نیـمه تـاریـک بـازار بلـور چهره زشت پیادهرو
اینجا شوش است؛ راستهای که معمولا هر دختر جوانی در تهران و حومه برای تکمیل جهیزیه خود به اینجا میآید. بازار شوش پر از شور زندگی است و همهمه، اما نیمه تاریکی هم دارد. حضور معتادان زیاد در این راسته، همان نیمه تاریک است.
مدتهاست که خیابانهای جنوب تهران تبدیل به جولانگاه معتادان متجاهری شده که سالهاست مسئولان برای کاهش تعداد آنها تلاش میکنند. البته میتوان گفت در محدوده شوش باتوجه به اطلاعات بهدست آمده اکنون شاهد وضعیت بهتری نسبت به گذشته هستیم، اما هنوز هم در گوشهوکنار این محله معتادان یا در حال تحرکی جزئی یا خواب هستند؛ در حالی که سال ۱۴۰۱ آقای زاکانی، شهردار تهران ضمن اشاره به اینکه خود زاده این منطقه است، قول داد با راهاندازی کمپهایی که وضعیت ترک اعتیاد معتادان را تا رسیدن به اشتغال دنبال کنند، با اعتیاد در این منطقه مبارزه خواهد کرد. با این حال هر بار پس از جمعآوری معتادان دوباره شهروندان منطقه شاهد حضور آنها هستند. خبرنگار صمت بهمناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر که در تقویم ما مصادف با ۵ تیر است، با گشتی چندساعته در خیابان شوش شرایط را از نزدیک بررسی کرده است. گزارش پیش رو حاصل سعی خبرنگار صمت برای درک بهتر وضعیت خیابان شوش است.
بعدازظهر روز جمعه است. از ایستگاه مترو شوش خارج میشوم؛ آنقدر که تصور میکردم شلوغ نیست. از راننده تاکسی که در مقابل درب خروجی ایستگاه ایستاده، سوال میکنم برای رسیدن به بازار شوش باید به کدام سمت بروم؟ هنوز سوالم را کامل نکردم که با دستش به خودرو مقابل خود اشاره میکند؛ پرایدی نقرهایرنگ که نیاز شدیدی به صافکاری دارد و یکی از چراغهای عقب آن نیز شکسته است. باز هم سوالم را تکرار میکنم و او میگوید: «یعنی میخوای پیاده بری؟ میدونی چقدر راهه؟ نیم ساعت باید پیاده بری تا برسی». البته بهنظرم در شوش مسافران بهراحتی مقاصد خود را پیدا میکنند. مقابل درب ایستگاه مترو، مسافرکشان با دادوفریاد، مسافران خود را جور میکنند. تاکسیهای خطوط شوش-ورامین، شوش-شهرری، شوش-دولتآباد، شوش-قرچک، شوش-مولوی، شوش-بازار، شوش-میدان امام خمینی(ره) و شوش-سپاه مسافران را سوار میکنند. نمیتوانم بیش از این منتظر بمانم؛ به همین دلیل تا خانمی از درب مترو خارج میشود، از او آدرس را میپرسم و به مسیر ادامه میدهم. کمی پیادهروی میکنم. پیادهرو خلوت است. هر چه جلوتر میروم حضور افرادی خاص پررنگتر میشود؛ چهرههایی سیاهسوخته با چشمانی برافروخته که در مقابل آنها گونیهای بزرگ سفید رنگی که حالا دیگر از کثیفی به سیاهی میزند، قرار دارد. تنها چیزی که در دستشان میبینم سیگار و فندک است. اینجا محدوده معتادان شوش است. از اینجا به بعد بویی به مشامم میرسد که تحمل آن راحت نیست. چهرهای که از این قسمت شهر میبینم، آسفالتهایی پر از آشغال سیگار است و در هر گوشهای تلی از زباله و کارتونی که روی زمین قرار دارد. گاهی هم در آسفالت پیادهرو پتویی آغشته به زباله دیده میشود که صاحب آن نیست.
در گوشهای تعدادی از این افراد زیر چند درخت جمع شدهاند و با هم گپوگفت میکنند. گپوگفتشان با جملاتی نصفهونیمه، ریتمی کند و آرام انجام میشود. دو معتاد دیگر با فاصله از آنها نشستهاند و گاز پیکنیکی بین آنها قرار دارد. همه آنها گویی در جهانی دیگر زندگی میکنند و نسبت به عابرانی دارند که از کنار آنها میگذرند، کاملا بیتوجه هستند. کمی جلوتر مقابل یکی از کرکرههای پایینکشیده یک زن جوان پشت یک گونی بزرگ نشسته و سیگاری در دست دارد. درست در مقابل او مردی نشسته و سرش پایین است. همزمان که از جلو او رد میشوم «پایپ» را در دهانش میگذارد تا شیره مواد را به بند بند وجودش بفرستد. ناگهان سرش را بالا میآورد و در چشمانم خیره میشود؛ در چشمانش چیزی جز رنگی سرخ و آتشین دیده نمیشود. کمی بعد زن جوانی که کنار دستش نشسته را نیز در بساط خود شریک میکند. تمام این اتفاقات در مدت کوتاهی رخ میدهد؛ آنهم پیش چشم شهروندان در حال عبور. از اینجا به بعد بهصورت متراکم در گوشه و کنار پیادهرو دیده میشوند.
