-

تقابل هوش مصنوعی با حافظ و شکسپیر

احسان رضایی-نویسنده و منتقد ادبی

ویلیام شکسپیر، بزرگ ‌ ترین ادیب زبان انگیسی را در نظر بگیرید؛ پژوهشگران در پژوهشی با یکی حساب کردن کلمات تکراری و هم ‌ ریشه، فهمیدند این نویسنده شهیر انگلیسی کل آثار خود را با ۱۵ هزار واژه نوشته است؛ این بیشترین تعداد واژگانی است که یک نویسنده انگلیسی استفاده کرده است. در رتبه بعدی جان میلتون، خالق «بهشت گمشده» است که کل آثار خود را با ۹ هزار واژه و چارلز دیکنز با ۵ هزار و ۷۰۰ واژه و در نهایت آگاتا کریستی با ۲۸۶۰ واژه تمام آثار خود را نوشته ‌ اند. شکسپیر از ۷ هزار واژه تنها یک ‌ بار استفاده کرده است. حال با این گستردگی زبانی آیا ربات ‌ ها می ‌ توانند آثار ادبی خلق کنند؟

اجزای سازنده زبان کلمات هستند و از طرفی اساس کار ماشین ‌ های هوشمند هم محاسبه است؛ در واقع محاسبه حالت ‌ های ممکن در یک اتفاق و اینکه کدام ‌ یک از حالت ‌ ها احتمال وقوع بیشتری دارد. حال پرسشی مطرح می ‌ شود که آیا ما می ‌ توانیم توالی کلمات را حدس بزنیم؟ پاسخ دقیق این است که خیر؛ چرا که علاوه بر همه واژگانی که در بزرگ ‌ ترین فرهنگنامه ‌ های زبان ‌ های زنده دنیا درج شده است؛ همواره واژگان جدیدی زاده می ‌ شوند و در پس آن معانی جدیدی به ‌ وجود می ‌ آیند، حتی یکی از وجوه عظمت هر ادیبی به این است که چه تعداد واژه و معنای جدید برای واژگان کهن به ‌ کار می ‌ برد.

دانشمندان در پاسخ به این پرسش که آیا ما به این سمت می ‌ رویم که ماشین ‌ های داستان را بیش از گذشته به ‌ کار ببریم؟ معتقدند، به ‌ نظر می ‌ رسد بله. به احتمال زیاد داستان ‌ های شاهکاری نخواهیم داشت، به این دلیل که نمونه شاهکارهای ادبی آن ‌ قدر زیاد نیست که هوش مصنوعی بتواند تحلیل خوبی از آن داشته باشد؛ اما متون ادبی تولیدشده به ‌ قدری زیاد است که ما با یک بیگ ‌ دیتا مواجه خواهیم بود و ماشین می ‌ تواند این بیگ ‌ دیتا را تحلیل کند و نتایجی به ما بدهد که حتی فکرش را نمی ‌ کردیم، به آنها دست یابیم. کازوئو ایشی ‌ گوررو، یکی از بزرگ ‌ ترین نویسندگان حال حاضر دنیا، در آخرین سخنرانی خود این مباحث را بیان کرده که احتمال می ‌ رود، در آینده ماشین ‌ های داستانگو جای نویسندگان را ‌ بگیرند و از این اتفاق بسیار هم خوشحال بود؛ چرا که معتقد بود هوش مصنوعی موضوعات را جور دیگر می ‌ بیند و می ‌ نویسد و این همان هدفی است که ادبیات دارد. بنا بر پژوهش آلن تورینگ در سال ۱۹۵۱ یک ماشین وقتی هوشمند تلقی می ‌ شود که بتواند با انسان حرف بزند و ضمن این گفت ‌ وگو، مخاطب آن تشخیص ندهد که این انسان است که سخن می ‌ گوید یا ماشین. این معیار بسیار ساده است، اما در عین حال از پیچیدگی ‌ های زیادی برخوردار است، چرا که زبان، ابزار انتقال دانش و احساسات است، اما این محصولی که برای تبادل اطلاعات بشر اختراع شده است، خودش به ‌ اندازه دانشی که می ‌ خواهد از طریق آن انتقال دهد، پیچیده است.

یک رمان ‌ نویس امریکایی به ‌ نام سیگل ساموئل، آزمایشی انجام داد و در پروژه ‌ ای ۲ بخش از رمان خود را به ماشین داد و از آن خواست که ادامه این ۲ بخش را بنویسد. در یک بخش، ماشین برای این موضوع که چرا گربه ‌ ها به فرقه مذهبی خاصی از یهودی ‌ ها تعلق ندارند، طنز جالبی نوشت و در بخشی دیگر فهمید که شخصیت اول رمان غمگین است و دلیل دیگری برای غمگین بودن پیشنهاد داد. نویسنده نتیجه گرفت که ماشین نه ‌ تنها خلاقیت نویسنده ‌ را کم نمی ‌ کند، بلکه زیاد هم می ‌ کند و این جمله را به ‌ کار برد که هوش مصنوعی به من کمک می ‌ کند تا مانند ماشین فکر
نکنم.

سلمر برینگجورد، نخستین کسی که یک ماشین داستانگو اختراع کرد، در مقدمه کتابش ۳ دلیل برای خلق اختراع خود آورده بود؛ دلیل نخست این بود که صنعت داستانگویی ما رشد زیادی داشته است و ما به ‌ هرحال نیاز به داستان ‌ هایی داریم که پاسخگوی صنعت سرگرمی ما باشند و به ‌ همین ‌ دلیل ما به ماشین ‌ های داستانگو نیاز داریم.

دلیل دوم این بود که نوشتن داستان خوب توسط ماشین باعث می ‌ شود، بفهمیم داستان از کجا می ‌ آید و شاید به این آرزو برسیم که شکسپیرها و حافظ ‌ های دیگری داشته باشیم و سومین دلیل که از همه جالب ‌ تر است، اینکه داستان با احساسات و عواطف و هوش بشری نسبت تنگاتنگی دارد، اگر یک داستان از صفر تولید کنیم، متوجه می ‌ شویم که خلاقیت ادبی چیست، احساسات با هوش چه نسبتی دارد و عواطف از کجا می ‌ آید؟ همه اینها یعنی اینکه ما می ‌ توانیم انسان را بهتر بشناسیم و همه مکاتب اخلاقی این موضوع را بیان کرده ‌ اند که وقتی خودمان را بشناسیم، آدم ‌ های بهتری خواهیم شد، در نتیجه ساختن ماشین ‌ های داستانگو به ما کمک می ‌ کند تا آدم ‌ های بهتری شویم.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین