-
عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت در گفت‌وگو با صمت تاکید کرد

آلودگی هوا فراتر از یک بحران

در حالی آلودگی هوا به بحرانی همیشگی تبدیل شده که روزبه‌روز بر تعداد عوامل آلاینده و میزان آلایندگی هوا افزوده می‌شود و این‌گونه به‌نظر می‌رسد که تلاش برای داشتن آسمان آبی و زمین پاک از بیلبوردهای تبلیغاتی و شعارهای تو خالی فراتر نرفته است. واقعیت این است که آلودگی هوا در ایران به یک بحران جدی تبدیل شده و یکی از عوامل اصلی آن، وضعیت نامناسب صنعت خودرو و کیفیت سوخت مصرفی است. با افزایش تردد خودروها و استفاده از وسایل نقلیه فرسوده، میزان آلاینده‌ها در هوای شهرهای بزرگ به شدت افزایش یافته است. در این میان، مشکلات حکمرانی و عدم‌مدیریت درست در نظام حمل‌ونقل و شهرسازی، به تشدید این بحران کمک کرده است. کارشناسان بر این باورند که برای حل معضلات زیست‌محیطی و کاهش آلودگی هوا، نیاز به تغییرات اساسی در سیاست‌های مربوط به خودروسازی و ارتقاء کیفیت سوخت وجود دارد. اگرچه مسئولان بارها از مشکلات آلودگی هوا سخن گفته‌اند، اما واقعیت این است که بی‌اعتمادی عمومی و ناکارآمدی در تصمیم‌گیری‌ها مانع از تحقق راهکارهای مؤثر برای بهبود وضعیت شده است. صمت در این زمینه با امیرحسن کاکایی، عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت و کارشناس حوزه خودرو گفت‌وگویی داشته که در ادامه می‌خوانید.

آلودگی هوا فراتر از یک بحران

در ابتدا درباره معضل بزرگ آلودگی هوا برای ما بگویید. کدام راه را اشتباه رفتیم که این معضل روزبه‌روز بزرگ‌تر و پیچیده‌تر می‌شود و گویا راه‌حلی هم ندارد و درواقع چرا به اینجا رسیدیم؟

متاسفانه این روزها ایران در همایند بحران‌های زیستی گیر کرده و به قول دکتر فاضلی، ایران در همایند بحران‌ها قرارگرفته است. کمبود آب، بحران آب‌وهوا و به هم ریختن الگوهای هواشناسی، سیلاب‌ها و آتش‌سوزی‌های پراکنده بزرگ بی‌حساب‌وکتاب، فرونشست زمین، نابودی جنگل‌ها و تالاب‌ها و رودخانه‌ها، آلودگی هوا، آلودگی زمین، آلودگی آب‌ها، مشکل پساب‌های صنعتی، مشکل پسماندهای شهری و... همه ما را کلافه کرده است. اما متاسفانه همزمان ما گرفتار یک معضل بزرگ‌تر شده‌ایم و آن از بین رفتن سرمایه اجتماعی است که باعث شده جو بی‌اعتمادی و خودخواهی در جامعه حاکم شود و هرکسی به فکر خود باشد و برایش وضعیت دیگران اهمیتی نداشته باشد. کافی است یک روز در خیابان‌های تهران راه بروید. متوجه می‌شوید که قوانین راهنمایی و رانندگی تا آنجا که امکان دارد زیر پا گذاشته می‌شود. ترافیک بیداد می‌کند و خیابان‌ها تبدیل به پارکینگ شده‌اند. موتورسیکلت‌ها که اصولا انگار جزء وسایل نقلیه موتوری نیستند. وقتی در بزرگراه‌ها می‌روید، از روبه‌رو چنان می‌آیند که انگار به راننده قانونمدار لطف می‌کنند که اجازه تردد می‌دهند. وضعیت اتوبوس و مترو هم که در داخل شهرهایی مانند تهران، معلوم است. در بین شهرها هم که کافی است دو روز تعطیلی باشد، در جاده‌های منتهی به شمال انگار وسط خیابان‌های مرکزی شهر تهران گیرکرده‌ایم.

