-
صمت شماره ۲۵۶۱

ناگفته‌های زبان اشیا

بابک بهاری: شئ(ساخته‌ها) در روند زیستی بشر گاه نماد خودشانند و گاه نماینگر جریان بوده و روند را یادآوری می‌کنند. به‌طور مثال آخرین نان باقی مانده بر میخ‌های نانوایی نمایانگر یک روند است نه صرفا نشانه نان. آن آخرین بازمانده روز است که منتظر آخرین خریدار است، و این نمایش یک فرآیند است؛ همانند آخرین برگ بر درخت و آخرین‌های دیگر و گاه شروع‌ها که آغاز یک جریان هستند، نخستین شعاع خورشید و یا دانه برف.

ناگفته‌های زبان اشیا

عکاس: علی یوسف زاده

کادر افقی، عکس تک رنگ، بریده‌ای از حدود ده ردیف صندلی(۶۰ عدد) پشت به بیننده.

جریان چیست و اینجا کجاست؟ چنین پرسش‌ها که با این بریده شات توسط عکاس انجام شده، نخستین واکنش‌ها و پرسش‌های ذهنی بیننده پس از دیدن عکس است که درگیرش می‌شود. یکنواختی و کرختی ناشی از همشکلی و کم حالی رنگ و نور در صحنه از دیگر مباحث اثر است که البته در نقطه مقابل هارمونی و توازن را داریم که همدیگر را پوشش می‌دهند. عکس در عین اشاره به شی اشاره‌ای هم به مفهوم صندلی‌ها و واقعه و رخداد دارد و این تجمیع از مفهوم تک صندلی به جمعیت و با هم بودن و برای چه کنار هم گرد آمدن سخن می‌گوید که مفهوم و تعریف صندلی را به تعویق می‌اندازد. جمع صندلی‌ها همراه با جمعیت و یک امر جمعی است چه سرگرمی و چه سخنرانی و یا هر تجمع با یکدیگر در نهایت این صندلی‌ها هستند که جایگزین موضوع جمع شدن گردیده‌اند و در عکس این بجای وسیله بودن برای چیزی تبدیل به اصل آن چیز و انتقال مفهوم و ایده شده‌اند. از پشت گرفتن تصویر نیز از نکات جالبی است که هم یکنواختی صندلی‌ها را باعث شده و هم راه را بر سایر مقولاتی از قبیل تفاوت صندلی‌ها با یکدیگر و غیرو را بسته است و باعث تفکر از جزء به مقوله‌ای فراتر از شئ صندلی به کارکرد جمعی برسیم و حتی جایگزین انسان شود. باری تصویر بریده‌ای از شئ ایست که بریده‌ای از نمی‌دانیم چیست زندگی و کارکرد اجتماعی بشر را به تماشا کشیده است و نمایشی از روند. باری من به تماشای تو آمدم تو به تماشای کیستی؟.

عکاس: محسن تیموری

کادر عمودی، رنگی، راهرو و دو در یکی باز و دیگری بسته، دو پریز و یک کلید برق و فرش و پادری های.

درب از مهم‌ترین ویژه گی‌ها و افزودنی‌های بشر به یک از همانند‌سازی هایش از ساخته‌های طبیعی بوده است و وجه جدا‌کننده مهمی به این کپی‌اش از غارها و لانه‌های جانوران و... داده است. حال اینجا با مختصات درب مواجه نیستیم بلکه با روند و مقوله کارکردی‌اش برخورد داریم، یکی باز و دیگری بسته که سر آغازی برای معنا و مفهوم پردازی است. همین عکس ساده اشارات بسیار جالبی به علت وجود درب دارد، تفاوت‌های معنایی درب بسته و باز نسبت بهم، و حضورشان در فرهنگ و زندگی روزمره که نشانه‌های بسیاری بهمراه دارد تا پیوندهایی که با فرهنگ عجین شده اند: از ارتباط در دیزی تا بی‌حیایی و از در دروازه تا دهان مردم و قیاس هایی که براحتی در فرهنگ جا خوش کرده است و با هزار توپ و تشر از این در بیرون نمی‌روند. باز و بسته بودن و همطرازی مفهومیشان با راز داری و نگهبانی و فرآیند تبدیل به صفت‌های انسانی توام با ارزش‌گذاری و سپس پیش آمدن مباحث پیچیده زبان و به تبعش فلسفه هزارتوی جالبیست که ما هنوز در آستانه درب ورودی آن ایستاده‌ایم و هنرمند استادانه این در را باز گذاشته تا به درون آیید و صحبت به درازا کشد. بلاخره هر در باز دعوتیست که نمیشود نادیده‌اش گرفت و حداقل سرکی که خواهیم کشید و شاید آنقدر کنجکاوی مان گل کند که بخواهیم بدانیم پشت در بسته کیست و چیست؟. کادر بندی دقیق بدون هیچ اضافاتی(حداکثر خلاصه گویی، مینیمال) پیامدش توجه مخاطب به تمامی وجوه اثر چه فرمی و چه معنایی و مفهومی شده است. باری دری باز است و ایده‌ها و میهمانان در راه، بفرمائید دم در بده.

عکاس: الیاس کریمی

رنگی، کادر افقی، چیدمانی از یک مبل و میزی که روی آن پنج شی(سه جا شمعی قرمز، یک تنگ آبی رنگ، پرده‌ای زرد رنگ).

