غربت
شعر و دکلمه: شاهرخ عباس زاده
در این غربت یخزدهی بی سرانجام،
نگاهی سرد و خاموش،
دائم در من زوزه میکشد.
تا غم و اندوهش را بر جانم بنشاند.
با عبور از زمستان سرد و سخت،
سوار بر ابرهای فشرده،
دوباره باز خواهم گشت،
به دنیایی که تو در کنارم بودی.
مرور کنم لحظههایی را،
که دستهایم را میفشردی،
در چشمهایم خیره میماندی.
دیماه۱۴۰۳
فرانسه
شاهرخ عباس زاده