در بازار شوش چه میگذرد؟
کمی جلوتر راسته بلورفروشان است؛ بازاری پر از همهمه و شور زندگی. مردم تهران اینجا را بهعنوان بازاری بزرگ برای خرید چینی و لوازم خانگی میشناسند و کمتر دختری است که برای تکمیل جهیزیه خود سری به این محله شلوغ نزده باشد. اینجا گویی مکانی جدا از پیادهرویی است که در راه رسیدن دیدم. در بازار شوش هیچ اثری از معتادان نیست و بهجای آن مغازههای زیادی در حال فعالیت هستند و همچنین عدهای دستفروش که بعضی از محصولات را به قیمتی پایینتر میفروشند. اغلب جمعیتی که میبینم را خانمها تشکیل میدهند. هر لحظه جملهای مشابه اما با صدایی متفاوت به گوش میرسد: «آقا این چند؟! » آنقدر در طول مسیر این سوال تکرار میشود که گوشتان ناخودآگاه نسبت به شنیدن آن مقاومت میکند. از زمانی که وارد این بازار شدهام، این سوال در ذهنم ایجاد شده که آیا معتادانی که در طول مسیر دیدهام، وارد این بازار میشوند؟
سراغ یکی از دستفروشان بازار شوش میروم و درباره معتادان بازار شوش از او میپرسم. میگوید: «اونا که اینجا نیستن؛ باید بری جلوتر! اصلا کاری با اینجا ندارن. برای خودشون بازار جدا دارن.» در تمام لحظات بیان این جملات لبخندی بر لب
دارد. از فروشنده دیگری در حالی که به ویترین مغازه خود تکیه داده، درباره حضور معتادان میپرسم که پاسخ میدهد: «اصلا سمت اینجا پیداشون نمیشه، چون قبلا برخورد کردن باهاشون. اما آخر همین خیابون برو سمت راست ببین چه خبره؟! خودشون برای خودشون کار و کاسبی دارن...» یکی از دستفروشان از این موضوع گلایه دارد و به سمت من میآید و با عصبانیت میگوید: «خانم یعنی چی که میگن اینجا نمیان! خب اینجا نباشن تو مسیر چی؟ زن و بچه مردم امنیت ندارن، حال آدم بد میشه وقتی میخواد رد شه از این خیابون...» ظاهرا قصه به همین جا تمام نمیشود و بعد از تاریک شدن هوا شوش چهرهای دیگر به خود میگیرد. در حقیقت شوش در کنار هیاهوی بازار بلور، نیمه تاریکی دارد که آن، حضور معتادان است.
از فداییان اسلام به بعد...
بعد از خیابان فداییان اسلام؛ از اینجا به بعد داستان سیاهتر میشود. حوالی غروب است. هوا که رو به تاریکی میرود کمکم سروکله آنها پیدا میشود. دو گونی بزرگ سفید؛ یکی را در دست دارد و دیگری را روی دوشش انداخته است. اینجا گذری کوچک در یکی از خیابانهای تهران است. پهن کردن بساطشان زمانبر است؛ بسیار کند عمل میکنند. یکی از آنها بعد از تلاشی زیاد، پارچهای را روی زمین پهن میکند و یکدفعه هر آنچه در گونی است با سرازیر کردن آن روی زمین پهن میشود. دود عجیبی فضای پیادهرو را گرفته؛ ابتدای خیابان جیگرکی است که دنبهها را در آتش انداخته و کمی جلوتر یک لگن بزرگ آبیرنگ پر از یخ است تا نوشابه و آب معدنیها را خنک کند. درست روبهروی این دود غلیط آبهویجها در لیوانهای بزرگ ریخته شده تا هر کسی در این هوای دمکرده هوس نوشیدنی کرده، از آن بخرد. یک سمت پیادهرو سرتاسر مغازه است و سمت دیگر در قرق معتادان.