عکس از چیدمانی با نمای بسته و بهره‌مند از سه رنگ اصلی(زرد، آبی، قرمز) که یادآور تابلوهایی طبیعت بیجان پیش رویمان تا علاوه بر مباحث فنی و فرمی(کادر بندی، حضور متوازن رنگ ها، توازن صحنه و...) مبحث مفهومی را در نظر داشته باشیم. چینش رنگ‌ها چه با اشیا و چه با نور پردازی و سایه‌ها از رنگ‌های تند جلوی صحنه تا تلطیف شده در انتهای صحنه هم حرکت چشمی به عمق می‌برد و هم با توجه به پهنه و گستره رنگ روشن زرد گرمایی دلپذیری در صحنه پراکنده می‌شود. باری تجمیع وسایل و حضورشان در محل استراحت و با توجه به خطوط منحنی و اشکال قوس دار همه در خدمت واژه و مفهوم سکوت و آرامش است. نبود انسان و سکون صحنه بیننده را در تعلیق ورود کس یا کسان نگه می‌دارد که چه چیزی و یا چه کسی خواهد آمد و چه اتفاقی در شرف وقوع است. محیط بسته و این مبل تنها و انتظار حضور لحظه کشدار و چه خواهد شد ریسه زمان فرآیند‌ای را رقم می‌زند و در حقیقت مقوله زمان رقم می‌خورد و تا آینده ادامه خواهد داشت. فضایی داخلی و اشیای درونش اشاره به انسان دارد و سیر مسیری را که تا کنون پیموده است و اینک ما در سکانس سکوتش که می‌تواند ادامه یابد و یا با صدای تقه‌ای به در فرو ریزد و درهم شکند درست مثل آئینه‌ای که چهره واقعیت را به نمایش می‌گذارد و تو به ضربه‌ای آن را به هزاران تکه تکثیرش کنی. حال اما این سکوت فرا می‌خواندت تنها خاموش بیا شیشه‌ها طاقت ندارند.

عکاس: اکبر احمدی

منتقد: فاطمه حسنوند

کادر افقی، رنگی، نمایی از تخته بسکتبال در شب

عکسی رنگی از یک تابلوی نگه دارنده ی سبد مخصوص توپ ورزش بسکتبال را در کادری افقی مشاهده می‌کنیم که از زاویه ی پایین به بالا به ثبت رسیده است..بالای کادر تاریک است و به سختی می‌توان شاخه‌های درختان بی‌برگ را درآن تاریکی مشاهده کرد.

روی تابلویی که سبد تور بستکبال را نگه داشته اثرات برخورد ترقه وسوختگی مشخص است.همچنین به جای تور پایین حلقه ی سبد از زنجیر هایی که به نظر خیلی محکم می‌رسند استفاده شده است. به نظر می‌رسد این اثر در یک فضای باز مانند بوستان، باغ و یا حیاط بزرگی به ثبت رسیده باشد.

سوژه ی انسانی در کادر مشاهده نمی‌شود ولی رد پای سوژه‌های انسانی مثل اثرات به جا مانده از برخورد ترقه به تابلو و سوختگی‌های روی آن و همچنین زنجیر‌های محکمی که به جای تور سبد استفاده شده تا در برابر بی‌مِهری و خشونت برخی افراد توان مقاومت را داشته باشد، می توان در این عکس دید.

با چیدن تمام این اِلِمان‌ها کنار یکدیگر عکسی ثبت شده از یک منظره ی مکان ورزشی که انتظار می‌رود حس سلامتی و شادابی به بیننده منتقل شود آن هم ورزش زیبا، پر تحرک و بسیار دوست داشتنی بسکتبال، ولی خشونت و پرخاشگری و تاحدی هم می‌توان گفت ترس در ذهن او تداعی می‌شود.خشونتی که احتمالا هنگام برگزرای مسابقه از طرف برخی تماشاچی نماهای بازی صورت گرفته است.

و این بر خلاف انتظار است.ورزش سلامتی، شادابی و آرامش را با خود به همراه دارد.اما در این ثبت با مشاهده و چیدن نشانه‌های موجود در عکس که قبلا ذکر شد خلاف این اتفاق می‌افتد.حتی شاید بتوان گفت که این تابلو اصلا برای ورزش بسکتبال استفاده نمی‌شود چون عبور توپ بسکتبال از سبد زنجیر بافته ی محکم کمی بعید به نظر می‌رسد. انتخاب زاویه و کادر مناسب، تاریکی بکگراند و چیدن عناصر تاثیر گزار در کادر کنار هم توانسته در انتقال این پیام_خشونت به جای ورزش_ به بیننده موثر واقع شود.

سخن پایانی

اشاره به اشیا و روند دو مقوله همزمانی را رقم می‌زنند، ایستایی توسط شی و روندگی و تاریخیت برای کشف و انتزاع و ساخت دو نکته توامانی ثبت شده در عکس‌های بالا بودند، امری که گویی سر باز ایستادن ندارد. باری ما همیشه به نادیده‌ها کنجکاوتریم تا دیده ‌ ها. به گفته رنه ماگریت:

هر چیزی که می‌بینیم چیز دیگری را پنهان می‌کند، ما همیشه می‌خواهیم آنچه را که می‌بینیم و پنهان می‌کند ببینیم.»

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین