خبرنگار؛ سرباز بیسنگر حقیقت
در روز خبرنگار، بسیار از ارزش قلم، از رسالت آگاهیبخشی و از نقش خبرنگاران در صیانت از حقیقت گفته میشود. اما آنچه اغلب در سایه میماند، امنیت شغلی خبرنگارانی است که در هیاهوی تولید محتوا، بیتوقف مینویسند، میدوند و میسوزند. امنیتی که گاه از دست رسانهای میگریزد که خود باید مأمن خبرنگار باشد و گاه در چنگال اقتصاد لرزان یا فشارهای آشکار و پنهان گم میشود. خبرنگاری در ایران، حرفهای است آمیخته با تعهد و ترس، عشق و اضطراب و این تضاد پیچیده، آینده این شغل را با چالشهایی جدی مواجه کرده است. در همین حال، رسانهها نیز با انبوهی از مسئولیتها روبهرو هستند. در دورانی که سرعت انتشار، به مزیتی تعیینکننده بدل شده، سوال این است: رسانهها تا چه حد میتوانند و میخواهند حقیقت را قربانی شتاب نکنند؟ و چقدر حاضرند برای خبرنگارانی که چرخهای حقیقت را میچرخانند، امنیتی پایدار فراهم کنند؟ جنگ ۱۲روزه اخیر میان رژیمصهیونیستی و ایران نیز نمایی دردناک از این مسئله را پیش چشم نهاد. جایی که صدها خبرنگار مستقل از سراسر منطقه پس از توقف موقت فعالیت رسانهها و فشارهای اقتصادی ناشی از این جنگ بهیکباره شغل خود را از دست دادند و در میان بمباران اخبار جعلی، سکوت تحمیلی را تجربه کردند. در این گزارش، از دل روزمرگیهای خبرنگاری، نگاهی میاندازیم به وضعیت امنیت شغلی این قشر و نقش رسانهها در راستیآزمایی و تعهد به حقیقت.

رسالت در عین بیپناهی
خبرنگاری، خلاف تصور عام، صرفا حضور در یک نشست خبری یا گزارش از صحنه یک حادثه نیست. این حرفه، مواجهه روزمره با مسائل ملتهب، آدمها و روایتهای پیچیدهای است که گاه میان حقیقت و دروغ نوسان میکنند. خبرنگار، آن کسی است که باید هم صدای مردم باشد و هم منعکسکننده واقعیتهایی که شاید به مذاق بعضیها خوش نیاید. اما چه میشود وقتی خود این صدای بیپناه، پشتوانهای برای ایستادن ندارد؟ امنیت شغلی در حرفه خبرنگاری در ایران، مفهومی کشدار و ناپایدار است. بسیاری از خبرنگاران با قراردادهای موقت یا حتی بدون قرارداد رسمی مشغول به کارند. بیمه برای بسیاریشان رویاست، حقوق ثابت امتیازی لوکس محسوب میشود و افزایش مهارت بهتنهایی هیچ ضمانتی برای ماندگاری در یک رسانه نیست.
