-

پیچیدگی‌های معنایی در هنر

بابـــک‌بهـــاری:کریم اله‌خانی استاد هنرمندی آموزگار و آموخته‌ای که برآیند آثارش از استخوان خالص آغاز می‌شود و در گام‌های بعدی‌اش با دیگر چیزها (نوشتار، خون، کتاب و...) برای پیچیدگی‌های معنایی پیش می‌رود. آنچه به ما ارائه شده همانا از حاضر آماده تا آماده شده‌هایی که قرار است ما را به وادی تحیر و تفکر و مفهوم بکشاند. امری که مارسل دوشان فرانسوی در صد سال پیش با چرخ عریان دوچرخه انجامش داده و اینک قرار است با مازادهای انسانی به موارد مورد اشاره هنرمند برسیم.

پیچیدگی‌های معنایی در هنر

اثر نخست: استخوان‌های درهمی بعضی با نوشتار و برخی ساده روی پیراهنی ریخته شده‌اند.

 زمینه اثر پیراهنی که بخشی از آن نیز شده است که همچون پوستی استخوان‌ها را می‌پوشاند و استخوان‌هایی که با نوشته‌های‌شان همچون دعا می‌باشند معنا می‌گیرند و بخش خالصشان که ارائه مفهوم را در پیش دارند شروع این نمایشگاه و بخش استارت ذهنی مخاطب را برعهده دارد، در نهایت این سه بخش در ترکیب نهایی راه دیگری در پیش خواهند گرفت. حال به همان استخوان‌های خالص باز می‌گردیم که گام مهم و اصلی این پازل و بازی جالب و جذاب است. در استخوان‌های خالص نه به‌دنبال زیبایی خواهیم بود و نه به شکل‌هایشان توجه خواهیم داشت بلکه به استخوان و برآیندهایی ذهنی‌مان و داشته‌هایی پیشینی‌مان خواهیم پرداخت. مرگ مولف و هنر مفهومی راه را برای تفسیرها و برداشت‌های شخصی گشوده و از سویی هم هرکس به دانش، موقعیت زیستی و فرهنگی و ناخودآگاهش مراجعه می‌کند. البته این پراکندگی در در جاهایی به اجماع می‌رسد، فرهنگ جمعی درباره مرگ و زندگی.

نقش پررنگ استخوان در داستان‌ها، اساطیر، مذاهب، فرهنگ و حتی خرافه (دعانویسی) نقش پررنگی دارد اما هنرمند نخست به‌صورت خالص به این عضو مشترک تمامی جانداران مهره دار نظر و اشاره دارد که معمولا پس از مرگ ردپایی طولانی از خود به جا می‌گذارد. در ادبیات و فرهنگ: استخوان در گلو، بی‌استخوان نماندن خانه گرگ و تا گوشت هم خوردن ولی استخوان را دور نینداختن و در نهایت این ماندگارترین و محکم‌ترین عضو بدن انسان که صدای شکستنش وقتی به‌گوش رسد نشان فاجعه است.

باری این پدیده وقتی با شعر و نوشتار همراه می‌شود ترکیب پیچیده‌ای به‌وجود می‌آید که همچون دعای چشم زخم باید بر بازو ببندیمش و پیراهنی و برادرانی و قصه‌ای دراز که باید شبی را با آن به سحر رساند.

اثر دوم: خون‌پاشی روی بوم هنگام ذبح

نقاد: آتوسا دانش اشراقی

هر قطره خون که روی بوم نشسته، همانند قطره رنگ پاشیده‌شده و روایتگر زخم‌های بی‌صدایی هستند که هیچ‌گاه التیام نمی‌یابند. تضاد رنگ خون با سفیدی بوم، فریادی است علیه معصومیتی که از دست رفته است. رنگ قهوه‌ای و ترکیب‌های آن، حس خاک، خون خشک‌شده یا زوال را تداعی می‌کند که می‌تواند به نوعی به چرخه حیات و مرگ اشاره داشته باشد. در ترکیب‌بندی اثر، لکه‌های اصلی در نقاط طلایی قرار گرفته‌اند و چشم را به سوی خود می‌کشانند. خطوط پاششی و پراکنده که از مرکز به اطراف گسترش یافته‌اند، حس حرکت و آشفتگی را القا می‌کنند، در حالی که فضای خالی در قسمت‌هایی از بوم تعادلی ظریف ایجاد کرده است. این اثر، فراتر از یک نقاشی، روایتگر رنجی است که از گذشته تا اکنون با ما همراه بوده و پرسشی عمیق درباره انسانیت، اخلاق و ریشه‌های این آیین‌های دیرینه مطرح می‌کند و همچنین موضوعات مختلفی همچون طبیعت، تخریب، خشونت یا حتی هنر پرفورمنس را در ذهن مخاطب تداعی کند. سبک کار و اجرای آن نیز به گونه‌ای است که مخاطب را به تفکر درباره معنا و احساسات درونی اثر سوق می‌دهد. این نقاشی در نگاه اول با ترکیب‌بندی انتزاعی و استفاده از رنگ‌های گرم و طبیعی توجه را جلب می‌کند. شکل‌های به کار رفته در آن، به نظر می‌رسد که به طور ناخودآگاه بازتابی از طبیعت یا حتی خشونت درونی و پنهان انسان باشند. خطوط پاششی و بافت‌های غلیظ، حالتی پویا و ناگهانی ایجاد کرده‌اند که ممکن است نمایانگر انفجار، حرکت یا حتی یک حادثه باشد.

