فرودستان؛ قربانیان اول بلایای طبیعی
کامیار فکور خبرنگار
حدود دو قرن از زمانی که موتورهای انقلاب صنعتی با سوخت فسیلی بهحرکت درآمد، گذشت و شیره جان زمین مکیده شد. سوخت فسیلی، جان سیستم اقتصادی حاکمشده بر جهان بود که ما را به «رشد بیحد و حصر» رساند. فناوری به جایگاهی رفیع صعود کرد، علم فضایی پیشرفت کرد و سفینههای مختلف به هوا فرستاده شد تا شاید خانهای دیگر بیابیم، در حالی که همین خانه را ویران کردند. شهرهای بسیار بزرگ سر برآوردند و جهان با ترویج جهانیسازی، به یک دهکده تبدیل شد. منطق سود و پیشرفت و رشد اقتصادی بر سینه سیارهمان حکمرانی کرد، از دل آن نفت کشیدند، جنگلهایش را برای دامداری و شهرسازی تراشیدند، رودخانههایش را سد بستند و در رقابت اقتصادی دولتها، جنگهای خونین پدید آمد و آتش آن به جان طبیعت هم افتاد. با عطش تولید و مصرف، زمین را تا مرز انفجار پیش بردند و اکنون، در میانه گلولای سیلابهای بیسابقه، آتشسوزیهای مهارنشدنی و خشکسالیهای مرگبار، در گل گیر کردهایم و دستوپا میزنیم.
طبیعت نخست با هشدارهای آرامتری بهسراغ ما آمد؛ گرم شدن تدریجی آبهای آزاد، ذوب شدن آرام کلاهکهای یخی و تغییر الگوهای بارش؛ همگی گوشزدهایی مکرر بود. اما موتورهای اقتصادی گوشهای شنوایی برای آن نداشت. صبر طبیعت که بهپایان رسید، شیوه خود را تغییر داد و اکنون انتقام میگیرد، اما انگار که منطق و انصاف ندارد و مثل سیستمی که او را زخمی کرد، با زبان طبقاتی انتقام میگیرد. این انتقام به شکل گرمایش بیوقفه زمین است که دمای میانگین سیاره را بالا برده و به هرجومرج در سیستمهای اقلیمی منجر شده است. اکنون سیلابها با حجم سهمگین آب، هرچه در مسیرشان است را از ریشه میکنند، توفانها از همیشه نیرومندتر شده و ویرانیهای اقتصادی در مناطق ساحلی بر جای میگذارند و موجهای گرما در مناطق پرجمعیت، تبدیل به قاتل خاموش انسانها و ازبینبرنده محصولات کشاورزی شده است.
چرا طبیعت، تاوان را از کسی میگیرد که کمترین تقصیر را داشته است؟ جهان شمال که بیشترین انتشار تاریخی کربن و مصرف جهانی را دارد، زمین را با سرعت بیشتری گرم کرده، اما دولتهایش با حصارهایی بلند، ساکنان جهان جنوب را بهعنوان «مهاجر اقلیمی» طرد میکنند و «شهروند درجه دو» تلقی میکنند. آنها ما را یا به چشم نیروی کار ارزان مینگرند یا مطرودینی که باید هرچه زودتر از کشورشان اخراج شویم. مگر تئوریسینهای همین کشورها نبودند که پیشبینی کردند بحرانهای اقلیمی، در کنار چالشهای اجتماعی و اقتصادی، سیل مهاجرت را افزایش خواهد داد؟ چطور است که طبیعت در انتقام خود نمیبیند کسانی که در جنوب جهانی زندگی میکنند، اغلب باوجود کمترین نقش در گرمایش جهانی، بهخاطر موقعیت جغرافیایی، فقر زیرساختی و ناکارآمدی دولتهایشان در تامین تابآوری، اکنون در حال آسیب خانمانسوز از تغییرات اقلیمی هستند؟
اگر نگاهی به حاشیه شهرهای بزرگ و روستاهای محروم بیندازیم، میبینیم که طبقات پایین جامعه، همانها که کمترین نقش را در تخریب محیطزیست و مصرفگرایی لجامگسیخته داشتهاند، اکنون بیشترین تاثیر را از بلایای طبیعی میگیرند. خانههایشان در حاشیه رودخانهها و در مناطق آسیبپذیر ساخته شده است و زیرساختهای ضعیف محلههایشان، آنها را در برابر یک سیلاب کوچک یا یک موج گرما رها میکند. در شهرکهای حاشیهای و زاغهنشینها، افزایش دما بهدلیل فقدان تهویه و فضای سبز و جنس مصالح نامرغوب، بهسرعت تبدیل به یک بحران جدی سلامتی و مرگومیر میشود، در حالی که ساکنان مناطق مرفه در برابر این آسیبها تا حد زیادی مصون هستند.
زنان، بهعنوان نیمی از جمعیت که تحت سیستم پدرسالارانه اغلب مسئولیت تامین آب، غذا و مراقبت از خانواده را برعهده دارند، هنگام خشکسالی باید مسافتهای طولانیتری را برای یافتن آب طی کنند یا پس از سیل و زلزله، بهدلیل افزایش ناامنی و فقدان پناهگاه مناسب، در معرض خشونتهای بیشتری قرار میگیرند. تخریب محیطزیست، بهطورمشخص بار مسئولیت و آسیبپذیری آنها را دوچندان میکند و این نشان میدهد که انتقام طبیعت، در بستر نابرابریهای اجتماعی موجود، هوشمندانه عمل نمیکند، بلکه نابرابری را تشدید میکند.
اینکه بگوییم «انسان» کره زمین را تخریب کرده و حالا دارد پاسخ عملش را میگیرد، یک مغلطه است؛ مغلطهای که اقتصاد سودمحور حاکم بر جهان بهکار میبرد تا از زیر بار مسئولیت رشد و پیشرفت ویرانگر خود شانه خالی کند. این تخریب، کار یک موجود انتزاعی به نام «انسان» نبوده، بلکه محصول مستقیم یک «سیستم اقتصادی انسانی» حاکم بر جهان است که در دو قرن گذشته، با ستایش سود حداکثری، توسعه بیقیدوشرط و انباشت سرمایه به هر قیمت، جهان را به این ورطه کشانده است. این «سیستم» و سازکار آن است که وقوع هر بلای طبیعی را به یک فاجعه طبقاتی، جنسیتی و جغرافیایی تبدیل کرده است. امروز دیگر بلایای طبیعی نمایشهای عریانی از نابرابریهای اجتماعی ـ اقتصادی است که در پس پرده توسعهیافتگی پنهان شده بود. ما در دوران فاش شدن نابرابریهای سیستماتیک در مواجهه با یک بحران اقلیمی جهانی بهسر میبریم. روز کاهش بلایای طبیعی، باید در اصل روز مبارزه با ریشههای نابرابر بلایا باشد.