در این وضعیت، خبرنگار گاه تبدیل به نیرویی مصرفی میشود؛ در میانه بازی سیاست، اقتصاد و افکار عمومی. از سویی فشارهایی برای خودسانسوری، از سوی دیگر خطرات میدانی و در میان این دو، دغدغههایی چون عدمامنیت شغلی و نبود پشتیبانی حقوقی منصفانه، چنان گستردهاند که انرژی لازم برای تحقیق و تحلیل را از خبرنگار میگیرند. آنچه باقی میماند، بدنی خسته، ذهنی نگران و قلمی لرزان است که در برابر هجمههای بیرونی، نه حمایتی سازمانی دارد و نه تکیهگاهی صنفی. حالا خبرنگار، بهجای آنکه صدای جامعه باشد، اغلب درگیر صدای درونی خویش است؛ اگر فردا اخراجم کنند چه؟
امتیازاتی که بیشتر شبیه دلخوشیاند تا حمایت
برخی امتیازاتی که به نام خبرنگاران تعریف میشود، در ظاهر جذاب و دلگرمکنندهاند: اینترنت هدیه، کارت مترو، بیمه تکمیلی، یا بستههای فرهنگی مناسبتی. اما واقعیت این است که بخش بزرگی از خبرنگاران، این امتیازها را هرگز دریافت نمیکنند یا آنقدر فرآیند دریافت آنها زمانبر و پرپیچوخم است که در نهایت، یا پشیمان میشوند یا در صف انتظار باقی میمانند. بسیاری از این امتیازات، عملا ابزارهایی هستند برای نشان دادن حمایت در ظاهر، بیآنکه تاثیری ملموس بر کیفیت زندگی خبرنگار داشته باشند. کارت مترو با سقف محدود تردد، اینترنت هدیهای که فقط یکبار در سال فعال میشود، یا بیمهای که تنها با حضور در رسانههای خاص قابل فعالسازی است، نمیتواند پاسخی برای مشکلات جدی معیشتی و شغلی خبرنگاران باشد. این امتیازات، اگرچه در فضای تبلیغاتی بزرگنمایی میشوند، اما در عمل بیشتر شبیه دلخوشیهایی مقطعیاند تا سازکارهایی برای حفظ کرامت و امنیت شغلی روزنامهنگاران. خبرنگاری که تا دیروقت در صحنه میماند، با مخاطرات جانی، روانی و شغلی روبهرو است، بیش از هر چیز به امنیت، قرارداد شفاف، بیمه پایدار و حمایت حقوقی نیاز دارد؛ نه به چند گیگ اینترنت یا بلیت مترو که آن هم شاید نصیبش نشود.
میدان مین حقیقت
در عصر رسانههای دیجیتال، سرعت بر دقت پیشی گرفته است. در چنین شرایطی، وسوسه انتشار سریع یک خبر، حتی پیش از راستیآزمایی کامل، به یکی از آفات حرفهای بدل شده است. رسانهای که روزی اعتبار خود را بر پایه صحت خبر بنا کرده بود، امروز در نبردی بیامان برای جذب مخاطب، گاه به انتشار مطالبی روی میآورد که از نظر صحت و دقت در مرز هشدار قرار دارند. اما سوال اینجاست که آیا رسانه حق دارد به بهانه دیده شدن، از اصول حرفهای خود عبور کند؟ واقعیت این است که نقش رسانه، نه صرفا بازنشر وقایع، بلکه پردازش، تحلیل و سنجش صحت آنهاست. هرچند محدودیتهایی در برخی حوزهها اجتنابناپذیر است، اما رسانهای که به اصول راستیآزمایی بیتوجه باشد، بهمرور سرمایه اجتماعی خود را از دست خواهد داد. مخاطب امروز، هوشمند است؛ بهسادگی اعتماد نمیکند و خطای رسانه را فراموش نمیکند. از اینرو، لازم است رسانهها در کنار تربیت خبرنگاران متعهد و حرفهای، سازکارهای درونی را نیز تقویت کنند: تحریریههایی مستقل و نگاه بیطرفانه به وقایع، عناصر ضروری برای حفظ اعتبار هر رسانهاند. در این میان، مسئولیت رسانه تنها در برابر مخاطب نیست؛ بلکه در برابر خبرنگارانی هم هست که دل به انتشار حقیقت سپردهاند. خبرنگاری که بداند رسانهاش پشت اوست، دقیقتر مینویسد، باوجدانتر کار میکند و در برابر فشارها مقاومتر میماند. اما رسانهای که تنها به خروجی توجه دارد و خبرنگار را ابزاری قابلجایگزین میبیند، نهتنها به وظیفه اخلاقی خود عمل نکرده، بلکه ناخواسته به زنجیره تولید اخبار نادرست نیز کمک کرده است.
روایتگران آگاهی
خبرنگار، تنها ناظر اتفاقات نیست، او بازیگر اصلی صحنه حقیقتنمایی است. در جهانی که سیاست، پول و قدرت میتوانند واقعیت را تحریف کنند، خبرنگار کسی است که با نور قلمش، گوشههای تاریک را روشن میکند. او کسی است که بیملاحظه پیامدهای شخصی، روایتهای پنهان را به سطح میآورد، صدای خاموشان را بلند میکند و در برابر سرکوب روایتهای واقعی، ایستادگی میورزد. هر بار که خبرنگاری گزارشی تحقیقی منتشر میکند، در حقیقت پردهای از تاریکی فرو میافتد. در پروندههای فساد، فجایع زیستمحیطی، یا بیعدالتیهای اجتماعی، این خبرنگار است که نخستین زنگ هشدار را بهصدا درمیآورد.