2 خون پاشی

اثر سوم: ترکیبی از استخوان و خون‌پاشی

چهار استخوان که مرزی را بر خون پاشی سد کرده‌اند. مربعی غریب که هم یادآور مربع معروف مالویج هست و هم مختصات منحصر بفرد خود را دارد، در اولی ذهن بسمت مفهوم سیر می‌کند در دومی معنا، فرهنگ، افسانه، زندگی و مرگ جولان می‌دهد. استخوان‌هایی بین مرگ و زندگی مرزی درشت کشیده‌اند چه برای خروج و چه داخل شدن دیگر چیزها، مرز بسته است. شکل‌ها و راست خط‌های اتفاقی خون پاشی در ترکیب شان با استخوان‌های مرزبان بیشتر به نگهبانی زندگی و هنر می‌مانند تا گستره مرگ، هرچند که غلبه مرگ تصویر پنگ‌تری از خودش بر صفحه سپید نگاشته است. قدمی با مرگ و قدمی با زندگی در مربعی که به نماد اهورامزدا، چهار جهت اصلی، چهار عنصر و چهار فصل و... اشاره دارد. جمع خون و استخوان ترکیب و محتوایی تازه‌ای نیز شکل می‌گیرد که در زمان ارائه تک‌تک‌شان برداشت‌ها و مفاهیم به‌گونه دیگریست. اتحاد خون و استخوان شکستن یکی و خونخواهی دیگری و این سیر ابدی مرگ و زندگی که از انگشت زدن به خون دیگری تا لای زخم گذاشتن که همه به گذشت زمان اشاره دارند و آنگاه که نقش مقابل یعنی ماندگاری را بازی می‌کنند، ادامه سلطنت، اقوام و تداوم خاندان‌ها از طریق همخونی و پیدا شدن استخوان‌هایی که دلالت بر حضور حیوانات و زیست‌های منقرض‌شده دارند. خون و استخوان نشانه‌های مرگ و زندگی را پاس می‌دارند و عاملی برای زیستن به‌شمار می‌آیند به شرط آنکه این یکی بر زمین جاری نشود و آن یکی شکسته نشود.

3 ترکیب خون پاشی و استخوان

اثر چهارم: استخوانی جاسازی‌شده در کتاب هنر (گامبریچ).

در این اثر رابطه هنر و تاریخ با استخوان به‌عنوان ماندگارترین عضو بدن انسان درهم تنیده شده و به‌نوعی در اعماق تارخ هنر یا پنهان شده یا آشکار گشته البته تا وقتی که این کتاب باز است. رابطه هنر و استخوان آن‌هم استخوان آرواره به همراه دندان‌هایش می‌تواند اشاره به سخن گفتن، نوشتن، نقش زدن، پیکره ساختن و آفرینش هنر بینجامد و در این اشاره چندوجهی نقش مهم در تاریخیت و ثبت و خلق هنر باشد همان امری که هنرمند خود بدان دست یازیده و در برابر ما آن را به تماشا گذاشته است.

استخوان و خون هرچند بیشتر یادآور مرگ و نیستی هستند که به‌طبع ممکن است نوعی بی‌اشتیاقی در ما حتی به‌عنوان اثر هنری به‌وجود آورد اما همینکه بلباس هنر درآمده‌اند خواستنی و پذیرفتنی شده‌اند. اکراه از مرگ همانند اکراه از زیستن است و این طنابی است که در مرکز به هم می‌رسند. در این اثر یک استخوان برابر نهاد تاریخ 5هزار ساله هنر انسان شده که اشاره به ارزش و استقامتش در روند حضور در عرصه‌های باستان شناسی و تاثیرش بر فرهنگ، ادیان و باورهای ملل مختلف است.

بیشترین کارکرد هنرمندان از استخوان در هنر (چه نگارگری چه مجسمه‌سازی) با جمجمه‌های شخصیت‌ها و انسان به‌صورت عام بوده است. در این اثر هم با استخوانی که بخشی از سر آدمی است کار شده، حرکتی از کل به جزء. بازتاب استخوان در هنر که خود همانندی با مجسمه دارد. هنرمند انسان را بر ساخته‌ای از فرم (پیکره) و هنر و معنا (زبان و فرهنگ) می‌بیند. باری نقش ذهن و زبان همه در جان جاری‌اند باشد که کتابت شود همه هنر ما.

4 استوخان آرواره

سخن پایانی

مازادها عنوانی که هنرمند بر نمایشگاهش گذاشته تا هم یادآور این بی‌ملاحظگی انسان نسبت به‌خودش باشد و هم اینکه به راستی به باقیمانده جسم چگونه باید نگاه کرد. تاریخ همانا نگاه به گذشته و پیشینه ماست و استخوان‌ها نیز همچنین بخشی از آن هستند. باری شتک خون و استواری استخوان ما را به نبرد نمی‌خواند که به آشتی این دو با هنر فراخوانده است.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین