باید به گامهایت بیندیشی
بابک بهاری: پاها نخستین رانههای حرکتی موجودات و انسانها و نقش شان در زیست و بازتابش در فرهنگ بیان خلاصه و فشرده دارد که جلوهای متنوع و گستردهای پیدا کرده است. این تنوع با تمام اشتراکش در موضوع و حرکت در هر سرزمین و دیاری نمود خودش را دارد همچنان که هر اقلیمی پاپوش خودش را دارا است. اینک قصدمان پا در کفش دیگران کردن است البته به شرط آنکه از گلیم خودمان درازترش نکرده باشیم. چرا که: تهی پای رفتن به از کفش تنگ.
عکاس: مریم بلباسی
عکس نخست: رنگی، کادر افقی، پای برهنه تعمیرکار کفش و سندان، چکش و قالیچه و موکت و نخ سفیدی که از سندان کشیده شده است.
پایی برهنه که برای پوشاندن پاهای دیگران تلاش میکند. تلاش برای پای افزاری که در صحنه نیست. پا، کفش و کفاش مثلث به هم دوختهای هستند که با هم قدم زنان این تاریخ چند هزار ساله را سلانه سلانه آمدهاند تا به ما رسیدهاند. تقسیمات فضا و خصوصا باریکه نور در خط بالا و یکسوم دوسوم و قرار گیری سوژه در میانه تصویر با حضور رنگهای متضاد( سیاه و سفید) بسیار اثر را چشمگیر ساخته است. کشیده شدن نخ نمایشگر کنشی است که در ذهن شکل میگیرد و انرژی و حرکت را در اثر تزریق کرده است البته با توجه به تورم عضلههای مچ پا این نمایش بیشتر به چشم میآید. افقی بودن حرکت چشم در تصویر و نقش گشتالتی پیوستگی و تداوم نیز از دیگر موارد است که توسط نخ به نمایش گذاشته شده است. نگاه بیننده از جلوی تصویر آغاز و به سراسر تصویر سرکشی میکند هر چند در نهایت به نخ محکم کفاش دوخته میشود که این امر با توجه به فرمهای اتفاقی(لکه و خیسی جلوی صحنه، لکههای نور، بخشی از موکت و قالیچه و غیرو) که تماما در این موضوع دخیل هستند، متناوبا ما را از سویی به سویی میکشانند. گویی در نهایت به تار مویی بسته شدهایم و رهایی از آن میسر نیست. با توجه به این بریده از ماجرا ذهن میتواند سیر کاملی از جریان بازخوانی و بازسازی کند و دلیلش ثبت لحظه تصویری در نقطهای از فرآیند هستیم که فرآیند و برآیندش برای همه ما قابل تصور است. برای گام زدن باید پاپوشی داشت تا از نردبان خیال بالا رویم و آسمان را به سیطره واقع دعوت کنیم تا جایی برای رویاهایمان باشد. ما به کفشی چشم دوختهایم که درپای کسی نیست.
عکاس: مهدیار پیرزاده
عکس دوم: رنگی کادر افقی، مردی در حال پریدن از بامی به بامی دیگر، دو نفر در پشت بام و چند نفر در کوهها اطراف و خیره به نقطهای که نمیدانیم چیست.
پرندگان از دستهایشان(بال) برای پریدن استفاده میکنند و انسان از پاهایش! (فهرمانان پرش) هر چند که انسان در نهایت برای پرواز از مغز و دستها و تکنولوژی بهره میگیرد. حرکت، ژرفا و عمق از نکات برجسته اثر با انتخاب زاویه پایین به بالا که پرواز را تداعی میکند این امر را ممکن کرده است. خلاف جهت پرش و سوی نگاههای بینندگان پراکنده در تصویر که منجر به دو نقظه اتکا شده تعادل درونی و جوهری نیز به عکس داده است. حال با توجه به تضاد بناهای کاهگلی و لباسهای رسمی(کت و شلوار) شخص پرنده پیش آورنده پرسشهای اینجا کجاست و دیگران چه اتفاقی را رصد میکنند و ارتباط او با پدیده مورد نظر چیست، آیا او از صحنه دور میشود و یا پیگیر مسئلهای هست؟ و دیگر پرسشها و تصویری که در ذاتش پرسشگر است برابرمان نشسته تا با همین بریده لحظه دریابیم چه شده و یا چه میشود. فرم و شکل(اندازه، رنگ و غیرو) غالب در عکس پاهای مرد پرشکننده است که علاوه بر حرکت و انرژی پس از لحظهای قرار و آرامش را به ما برمی گرداند. هشت سیاه هست که همچون بلعندهای از آسمان فرود آمده و میداند که ما در برابر ندانستگی و نمیدانیمهای این تحرک چه هست غافلگیر و منفعل هستیم. اما نکته مهم شکار این لحظه تحرک را ساکن دایمی و دیوار سکون را ناپایدار کرده است. باری میتوان با همین بازی بزرگسالانه کودکانه خواند: دویدم و دویدم/ از پشت بام پریدم.