در چنین حالتی همه یکدیگر را متهم می‌کنند. جالب‌تر اینکه مسئولان طوری حرف می‌زنند انگار مدعی‌العموم هستند و می‌خواهند حق مردم را از حاکمان بگیرند. بیشتر مسئولان درباره مسائلی حرفی می‌زنند که مربوط به مسئول دیگری است. مثلا وزیر دارایی در زمینه خودرو صحبت می‌کند، درحالی‌که وزیر صمت مسئول نرخ آن است. مسئول نیروی انتظامی چنان درباره خودرو صحبت می‌کند که انگار تمام مشکلات راه‌ها و تصادفات پای خودروسازان است. مسئول حفاظت از محیط‌زیست چنان از خودرو بد می‌گوید که انگار هوای تهران را خودروسازان آلوده کرده‌اند. خدا را شکر که هنوز تخریب جنگل‌ها و تالاب‌ها و رودخانه‌ها را گردن خودروسازان نینداخته است.

اما واقعیت چیست؟ واقعیت از نظر من به اصطلاح متخصص تبدیل انرژی، بالاتر از تولید خودرو یا سوخت بد است. مشکل اصلی عدم‌دانش حکمرانی وکلای مجلس و عمده مسئولان دولتی ما، و گرفتاری تدریجی ما در بحران‌ها و تبدیل آنها به کلافی از بحران‌هاست که می‌توان آن را ابربحران نامید. قبلا توضیح داده‌ام که ترافیک خودش می‌تواند تا دو برابر مصرف سوخت یک راننده را بالا ببرد. نحوه رانندگی می‌تواند مصرف سوخت را در یک مسیر مشابه تا صد درصد افزایش دهد. کیفیت سوخت ایران حداقل تا ۲۰ درصد مصرف سوخت و بیش از آن آلایندگی را بالا می‌برد. خودروهای فرسوده به‌طور طبیعی بیش از ۵۰ درصد نسبت خودروهای نو، مصرف سوخت بیشتری دارند و آلایندگی‌های بیشتر و خطرناک‌تری تولید می‌کنند. اما آیا واقعا این همه آلایندگی می‌تواند با آلایندگی ناشی از مصرف مازوت برابری کند؟ مصرف بی‌رویه گاز و گازوییلی که برای نیروگاه‌ها استفاده می‌کنیم چطور؟ آیا واقعا ما باید این همه مصرف کنیم؟ اصلا فرض کنیم تحریم نبودیم و بسیار هم ثروتمندتر بودیم، آیا حق داریم با این سرمایه‌های بین نسلی، یعنی آب و گاز و نفت و زغال‌سنگ این‌گونه رفتار کنیم؟ آیا واقعا حق داریم که این‌قدر جنگل‌ها را نابود کنیم و در حریم رودخانه‌ها ویلا بسازیم؟ آیا حق داریم دریاچه ارومیه را با خاک یکسان کنیم و به جای آن سیب بکاریم؟

علت چیست چرا هر گوشه‌ای را نگاه می‌کنیم با بحران و ابربحران‌های عجیب روبه‌رو می‌شویم؟

اگر خوب و عمیق نگاه کنیم واقعیت این است که جامعه ما راه را گم کرده و جالب اینجاست که در این بیراهه، در حال دعوا کردن با هم هستیم. درست مانند داستان قوم یهود که بعد از رهایی از دست فرعون شروع کردند به ناشکری و دعوا کردن با هم و با حضرت موسی علیه‌السلام. نمی‌خواهم مذهبی یا سیاسی صحبت کنم، بلکه به‌طور ناخودآگاه یاد این داستان افتادم. به نظر می‌رسد دچار یک ناشکری ناشی از وفور نعمت شده‌ایم. احساسم این است که حتی به علت وفور نعمت مغزهای متفکر در سراسر ایران، قدر آنها را ندانستیم و امروز کشور با موضوع فرار مغزها، اگر نگوییم، با کنار گذاشتن مغزها روبه‌رو شده است. نخبگان کنار گذاشته می‌شوند و به‌تدریج پخمگان جای آنها را می‌گیرند.

