-

مأموریت داشته باش!

پریسا حاجی محمدی-دکتری کسب‌و‌کارحرفه‌ای DBA

مأموریت داشته باش!

اگر در زندگی ماموریت داشته باشیم، به هویت می‌رسیم، بنابراین در زندگی کاری‌مان،اهمیت دارد که برای خودمان ماموریت تعریف کنیم. همیشه وقتی نمی‌دانیم چه می‌خواهیم، خطر در کمین ماست. وقتی مشخص نکرده‌ایم، چه می‌خواهیم؛ چه فرق می‌کند کجای راه هستیم و چقدر فاصله داریم.اینکه بدانیم به کدامین سمت و سو برویم و از کدام جهت حرکت کنیم، ناخودآگاه چهار معنی گسترده را در خود مستتر دارد و دو مورد مهمش این است که وقتی می‌دانم از کدام جهت حرکت کنم، یعنی در ابتدا مسلما، دقیق و کامل می‌دانم کجا هستم و در چه موقعیت و وضعیتی قرار دارم و برای مثال اگر می‌خواهم از اصفهان به‌سمت تهران مسافت بپیمایم، این توجیه در ذهنم شکل می‌گیرد که باید تابلوهای کاشان و قم را ببینم و اگر جز این است، مسیر را اشتباه آمده‌ام و این خود هدایتگرم خواهد بود و دوم اینکه وقتی می‌دانم به کدامین سمت و سو بروم، یعنی هدف از پیش تعیین‌شده‌ای دارم که همان مقصد نام دارد و البته که پیش از تعیین مسیر، به هدفم به تفصیل پرداخته‌ام که رکن اصلی شروع و حرکت است. سوم آنکه وقتی دوسوی یک مسیر کاری همچون جاده‌ای، برایم روشن و شفاف و واضح باشد، به‌راحتی می‌توانم مسافت را تخمین بزنم و هدفم را طبقه‌بندی‌شده پیش ببرم و از حالت اصلی به لقمه‌های کوچک‌تری همچون هدف کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت تقسیمش کنم و چهارم آنکه، وقتی این وضوح را در مسیر شغلی‌ام مشخص می‌کنم، می‌توانم زمانی را برایش در نظر گرفته و معیار اندازه‌گیری داشته باشم تا به‌محض فاصله‌گیری از جهت و سمت و سوی تعیین‌شده‌ام، بتوانم دوباره در مسیر اصلی گام بردارم. اینها که همه توضیح واضحات بود، اما این را هم در نظر بگیریم که وقتی نمی‌دانیم به کجا می‌رویم، چه فرقی می‌کند از کدامین راه و با چه سرعتی و در چه مدت زمانی مسیر را طی می‌کنیم؟! همه‌مان بارها شنیده‌ایم فقط سخت کار کردن مهم نیست و در عصر حاضر، مهم هوشمندانه کار کردن است و یکی از مصادیق هوشمندانه کار کردن، همین ماموریت داشتن است.

یک مدیر مدبر برای حفظ کسب و کارش به 3 نیروی اصلی مجهز است. اول آنکه توانمندی یک مدیر در حل مسئله او را حتی اگر از مسیر اصلی دور شده باشد، به ساختن راهی جدید وادار می‌کند. شاید راه‌های قبلی دیگر قابل امتحان نباشند و یادمان باشد همین راه‌های جدید است که ما را به کشف آرزوهای‌مان می‌رساند. دوم توانمندی تجزیه و تحلیل است که به داشتن متر معروف است، ما وقتی می‌توانیم به‌طورواقعی و منطقی و درست، میزان در مسیر بودن‌مان را بسنجیم که بتوانیم با یک نیروی نظاره‌گر، همه رویدادها و فعالیت‌ها و فرآیندهای‌مان را موردتجزیه و تحلیل قرار دهیم و بررسی کنیم تا بتوانیم نقاط اصلی و گام‌های این ماموریت را یکی یکی روشن سازیم و سوم توانمندی و قدرت خلق نتیجه است، وقتی بخواهیم از اتمام یک ماموریت صحبت کنیم، به نتیجه رساندنش، از خود مسیر مهم‌تر جلوه می‌کند.

حال آنکه می‌خواهم این نکته را یادآور شوم که زندگی شخصی، کاری و اجتماعی همه ما، مثل یک رود خروشان و در جریان، هر روز از پیچیدگی‌های جدیدی عبور می‌کند و این مدیریت دانای یک کسب و کار است که می‌تواند سر بزنگاه نتیجه را کسب‌کرده تلقی کند و مسیری نو برای ماموریتی جدید بسازد. این جمله آخر به این دلیل بیان شد؛ همان‌طور که گذر از توفان در مسیر هر پروژه کاری مهم و حائزاهمیت است، تا نتوانیم یک بحران و یک توفان در مسیر ماموریت‌مان قرارگرفته را به‌درستی مدیریت کنیم، پا به مرحله بعدی نمی‌گذاریم، اما مهم ادامه دادن و پایداری است.

باید بتوانیم درک کاملی از پایدار بودن کسب و کارمان داشته باشیم و چه‌بسا چه بحران‌هایی که باعث شده‌اند تا خلق ایده‌های جدید در یک کسب و کار شکوفا شود و ظهور یابد، اما توان همراهی و استمرارش از قدرت مدیرانش خارج بوده و به زوال کشیده شده است. از این‌رو فقط خلق و نوآوری ملاک نیست، در مسیر ماندن و حفظ موقعیت کردن از آن هم مهم‌تر است.وقتی بتوانیم در زمینه نتایج غیر‌قابل‌کنترل تصمیم‌گیری کنیم که امروزه گریبانگیر تمام کسب و کارها است، یعنی علاوه بر هدفمند بون کارمان، ماموریتی داریم و از روی نقشه راه در حال پیش رفتن هستیم و این ماموریت داشتن است که انگیزه حرکت و قدم برداشتن پیوسته‌مان در مسیر کسب و کار و نیل به اهداف خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین