رابطه دانشگاه و صنعت هنوز نهادینه نیست
محمدرضا نعمتزاده
در کشورهای صنعتی، اگر کسی هوافضا بخواند، دورهای را هم باید در کارخانجات هواپیماسازی کار کند تا کار را یاد بگیرد. این قاعده حتی در دبیرستانها هم اجرا میشود. من به سوئیس رفته بودم تا برای نیروی هوایی چند فروند هواپیمای آموزشی و ترابری بخرم. از یک کارخانه هواپیماسازی در آنجا بازدید کردم. هدف این بود که خودمان با همکاری طرف خارجی، در ایران، هواپیمای موردنیازمان را بسازیم، نوجوانهای ۱۴-۱۵ ساله را میدیدم که در آنجا کار میکنند. دانشآموزان دبیرستان بودند که برای کارآموزی به کارخانه آمده بودند. سوهانکاری، سیمکشی و ورقکاری را آموزش میدیدند. دو سال این آموزش را ادامه میدادند. سپس نیمیشان را در بخشهای مختلف جذب میکردند.
آموزش موثر، بسیار مهم است؛ آنقدر که در قرآن، بهعنوان کتابی که تخصصی نیست، بلکه درس زندگی است، بارها به اهمیت آموزش و فراگیری اشاره شده است. بخشی از این مهارتها را با آموزش یاد میدهیم و بخشی دیگر، در ارتباط با جامعه کسب میشود. ارتباط صنعت و دانشگاه که بهعنوان اصلی مهم از اول انقلاب مطرح شد، تا حدودی پیش رفته است، ولی هنوز به نظر من نهادینه نشده است. صنعت کار خودش را میکند و دانشگاه کار خودش را، مگر در موارد استثنایی. تجارب برخی کشورها در برقراری این ارتباط، چشمگیر است؛ در آلمان سوئیس و اتریش اوج این همکاری برقرار است. من هم در کارخانههای صنعتی و هم در دانشگاههای این کشورها، این ارتباط را از نزدیک رصد کردهام؛ آنجاها نامهنویسی و اداری کاری لازم نیست. در دیدار از دانشگاه پلیتکنیک کلگری کانادا، ظهر ما را بردند به رستورانی در دانشگاه رستورانی که چندان دانشجویی و کاری نبود؛ خیلی شیک و تمیز مدیر دانشکده گفت که آن رستوران را گاهی از دو سه هفته قبل، مردم از بیرون دانشگاه رزرو میکنند چون غذایش بسیار خوب است و شهرت دارد. این در حالی است که در ایران دانشجوها معمولا بابت کیفیت غذای دانشگاهها اعتصاب میکنند. پرسیدم که چطور در محیط دانشگاه به این کیفیت رسیدهاند، گفت: «آشپز و سرآشپز، از استادان دانشکده رستورانداری هستند. همه کارکنان هم دانشجوهای همین رشته هستند. برای اینکه در درسشان موفق باشند، اینجا کار میکنند.» همه این یادآوردها، کلاس درس است. آنچه ما را دچار خلأها کرده، آموزشهای مهارتی و اخلاق و رفتار کاری مبتنی بر مسئولیتپذیری است ملت، فرد نیست؛ مجموعه است. باید دید بنای برآیند ما از کشور راستگویی و امانتداری است یا خلاف و تخلف؟ در هر جامعهای، بد و خوب وجود دارد، ولی آنچه نمود دارد، عملکرد عموم است. من وقتی مدیرعامل شرکت توانیر بودم همه نیروگاهها تحت نظرمان بود. خبر رسید آیتالله خامنهای که آن سالها رئیسجمهور بودند، میخواهند به استان مازندران تشریف بیاورند. ضمن استقبال از خبر، خواهش کردم که حتما بازدید از نیروگاه «نکا» بهعنوان بزرگترین نیروگاه آن موقع کشور، در برنامه ایشان گنجانده شود. مقامات استان هماهنگیها را انجام دادند. خودم هم آنجا بودم ایشان به بازدید آمدند، ظهر که شد، نماز جماعت به امامت ایشان برگزار شد. نمازخانه تمیز و مرتب بود. ایشان پس از اقامه نماز فرمودند: «من این نیروگاه را محیطی اسلامی یافتم». ما نه شعاری اسلامی نوشته و نه پلاکاردی نصب کرده بودیم، اما ایشان طی بازدید، از گزارشها، نظافت و نظم نیروگاه و نمازخانه و ظاهر آراسته کارکنان به این نتیجه رسیدند. برای اسلامی بودن، نیاز نیست شما روی در و دیوار آیه بنویسید. برآیند ایشان از تصویر آنجا این بود. برای ارزیابی آموزش عالی، لزوما نباید امتحان بگیریم و سؤال و جواب عادی بکنیم؛ باید ببینیم آیا این کشور مهد علم و دانش و ادب و راستگویی و نظافت و پاکی و.... شده است یا نه. چهار دهه، برای حصول این ارزیابی زمان کمی نیست؛ ارزیابی من، مثبت نیست. معتقدم با مردم باید با صداقت صحبت کرد. اگر تعارف کنیم و بگوییم ما بهترینیم، دروغ گفتهایم. امروز درصد راستگویانمان نسبت به پیش از انقلاب بیشتر شده یا کمتر؟ من میگویم کمتر، اختلاف طبقاتیما آنچه طور؟ با پاسخ صادقانه به این پرسشهاست که میتوانیم میزان موفقیت در مدیریت مالی کشور را نیز دریابیم. دانشگاههای ما باید به این ارزیابی برسند. با شعار و سخنرانی، کار پیش نمیرود. باید راهبرد و برنامه دقیق آموزشی، اجتماعی و اقتصادی تدوین کرد با دروغ، مسیر طی نمیشود؛ در مدارس ابتدایی میپرسیم علم بهتر است یا ثروت؟ حتما هر دو، نعمت الهی هستند؛ مهم نحوه بکارگیری آنهاست؟ چرا از تعطیلات سه ماهه معلمان و دانشآموزان و دانشجویان، استفاده نمیشود؟ مگر برنامهریزی و اجرای برنامه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مشارکت دادن آنان در اصلاح فرهنگ نادرست جامعه کار مشکلی است؟ پیش از انقلاب طی اقامتی کوتاه در کشور سوئد، ناظر بر مشارکت و راهنمایی دانشآموزان دبستانی و دبیرستانی در تغییر عادت مردم از رانندگی در سمت چپ جاده (شیوه فعلی انگلیسی) به سمت راست بودم. در همه چهارراهها و در طول جادهها، بچهها با در دست داشتن علائم راهنمایی رانندگان را طی یک تابستان، بدون وقوع حادثه و هزینهای راهنمایی میکردند. قطعا در کشور ما صدها نیاز اینچنینی وجود دارد که با تدبیر، دلسوزی، تعهدپذیری و بهرهگیری از تجارب جهانی، بدون هزینه و بهراحتی میتوان رفعشان کرد. صدا و سیما را برای چه دولتی کردیم؟ برای ارائه برنامههای سبک و غیرمفید؟ دستکم نیمی از وقت برنامهها را باید به آموزش اختصاص بدهیم، یادم هست قدیمترها، گلگیر دو خودرو به هم میخورد رانندهها یقه همدیگر را میگرفتند. با آموزش چنین فرهنگ منحطی کمرنگ شده است.
ادامه دارد...