنسال خم شده بر نرده‌های آهنی(آبی رنگ) بالکن خانه با سربندی مشکی، عینکی ذره‌بینی، روسری سفید و پیراهنی مردانه آویخته بر بند رخت با حوله علفی رنگ در سمت چپش و لبخند و نگاهی بدرقه کننده!

عکسی پر از جزییات فراوان است که در یک نقطه همه موارد با هم تلاقی پیدا کرده و اتصال به خوبی برقرار می‌شود. گردش سیاحانه دیدگانی در گوشه گوشه عکس به کشفیات خوبی می‌انجامد از کیستی کارکتر و چگونه زیستی‌اش تا دلایل چرایی آن لبخند دعوت‌کننده و رسیدن به پاسخ‌ها قاطع که نه اما به حوالی این مرغزار مهربانی می‌رسیم. از نحوه چنگ زدن آستین پیراهن مردانه و پوشش دو لایه موهای سر و انگشترهای دست راست و نحوه سرک کشیدن همه و همه بازگوی بخشی از فرهنگ و جزییات زیستی و بومی را بازگو می‌کنند. اما مهم‌ترین بخش فیگور و لبخند چهره بشاش زن می‌باشد که با جایگیری سر در یکی از نقاط طلایی و تقویتش با رنگ مشکی سر بند لابه‌لای پارچه‌های سفید بسیار کار آمد و در خدمت این نمایش دل‌انگیز در آمده است. علت رفت و برگشتی در تصویر نهفته در حالت شادمانه چشم‌ها دعوت‌کننده و لبخند بدرقه‌کننده ایست که می‌تواند یادآور خاطره مادرانگی برای همگان باشد و امر خصوصی را به امر عمومی تبدیل کند. البته نقش رنگ و خصوصا خطوط عمودی(نرده‌ها، حوله نخی) در هم راستایی با کادر که با شکل دایره صورت همراه شده نیز نباید نادیده گرفته شود. مهربانی و تکثیرش در کوچه امر گمشده ایست که به دلایل عدیده و تلخ از هم دریغش می‌داریم و چنین است که به وقت باز یافتنش چقدر باید گرامی بداریمش.

عکاس: محمود رضا شهبازیان

منتقد: منیره قبادی نژاد

عکسی رنگی با کادر عمودی با موضوع پرتره از یک خانم مسن با چشم‌هایی آبی رنگ و پوشش تیره بر سر و دستانی که مزین به انگشتری به رنگ چشم‌هایش است به دوربین نگاه می‌کند. نور طبیعی، از روبه‌رو و نوع نورپردازی پروانه‌ای می‌باشد.

چین‌وچروک‌های پیشانی که قسمتی از آن را روسری تیره پوشانیده ردی از زمان و نابسامانی‌های زندگی پر تلاطمش را نشان می‌دهد.

صورتی پر حزن خبر از دردهای دور و نزدیک که وحشیانه بر بافت آن تازیانه زده و خستگی‌های شب بیداری‌های مادرانه و زود بیدار شدن‌های زنانه و هر کدام نماد یک روز پر اتفاق است.

و نگاهش که هنوز زیبایی خود را از دست نداده همچنان زلال به دوربین خیره است. خیره اما در مسیری دیگر؛ در جایی دیگر، گویا کنارمان هست اما به فکر اجاق روشن داخل پستو است؛ به ما زل زده اما در فکر پسران و دختران و نوه‌هایش بی‌تاب و پر تب‌وتاب است.

لب هایی که خموش است و با حصار دست‌هایش قفل و بست شده؛ چرا که نسل او نسل سکوت برای نجابت است و پر از خطوط و فرورفتگی‌های تلخ روزگار که هرکدام قصه‌ای پر غصه دارد از خودخوری‌ها و داغ‌های به دل نشسته که آثارش روی صورت پدیدار شده است. در انتها دست‌هایی قوی، استخوانی، با ردی از تمام سختی‌های زندگی‌اش و مزین به نگینی که می‌تواند خاطره یک روز زیبا را تداعی کند؛ شاید هدیه‌ای از عزیزی یا خرید با تمامی پس‌انداز یا شاید نقطه امنی باشد برای امید دادن به نگاه‌های مضطرب او چرا که سنگ‌ها از دل سختی سنگ‌ها پرانرژی آمده‌اند تا نیروهای بزرگ را در دل او به جنبش وا دارند.

جمع بندی

تصاویر از ترازبندی مناسب نور و رنگ(سردی، گرمی) با توجه به سوژه و موضوعیت(خشم یا مهربانی) هماهنگ و در خدمت هم بوده‌اند.

در عکس‌ها چشم‌ها علاوه بر نقششان برای نمایش رازها و برقراری با شخصیت‌ها ایفاگر نقطه ثقل و اتکا نیز هستند.

باری: تا چشم بر هم بر زنیم/ رویا شود دنیای ما.


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/36wgle