زیستن باهم و برای هم
بابک بهاری: حضور دایمی حیوانات در کنار اجتماع انسان شهرنشین و تاثیر فرهنگی و اجتماعی شان بر زیست انسان شهری و تطابق شان با فراوردههای صنعتی و بازتاب شان در هنر تصویری(عکس و غیرو) و ادبی(شعر و داستان و غیرو) تبدیل به امر عادی با اتفاقات گاه شیرین و تلخ توام شده که گویی امری اجتناب ناپذیر است. « زیستن باهم و برای هم» میتواند در جانمان طنین دائمی داشته باشد. این آواز را به گوش جان بشنویم.
عکاس: داریوش خطیر
عکس: رنگی، کادر عمودی، پرندهای نشسته بر سومین میله(مرکز) از پنج میله، سیاهی بنایی در دورتر پایین تصویر.
تنهایی و تنها نشستن پرنده نکته نخست تصویر است که نقطه ثقل و مفهومی در عین مینیمالیت عکس را رقم میزند و سپس در مجموع با سایر عناصر(میله ها، آسمان و ابرها) است که کل دیگر به نمایش و مفاهیم دیگری را به ذهن متبادر میکند. نقش مربع تیره پایین هم بلحاظ عمق بخشی و هم محل اتکا که رابطه معنادار کل و جزء، تاثیر و اهمیت آنرا بر همدیگر یادآوری میکند. نقش اعداد یک، سه، پنج و شش با توجه به فضا و کم بودن عناصر خود را به تصویر و ذهن بیننده تحمیل میکنند. کادر عمودی و گرایش به بالا رفتن نگاه با توجه به کارکتر پروازی و بیقراری ما حتی با این نوع نشستن باز هر لحظه ذهن را برای پریدنش آماده نگاه داشته و این بیقراری ما را آرام نمیگذارد. باری روابط بین عناصر از توازن و ریتم تا اعداد و نماد شناسی و مفاهیم یا مستقیم بر خوانش ما اثر میگذارند و یا غیر مستقیم، البته غیر مواردی که بیشتر در خدمت فرم هستند، بطور مثال مربع پایین که بیشتر نقشش در فرم( نمایش عمق) مشهود است تا رابطه با پرنده. نقش زیست و تصویر و بیننده بهوجود آورنده مثلث وضعیت و فرهنگ و تمایلات میباشد که تفسیرهای و خوانشها را رقم میزند و به همین دلیل است که این تصویر برای سرزمینی که گنجشک ندارد بیشتر علامت سوال است و برای چینیها دوران مائو(کشتار گنجشک ها) برای مردم معمولی سرزمینمان یاد آور: گنجشکک اشی مشی/ لب بوم ما بشین.
عکاس: فرید صلاحی
عکس: سیاه و سفید، کادر عمودی، سگی تیره رنگ در خیابان و خیره به دور دست. چند رهگذر در حال گذر.
فیگور و نگاه حس دار سگ با توجه به نگاه کنجکاوانه پسرک پشت سر و همچنین نگاه مرد جوان مثلث اصلی و محل توجه اثر است. تجمیع سه نگاه که هر کدام با زبان بدن خاص خود رفتار کردهاند و هنرمند نیز با نمایشش آن را بخوبی به عرصه تماشا آورده است. حذف هوشمندانه رنگ نخستین گام(رنگ سیاه، اندازه، مکانیت مرکز و جلوی صحنه) برای بهدست آوردن توجه نگاه بیننده انجام شده و دامنه توجه را تا بیرون اثر هم(جهت نگاه سگ کارکتر اصلی) برده است. نحوه ایستادن و فیگور جوان عابر(دست به سینه بودن و اریب بودن سگ نسبت به کادر) به اهمیت نقش بدن در مناظر و بناهای شهری اشاره دارد. تحرک تمامی کارکترها و ایستایی محکم سگ(نحوه ایستادن) تضاد جالب ایستایی و حرکت(ماندن و رفتن) را رقم زده که شات بموقع چنین امری را میسر کرده است. کادر بندی و زاویه دوربین از پایین به بالا بنحوی که نه عکس از فرم خارج شود و نه اغراقی شکل گیرد فقط باعث نزدیکی و لمس احساس بشود با ظرافت تمام به انجام رسیده است. نگاه خیره و کنجکاو پسرک پشت سر و بازگشت آن به جلوی تصویر و سپس انتقال نگاه به جوان در حال قدم زدن و بازگشت مجدد به جلو پیکان فرضی نیرومندی را شکل میدهد که هدف نهاییاش بیننده ایست که اسفندیاروار چشم به تیر سرنوشتش دوخته هرچند که این کمان را نه ایستادنیست و نه جان ستاندنیست بل جان بخشی از طریق دیدن است و بس، سخنرانی موثری از طریق نگاه آنهم از جانب زبان بسته ها!.
عکاس: رضا مرمازی
عکس: رنگی، کادر عمودی، دربی چوبی با هشت خانه و گربهای که زنجیری او را به خانه پهلویاش مرتبط ساخته است.
حضور و جایگیری گربه نکته اصلی وصل ما به عکس میباشد و سایر نکات همچون نوشتهها و زنجیر و قدمت در چوبی(امر نوسالژیک) و غیرو نکات پی آمدی و ثانویه ماجرا هستند. مباحث فنی از جمله کادر مناسب و رعایت نقطه طلایی و غیرو در عرضه اثر به بیننده بخاطر اشراف بر کارکرد و تاثیر گذاریشان در جلب نظر بیننده موثر بوده است. نکات مکمل موضوعی از قبیل زنجیر و نوشتههای روی در و جنس و قدمتش و در نهایت آن حضور طراوت بخش گربه و ارتباط این موارد با هم درعین استقلال یک برآیند گشتالتی را رقم میزند که هر کسی با پیشینه و تصور خودش آن را تعبیر و تفسیر خواهد کرد. نگاه چشم در چشم گربه و فضای اطرافش خصوصا غلبه رنگ خاکستری علاوه بر انتقال احساس مقوله تفکر را پر رنگتر و برمی انگیزاند. پیوند جزییات(نوشتارها، اشکال هندسی مربع و مستطیل، دریچههای شکسته و...) نقش اعداد( هشت، هفت، شش و یک) علاوه بر بیان گفتمان کلی هر کدام بهصورت فردی نیز حرف و سخنی دارند. بماند که پرسش هایی از قبیل کجایی این مکان و درب چه ساختمانی بودن و سایر مباحث اینچنینی چون قطاری ما را از تونلهای زمان و مکان از گذشته و حال به آینده میبرد. شاید پرسش نهایی چنین باشد، براستی کدام دست زنجیر این در را خواهد گشود تا به ما را به درون دعوت کند و تمامی این مدت میزبان گربه ایست که همچون فانوسی دریایی ما را به ساحل آرام دعوت میکند، به چشمهای روشنش بنگرید و دعوتش را اجابت کنید چرا که با عدد شانس هشت(فرهنگ چین) همراه شده است.
عکاس: شهریار صدیقی
عکس: سیاه و سفید، کادر عمودی، پرنده ای(کبوتر) نشسته برانگشت اشاره مجسمه.
تضاد رنگی(سیاه و سفید بالاترین تضاد رنگی و معنایی) بین پرنده و مجسمه و زاویه بستن مناسب برای نمایش هر دو سوژه نکته برجسته عکس هستند. مینیمالیت فضا ما را بیشتر به فرم و موضوعیت اثر متمایل و هدایت میکند. تضاد، سکون و حرکت بین دست(ساکن) و پرنده(متحرک) از نکات قابل توجهای است که ذهن را به چالشی دلچسب فرا میخواند. همجواری شخصیتی تراش خورده و منظم(مجسمه دست) و شخصیت پریشان بال(پرنده) ترکیب تنش دار جالبی را بهوجود آورده که حرکت درونی اثر را با ظاهری ساکن در ذهن رقم میزند و هر لحظه بیننده با خود میپرسد که که این نشسته بال کی خواهد پرید بر فراز سر ما. البته در این تصویر خواه ناخواه مبحث نشانه شناسی و زبان بدن بخاطر شخصیت مجسمه دست پیش خواهد آمد، چون یکی از قویترین راههای ارتباطی با دیگران(۵۵/.) همانا درک زبان بدن است و اینکه طبق قراردادهای نشانه شناسی و غیرو این فرم انگشتان دست به چه اشاره دارند(با توجه به فرهنگ محلی و منطقه ای) میتواند خوانش ما از تصویر را تحت تاثیر و سیطره خود در آورد. تصویر فوق بخاطر همین امر نشانه شناسی و تعابیر مختلف بین فرهنگی اشارهای ظریف به جمله بارت: زبان مرکز سوء تفاهم است، میتواند سرچشمهای همچنان جاری و ساری باشد. باری این پرنده خواهد پرید اما همین توقف کوتاه بر سر انگشتی میتواند غلغلکی باشد تا پرنده ذهن را به دور دست بفرستیم تا پس بازگشتش بپرسیم: هان باز چه خبر آوردی؟
سخن پایانی
برسون درباره فیلماش(ناگهان بالتازار) میگوید: «این فیلمیست درباره میل و اضطراب ما وقتی با یک حیوان مواجه میشویم. موجودی فروتن و مقدس که الاغ از آب در میآید.».
چهار حیوان و چهار عکس و چهار موقعیت و چهار جهان اندیشگانی متفاوت که در یک گروه ما را به چهار سمت از چهار سوی عالم میبرند. هرکدام به شیوه و روشی مختص به خویش تا بخوانیم و بفهمیم این جهان پر ندا را بگفته عام از این زبان بسته ها!. حال تصاویری هستند که تصورات ما را نو میکنند و دعوتی به دیدنهای تازه، شعرهایی از نزدیکترین همراهان انسان تا دریابیم این جهان کهنه را.