نقش خبرنگار در روشن کردن حقیقت، فقط در تولید خبر نیست، او فرهنگ عمومی را شکل میدهد، وجدان اجتماعی را بیدار نگه میدارد و مردم را نسبت به آنچه در اطرافشان رخ میدهد حساس میکند. رسانه بدون خبرنگار متعهد، تنها یک تریبون خاموش است. حقیقت، اگر روایت نشود، محکوم به انکار است. بنابراین خبرنگار، نهتنها ناقل واقعیت، بلکه حافظ آن است. خبرنگاری حرفهای است که در آن، شجاعت، دانایی، و استقلال فکری، ابزار اصلی بهشمار میآیند؛ ابزارهایی که اگر از خبرنگار گرفته شود، جامعه در تاریکی شایعات و فریب غرق خواهد شد.
خطر خستگی مزمن در تحریریهها
روزنامهنگاری حرفهای است که از خبرنگار میخواهد در متن زندگی مردم باشد، اما خود زندگی خبرنگار را از او میگیرد. فشارهای زمانی، نبود امنیت مالی، تعدیلهای پیاپی، تهدیدهای قضایی و حتی تخریبهای مجازی، همه در کنار هم باعث شدهاند خبرنگاران دچار نوعی فرسودگی مزمن شوند. اصطلاحی در روانشناسی هست به نام فرسودگی شغلی حالتی که در آن، فرد دیگر نمیتواند انرژی ذهنی و عاطفی لازم برای کار خود را فراهم کند. این دقیقا همانچیزی است که بسیاری از خبرنگاران امروز درگیر آن هستند.
بسیاری از خبرنگاران فعال در حوزههای حساس، پس از چند سال کار مستمر، یا تغییر شغل میدهند یا به حاشیه رانده میشوند. انگیزه در آنها کمرنگ میشود، قلمشان از خلاقیت تهی میگردد و دیگر علاقهای به روایتگری ندارند. گاه حتی نوعی بیحسی نسبت به اتفاقات روز در آنها شکل میگیرد؛ حالتی که بهشدت برای یک خبرنگار خطرناک است، چون نگاه انتقادیاش را فلج میکند. این وضعیت زمانی تشدید میشود که رسانه هم حمایت لازم را از آنها نداشته باشد. خبرنگاری که صبح با دلهره بیدار میشود و شب با اضطراب به خانه برمیگردد، دیگر نه توان اصلاح دارد، نه انگیزه افشا و نه جسارت تحلیل.
سخن پایانی
رسانه سالم بدون خبرنگار ایمن، رویایی دور از دسترس است. خبرنگاری، حرفهای است که قلب آن اعتماد و روح آن آزادی است. اما وقتی خبرنگار از فردای شغلیاش مطمئن نباشد، نمیتواند زبان جامعه باشد. وقتی رسانه به جای پناه دادن، پشت خبرنگار را خالی میکند، نهتنها به فرد که به کل ساختار اعتماد عمومی ضربه زده است. برای اینکه روزنامهنگاری، همچنان صدای مردم بماند، باید خبرنگار را از حاشیه ترس به متن امنیت آورد. این نهتنها مسئولیت رسانهها که وظیفه نهادهای تصمیمگیر نیز هست. خبرنگار باید در میانه میدان باشد، نه در حاشیه بیم و نگرانی.
اگر امنیت شغلی به خبرنگار بازگردد، او دوباره قلمش را با شهامت بر کاغذ میکشد و اگر رسانهها نقش خود را در صحتسنجی جدی بگیرند، جامعه در دریای شایعات، کورسوهایی از حقیقت را خواهد یافت. هنوز هم میتوان امیدوار بود؛ بهشرط آنکه خبرنگاری، حرفهای شریف باقی بماند و خبرنگار، تنها نماند.