عکاس: فرید باوهای
عکس سوم: سیاه و سفید، کادر افقی، نیم تنه و یک پای محو شده فردی که از پلهها بالا میرود.
تکنیک بکار رفته در عکس(سرعت پایین شاتر) بیانیه عکس را رقم زده است. هفت پله بسمت بالا با یک پا(آنهم با فشاری که بر پاشنه کفش آمده است) و پسزمینه دیوار آجری که در عین یکدست بودن به لحاظ فرمی(بافت، شکل، رنگ و غیرو) از انرژی حرکتی بالایی برخوردار شده است. نقش عدد هفت و خصوصا جهت حرکتی شخصیت به سمت بالا (هفت آسمان و سایر اشارات فرهنگی این عدد) نیز از کارکردهای نیرومند تصویر شده است. اما تکیه بر تک پایی نیز از نکات جالب و موضوعسازی از امری بدیهی به امری پیچیده نیز از مواردی است که باید به عنوان یک روش و ظرفیت بالا برای بسط و گسترش موضوعات ساده و بدیهی در نظر گرفت. حذف رنگ به برجستگی خطوط خصوصا تقابل سفید و سیاهی زمینه هم به حرکت چشمی، توازن، ریتم و هارمونی اثر با توجه به سطوح آجرها بسیار موثر و کارآمد شده است. تضاد زمینه ساکن و یکنواخت(بخاطر مشابهت و تکرار شکلی) و این شات با سرعت پایین علاوه بر حذف یک پا حرکت پا باقیمانده را تشدید کرده است همه نکاتی هستند که در یک تصمیم مناسب به نتیجه رسیدهاند. براستی چگونه میشد از یک پله بالا رفتن ساده چنین تعابیر و جلوه هایی را خلق و ارائه داد؟. این همان نکته کلیدی نوشتار است که در صدد شرح آن است. شنیدن نتهای خاموش از تصویری که سخن نمیگوید اما میشنود!.
عکاس: جمشید فرجود
عکس چهارم: افقی، رنگی، شخصی در حال کار در مزرعه و پاهای مصنوعیش در جلوی صحنه.
بودن یا نبودن، نقش پا و اهمیتش حتی در نبودنش و فقط اشارهای به جایگزین هایش(در اینجا پاهای مصنوعی) کلیت و تمامیت اثر را در بر گرفته است هرچند که باید به دشواریهای نبودنشان نیز اشاره کرد. باری نبودن در عین بودن(پا و جایگزینش) اصل گفتوگوی اثر است و بر خلاف عکسهای پیشین به نشانهها اکتفا کرده است اما در موقعیتی متناقض جایی که پا را بکار میآید و با نبودش مواجه هستیم! و جایگزینش نیز به استراحتی ناخواسته تن داده است. بیتردید در این تصویر ارتباط بین عناصر و بیننده بسیار نزدیک و حس کردنی است و گویا که ما نیز در تصویر زیست میکنیم. شخصیت انسانی و تلاشش محور اثر است. نشانهها مهمترین گفتمان عکس هستند و از طریق همین نشانه هاست که به هزاران نکته میتوانیم پی ببریم چه مبحث تواناییها و چه ناتوانایی ها. عکس به گفتن نقش و داستان زندگی پا در وقت بودن و نبودنش است که در لحظهای فریز شده ارائه شده اما گفتوگو همچنان ادامه دارد. جای گیری عصاها در جلوی صحنه و تقسیم بندی فضا از طریق کادر بندی مناسب و همچنین تناسب اندازه با شخصیت اصلی اهمیت این راهبران و کاملکنندگان شخص را یادآوری میکنند. براستی بودن و نبودن بخشی از اندام پرسشی دردناک و کلیدی برای این همه راه پیموده بشری است، دیالوگی دایمی و ناتمام که درهم آمیزی جوهریش با راه و حرکت به سیر فرهنگ و باور ما نیز سرک میکشد و یادآوری میکند. زراعت و رابطهاش با زمین مادر همگان و پذیرش قدمهای ما بر بدنش و در اینجا استراحتگاهی نشانههای درهم پیچیده و درهم تنیدهای هستند که در لحظه نخست خود را به نمایش گذاشتهاند. باری نقش پا و عصا و راه چناناند که که میشود به اشاره از آن گذر کرد.: به عصا شکاف دریا که تو موسی زمانی/چون پای خود بر سر نهی پا بر سر اختر نهی، و الی آخر.
سخن پایانی
پا، راه رفتن، گام زدن، چمیدن، رقصیدن، دویدن، پریدن، له کردن، لگد زدن، لنگیدن و ... . همه این افعال کنش هستند که در طول زمان و در ادامه به فرهنگ و باورها رسوخ و تبدیل شدهاند. در نهایت باید به گامهایت بیندیشی تا نه به چاه افتی نه به ترکستان روی.