البته باید تاکید کنم که یا به‌دلیل نوسانات زمینی یا به‌دلیل اشتباهات بشری، هم‌اکنون ما در دورانی از عمر زمین هستیم که نه‌تنها هوای دنیا گرم‌تر شده است و دارد غیرقابل‌تحمل می‌شود، بلکه الگوهای هواشناسی به‌کل به‌هم‌ریخته است.

اگر درایت و همبستگی به خرج دهیم، آیا نمی‌شود این دوران را بهتر بگذرانیم؟

قطعا می‌شود. چراکه همین ملت در زمان‌هایی نه‌چندان دور، در زمینه‌ای خشک این سرزمین توانسته وسط کویر، باغ‌های بهشتی درست کند. پس چرا هم‌اکنون نتواند؟ چرا در شهری مانند یزد، به جای اینکه الگوهای مناسب مناطق خشک و گرم پیاده شود، مانند کشورهای اسکاندیناوی ساختمان می‌سازیم؟ چرا در زمستان سرد، به جای پوشیدن لباس گرم، همان‌طور که اجدادمان عمل می‌کرده‌اند و با طبیعت سازگاری، درجه حرارت شوفاژ را زیاد می‌کنیم و همزمان پنجره‌ها را باز؟

چرا وقتی سیل می‌آید و ساختمان‌ها خراب می‌شود، می‌رویم از فردای همان روز دوباره در همان حریم رودخانه خانه می‌سازیم؟ چرا در کوچه‌باغ‌های تهران، برج بیست طبقه می‌سازیم؟ چرا شهرداری به خود اجازه می‌دهد پارک‌ها و بوستان‌ها را تبدیل به پاساژ و مغازه کند؟ چرا مانند گذشته در خانه‌ها و حیاط‌هایمان گیاهان مفید نمی‌کاریم تا هم هوا را پاکیزه کنند و هم از محصولات مربوطه استفاده کنیم؟ خیلی جالب است. در حدود کمتر از صدسال پیش در خیابان‌های شهرها درخت مثمر می‌کاشتند. آن‌طور که من تجربه کردم مشهد پر از درخت توت بود. آن‌طور که شنیده‌ام برخی شهرها پر از درخت گردو و برخی هم نارنج بود. چرا الان این ترکیب کلا عوض شده و کسی به فکر پایداری محیط‌زیست نیست؟

به نظر می‌رسد منظور شما این است که مشکل آلودگی ناشی از خودروها، نه مشکل خودروسازان، بلکه مشکل حکمرانی در نظام حمل‌ونقل، شهرسازی و خانه‌سازی ما است؟

بله مشکل چند بعدی و دارای جنبه‌های گوناگون است. مشکل در کیفیت بنزینی است که به غلط از آب ارزان‌تر به‌دست مردم می‌رسد. مشکل از برقی است که به قیمتی فروش می‌رود که نمی‌تواند هزینه‌های خود را تامین کند. اما الان هر مسئولی هم بخواهد این مشکل را حل کند، مردم نمی‌گذارند. حق‌دارند، چون به مسئولان اعتماد ندارند. خسته شده‌اند از این همه فشار اقتصادی و این همه وعده بی‌سرانجام. اما آیا با این بی‌اعتمادی و اتهام‌زنی به همدیگر مشکل ما حل می‌شود؟ قطعا خیر. هیچ‌کسی از بیرون خود ما مشکل ما را حل نخواهد کرد. ما باید تک‌تکمان بخواهیم که مشکل را درک کنیم و اراده کنیم که راه‌حلی بیابیم. ابتدا از خودمان شروع کنیم و با احترام به خود و محیط‌زیست کار اصلاح را آغاز کنیم. اما قطعا نمی‌توانیم به خودمان اکتفا کنیم. ما باید مطالبه‌گر باشیم. ما باید از مسئولان بخواهیم که مشکلات را اساسی حل کنند. ما باید مسئولان پوپولیست را طرد کنیم و پشتیبان مسئولان دلسوز و با عقل و درایت باشیم که راه‌حل‌های واقعی برای حل مسائل می‌دهند.