الان چند دقیقه است که یکی از آنها یک اسباببازی چرخ خیاطی کوچک و صورتی رنگ را بهدست دارد و با دستمال به جان آن افتاده تا سیاهیهای روی آن را از بین ببرد. یکی از آنها ظاهر تمیزتری نسبت به بقیه دارد و بالای بساط خود ایستاده و در مقابلش حجم بسیاری از لباسهای کهنه و بههم گره خورده قرار دارد. یکی دیگر لباس مشکی و پارهای به تن دارد و کف خیابان نشسته و پاهایش را دراز کرده است. در مقابل او تنها یک کیف مدرسه دخترانه صورتیرنگ قرار دارد که آن را به نرخ ۳۰ هزار تومان میفروشد. درست در کنار او بساط دیگری قرار دارد؛ از تیکه سیمهای کوچک تا قندانی بدون در در این بساط یافت میشود. کمی آنطرفتر زیر یک درخت چند نفر از آنها با هم مواد مصرف میکنند و جلوی آنها کوهی از لباسهای کهنه ریخته شده است. اطراف این بازارچه کوچک همه چیز عادی است؛ مردم عبور میکنند، مغازهها کسبوکار خود را دارند و درست در مقابلشان نیز کسبوکاری برپاست؛ بازاری که بهدست معتادان اداره میشود و اجناس آن سرقتی است. همه چیز در بساط کوچک فعالان این بازار پیدا میشود؛ از خمیردندان استفاده شده تا سرپیچ لامپ. با توقف کوتاه من، کمکم سروکله مشتریان پیدا میشود و حسابی هم برای نرخ این اجناس چانهزنی میکنند.
نگرانی از سرازیر شدن دوباره معتادان به محله شوش
چندی پیش شهردار منطقه ۱۵ از پلمب ۱۸ خانه پلاک قرمز و تخریب یک خانه تیمی خبر داد که محل تردد و پاتوق ۷۰ معتاد بود.
محمد شیری در تشریح طرح ساماندهی محله شوش با حضور در صحن علنی شورای شهر تهران گفت: ساماندهی خیابان شهرزاد در منطقه ۱۵ که وانتیها در آن فعال بودند در دستورکار قرار دارد و حتی جلسهای را با قوه قضاییه و کلانتری محله برگزار کردیم.
وی با بیان اینکه شهردار تهران نیز پای کار است و در آستانه نوروز ۱۴۰۲ چهار جلسه پیرامون ساماندهی خیابان شهرزاد و سد معبر آن برگزار کرد، گفت: من تاکید میکنم که خیابان شهرزاد هیچ وقت به اندازه امروز وضعیت خوبی نداشته و درباره ساماندهی معتادان متجاهر نیز باید بگویم در سال ۱۴۰۰، ۱۹۲۰ معتاد، تا پایان آذر سال قبل ۴۱۷۳ معتاد و از دی تا پایان سال گذشته نیز ۲۹۷۱ معتاد جمعآوری و امسال نیز ۲۵۶۳ نفر ساماندهی شدهاند.
وی با بیان اینکه جمعآوری معتادان شیب صعودی داشته، اضافه کرد: دقت داشته باشید که مراکز ماده ۱۶، معتادان را بیشتر از ۶ ماه نگه نمیدارند و دوباره افراد به محلات برمیگردند و این نگرانی وجود دارد که معتادان به منطقه سرازیر شوند که البته تا حدودی هم این اتفاق افتاده است.
شیری با بیان اینکه ۱۰۰ هزار دانشآموز در منطقه ۱۵ تحصیل میکنند که ۱۰ هزار نفر آنها از اتباع بیگانه هستند، تاکید کرد: بیشتر دانشآموزان اتباع در محله شوش زندگی میکنند. وی با بیان اینکه در این منطقه ۱۸ خانه پلاک قرمز پلمب شد، گفت: شب عید یک خانه تیمی که ۷۰ معتاد در آن رفتوآمد داشتند تخریب شد و با این اقدام بخشی از مشکلات محله کاهش یافت و اگر دستور قضایی بگیریم پلمب و تخریب سایر خانههای پلاک قرمز را انجام خواهیم داد.
شهردار منطقه ۱۵ ادامه داد: ما مشکلات فرهنگی در منطقه داریم؛ بهگونهای که شهروندان حاضر نیستند زباله را با نایلون در مخزن بگذارند و بعضا زباله را با سطل در مخزن تخلیه میکنند یا نایلون را تخلیه میکنند و دوباره آن را مورداستفاده میدهند.
شیری درباره وضعیت نوسازی بافت فرسوده نیز با بیان اینکه در سال گذشته ۱۳۰۰ پروانه در این منطقه صادر شده و امسال هم هدفگذاری، صدور حداقل ۲۰۰۰ پروانه است، گفت: ۳۲ درصد نوسازی در بافت فرسوده این منطقه انجام شده است.
سخن پایانی
خیابان شوش که به راسته بلورفروشان معروف است، نیمه تاریکی دارد که ظاهرا باوجود اقدامات بسیار خیال روشن شدن ندارد و برای شهروندان آزاردهنده است. خبرنگار صمت با پیگیریهای انجامداده به این نتیجه رسیده که بخش بسیاری از معتادان خیابان شوش و هرندی شب را در بازار بزرگ تهران صبح میکنند. حال آقای شهردار اگر سرتان خلوت شد بگویید چاره چیست؟