آن کس که می‌گوید با کاهش تعرفه واردات، مشکل آلودگی و مصرف سوخت خودروها حل می‌شود، پوپولیست است. وقتی می‌توانیم به مسئولی اعتماد کنیم که راه‌حلش شامل عمده عوامل مهم باشد و بر مبنای اصل پارتو، روی ۲۰ درصد از عوامل که ۸۰ درصد مسائل را به‌وجود می‌آورند، تمرکز کنند. مثلا درباره همین خودرو، تا حالا ندیدم که وکلای مجلس هم‌کلام شوند، آن‌طورکه برای تخریب صنعت و توسعه واردات هم‌کلام شده‌اند، صنعت حمل‌ونقل عمومی را توسعه بخشند. در همین دو سال که وکلای جدید در مجلس آمده‌اند، آیا دیده‌اید که وکلا به جای حمله دائمی به خودروسازان، کاری بر رفع مشکل کمبود برق و موانع تولید زنجیره تامین و خود خودروسازان انجام دهند؟ اگر آنها افرادی دلسوز هستند، چرا در این دو سال مونتاژکاران صد درصد رشد کرده‌اند و دو خودروساز اصلی تضعیف شده و امروز به حالت احتضار افتاده‌اند؟ چرا بااین‌همه ادعا و مدعا، نرخ خودروهای جمعی مورد رصد قرار نمی‌گیرد و تمام توجه‌ها روی خودروی سواری است؟ چرا صنعت موتورسیکلت موردتوجه نیست درحالی‌که بیشترین رشد تردد در آن قسمت بوده است؟ و هزاران سوال دیگر که نشان می‌دهد اکثریت این افراد به منافع ملی فکر نمی‌کنند، بلکه به فکر رأی گرفتن از مردم و رفع مشکلات خودشان هستند. اما برعکس؛ هر وکیل یا وزیر یا مسئولی که حرف حساب میزند، فوری به او حمله می‌شود و طرح در نطفه خفه. متاسفانه طی این سال‌ها فساد بسیار گسترده شده و به قول دکتر راغفر و خیلی از دلسوزان نظام و میهن، دولتی تسخیرشده روی دستمان مانده که توسط رسانه‌های تحت کنترل رانتخواران و بهره‌وران وضعیت نابسامان موجود، مردم را مسحور خود کرده‌اند. عملا با این رویه با دست خودمان داریم خودمان را به کشتن می‌دهیم. داریم یک تمدن چند هزار ساله را با قطع بی‌رویه درختان، با بیابانزایی به بهانه توسعه شهرها و خودکفایی‌ها از بین می‌بریم. فراموش نکنیم که اقتصاد ضربه خورده را می‌توان با پول نفت و مس و سنگ‌آهن، چرخاند. اما محیط‌زیست را نمی‌توان به این راحتی بازسازی کرد. وقتی دریاچه ارومیه خشک شود، فقط ما با خشک شدن یک منطقه روبه‌رو نمی‌شویم؛ بلکه ما با مصیبتی در سطح چند استان و حتی چند کشور روبه‌رو خواهیم شد. همین‌الان هم گردوخاک عراق در چشمانمان است. باید بیدار شویم و باید دوباره به هم اعتماد کرده و جامعه را بازسازی کنیم تا بلکه تا قبل از مرگ کامل زمین زیر پایمان، آن را نجات دهیم، تا بلکه خودمان هم نجات پیدا کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین