-
صمت در گفت‌وگو با یک کارشناس حوزه آب بررسی کرد

بحران زاینده‌رود، بحران عدم‌مشارکت است

رودی که «زاینده» نام دارد، قربانی چرخه‌ای معیوب از تصمیمات بالابه‌پایین شده که ریشه شکست مدیریت آب در ایران است. به‌اعتقاد علیرضا شریعت، دبیرکل فدراسیون صنعت آب کشور در گفت‌وگو با صمت، زاینده‌رود و دریاچه ارومیه خواهرخوانده‌هایی هستند که قربانی یک الگوی مدیریتی یکسان شده‌اند؛ الگویی که در اتاق‌های دربسته و بدون مشارکت ذی‌نفعان واقعی، به‌ویژه کشاورزان، تصمیم می‌گیرد. از نظر وی، سیاست‌های تکراری و منسوخ شورای‌عالی آب، نظیر محدودیت کشاورزی و جبران خسارت موقت، ناکارآمد بوده و فاقد مشروعیت لازم برای اجرا است. چراکه این رویکرد، مسئله را صرفا فنی می‌بیند و نیازهای واقعی کشاورزان را نادیده می‌گیرد. این حذف سیستماتیک ذی‌نفعان، نه‌تنها به مقاومت و دور زدن قوانین منجر شده، بلکه سبب افزایش سطح کشت پنهانی نیز شده است، زیرا هیچ جایگزین معیشتی پایدار و واقعی برای خانواده‌های کشاورز ایجاد نشده است. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

بحران زاینده‌رود، بحران عدم‌مشارکت است

ریشه تداوم بحران زاینده‌رود در چیست و چرا سیستم مدیریت آب ایران همچنان بر الگوی تصمیمات بالابه‌پایین، حذف ذی‌نفعان واقعی و نادیده‌ گرفتن دانش محلی اصرار دارد؟

تجربه سال‌ها حضور در عرصه آب به من ثابت کرده است بحران زاینده‌رود و زاینده‌رودها، به چرخه‌ای از تصمیمات بالا به پایین و فرصت‌های ازدست‌رفته برمی‌گردد.‌ 18 مهرماه، روز ملی زاینده‌رود بود. روزی که باید یادآور اهمیت این رودخانه تاریخی و نقش حیاتی آن در حیات اصفهان و حوضه آبریز خود باشد. اما متاسفانه این روز بیشتر به یادآوری یک بحران عمیق تبدیل شده است تا جشن یک میراث زنده. زاینده‌رودی که روزگاری شریان حیات فلات مرکزی ایران بود، امروز بیشتر اوقات خشک است و نامش یادآور تناقضی دردناک شده؛ رودی که «زاینده» نام دارد اما دیگر نمی‌زاید.

زاینده‌رود به تعبیر من خواهرخوانده دریاچه ارومیه است؛ هر دو قربانی یک الگوی مدیریتی یکسان هستند، هر دو نتیجه تصمیمات اتخاذشده در اتاق‌های دربسته و بدون حضور واقعی کسانی هستند که زندگی‌شان به این منابع آبی گره خورده است. 

وقتی دریاچه ارومیه در حال خشک شدن بود، ما شاهد بودیم که چگونه نسخه‌های بروکراتیک یکی پس از دیگری شکست خورد، چون هیچ‌کدام بر مشارکت واقعی ذی‌نفعان بنا نشده بود. حالا همان نسخه منسوخ را برای زاینده‌رود تجویز می‌کنیم و انتظار نتیجه متفاوت داریم.

این چرخه معیوب نشان می‌دهد که ما از اشتباهات خود یاد نمی‌گیریم. تصمیماتی که در شورای‌عالی آب و دیگر نهادهای بالادستی اتخاذ می‌شود، بدون توجه به دانش بومی، تجربه زیسته کشاورزان و واقعیت‌های اقتصادی ـ اجتماعی حوضه آبریز صورت می‌گیرد. نتیجه آن چیست؟ سیاست‌هایی که روی کاغذ منطقی به‌نظر می‌رسد، اما در عمل غیرقابل‌اجرا است. از حذف ذی‌نفعان که ریشه اصلی شکست بوده، درس نمی‌گیریم. خشک شدن زاینده‌رود، نتیجه یک معادله پیچیده است که در آن تغییرات اقلیمی، برداشت بی‌رویه از منابع آب و مدیریت متمرکز و غیرمشارکتی، همگی نقش دارد. اما مهم‌ترین و قابل‌‎تغییرترین بعد این بحران، حذف سیستماتیک ذی‌نفعان واقعی از فرآیند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری است.

کشاورزانی که نسل‌ها با این رود زیسته‌اند، که می‌دانند کدام خاک در کدام فصل چه محصولی می‌خواهد، که درک عمیقی از چرخه‌های آب دارند، که خودشان بیشترین آسیب را از خشکی رودخانه می‌بینند؛ اینها از میز مذاکره حذف می‌شوند. به‌جای آنها، تکنوکرات‌هایی در تهران با نگاه به آمارها و نمودارها، تصمیم می‌گیرند که چه کشتی ممنوع شود، چه مقدار آب تخصیص یابد، و چه کسی باید معیشتش را رها کند.

چرا رویکردهای تکراری مبتنی بر محدودیت کشاورزی و انتقال آب، باوجود ناکارآمدی اثبات‌شده، همچنان توسط نهادهایی مانند شورای‌عالی آب دنبال می‌شود؟

این رویکرد نه‌تنها غیرعادلانه است، بلکه ناکارآمد هم هست. تجربه عملی نشان داده است که وقتی کشاورزان در تصمیم‌گیری مشارکت ندارند، نه‌تنها از تصمیمات حمایت نمی‌کنند، بلکه راه‌های دور زدن آن را پیدا می‌کنند. چرا؟ چون تصمیمات بدون مشارکت آنها، فاقد مشروعیت است و نیازهای واقعی‌شان را نمی‌بیند.

چرا درس نمی‌گیریم و در ورطه نسخه‌های تکراری، نتایج تکراری قفل شده‌ایم؟ شورای‌عالی آب با همان منطقی که برای دریاچه ارومیه به کار برد، برای زاینده‌رود هم تصمیم می‌گیرد؛ محدودیت کشاورزی، جبران خسارت و انتقال آب. اما این نسخه‌های تکراری هیچ‌وقت به نتیجه دلخواه نرسیده‌، چون بر فرض اشتباهی بنا شده‌اند که مسئله صرفا فنی است و با فرمان‌های بروکراتیک حل می‌شود.

واقعیت این است که بحران زاینده‌رود، یک بحران مشارکتی است. ما نه‌فقط یک رودخانه خشک داریم، بلکه یک شکاف عمیق بین تصمیم‌گیران و تصمیم‌پذیران داریم. وقتی کشاورزانی که قرار است، معیشت‌شان تغییر کند، حتی در جلسات تصمیم‌گیری حضور ندارند، وقتی دغدغه‌ها و پیشنهادات‌شان شنیده نمی‌شود، وقتی به آنها به‌عنوان مشکل نگاه می‌شود نه بخشی از راه‌حل، هیچ سیاستی موفق نخواهد شد.

علت شکست رویکرد محدودیت کشت و جبران خسارت موقت در مدیریت بحران آب را چه می‌دانید؟

ما کماکان در چرخه معیوب افزایش سطح کشت و غیبت جایگزین‌ها مانده‌ایم. یکی از انتقادات اصلی به کشاورزان در حوزه زاینده‌رود، افزایش سطح کشت و فشار بر منابع آبی است. اما این نگاه سطحی، سوال اساسی‌تر را نادیده می‌گیرد؛ چرا سطح کشت افزایش یافته؟ پاسخ ساده است؛ چون هیچ جایگزین معیشتی واقعی و پایدار برای این خانواده‌ها ایجاد نشده است.

وقتی کشاورزی تنها منبع درآمد است، وقتی هزینه‌های زندگی بالا می‌رود، وقتی فرزندان نیاز به تحصیل و ازدواج دارند، خانواده‌های کشاورز چاره‌ای جز گسترش کشت ندارند. این یک واکنش طبیعی اقتصادی است به فقدان فرصت‌های شغلی جایگزین. اما به‌جای درک این واقعیت و ایجاد راهکارهای مناسب، تصمیم‌گیران در اتاق‌های دربسته صرفا محدودیت تحمیل می‌کنند و انتظار دارند کشاورزان بدون هیچ جایگزین معیشتی، داوطلبانه زمین‌های‌شان را رها کنند.

تجربه نشان داده است رویکرد فرمان‌محور «جلوگیری از کشاورزی و جبران خسارت» عملا ناکارآمد است. جبران خسارت‌های موقت نمی‌تواند جایگزین یک معیشت پایدار شود. کشاورزی در این منطقه صرفا یک شغل نیست؛ بافتی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است که با زمین گره خورده است. حذف کشاورزی بدون جایگزین واقعی و پایدار ـ و مهم‌تر از آن، بدون مشارکت کشاورزان در طراحی این جایگزین‌ها ـ معادل است با ایجاد بحران اجتماعی روی بحران محیط‌زیستی.

نادیده گرفتن ظرفیت‌های گردشگری در حوضه زاینده‌رود، باعث از دست دادن چه فرصت‌هایی شد؟

خطای استراتژیک ما در حوضه زاینده‌رود، نادیده گرفتن گردشگری به‌عنوان جایگزین اشتغال بوده است. اینجا است که فرصت بزرگ ازدست‌رفته آشکار می‌شود. اصفهان با میراث فرهنگی بی‌نظیر، معماری صفوی و هویتی که با زاینده‌رود عجین شده، می‌توانست قطب توریسم ملی و بین‌المللی باشد و همان جایگزین اشتغالی که کشاورزان به آن نیاز داشتند را فراهم کند. یک رودخانه زنده در قلب شهر، پل‌های تاریخی و چهارباغ سرسبز می‌توانست میلیون‌ها گردشگر جذب کند و اشتغال پایدار برای هزاران خانواده ایجاد کند؛ اشتغالی که نه به کشت و برداشت آب وابسته است و نه به دستورات دولتی.

توریسم می‌توانست راه‌حل دوسویه باشد؛ هم فشار را از منابع آبی کاهش می‌داد و هم درآمد پایدار برای جامعه محلی ایجاد می‌کرد. کشاورزانی که زمین‌های‌شان را کنار می‌گذاشتند، می‌توانستند در صنعت گردشگری، خدمات، صنایع‌دستی، رستوران‌داری و بوم‌گردی مشغول شوند. در بسیاری از مناطق جهان، این تحول با موفقیت اتفاق افتاده است.

اما این فرصت طلایی هرگز جدی گرفته نشد. چراکه تصمیم‌گیرندگان در اتاق‌های دربسته به‌دنبال راه‌حل‌های سریع و فنی بودند، نه راهبردهای بلندمدت که نیازمند مشارکت جامعه محلی، بخش خصوصی و همان کشاورزانی است که قرار بود ذی‌نفع اصلی این تحول باشند. به‌جای سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های گردشگری، احیای بافت تاریخی، آموزش نیروی انسانی و بازاریابی بین‌المللی، ما شاهد خشکیدن تدریجی رودی بودیم که خود می‌توانست بزرگ‌ترین جاذبه گردشگری منطقه باشد.

حالا با یک رود خشک، یک جامعه کشاورزی در فقر و بی‌درآمدی و یک ظرفیت عظیم گردشگری دست‌نخورده روبه‌رو هستیم. کشاورزان همچنان برای بقا، سطح کشت را افزایش می‌دهند، چون جایگزینی ندارند. شورای‌عالی آب همچنان محدودیت‌های جدید تحمیل می‌کند، چون تنها زبانی که می‌شناسد، زبان فرمان است و چرخه معیوب ادامه می‌یابد.

مشارکتی که باید در مدیریت این موضوع به کار گرفته شود، از نظر شما چگونه است؟

اعتقاد دارم راه‌حل واقعی، مشارکت واقعی ‌است نه مشورت صوری. تجربه جهانی نشان می‌دهد که مدیریت پایدار منابع آب زمانی موفق است که مبتنی بر مشارکت واقعی، تصمیم‌گیری محلی و توان‌افزایی ذی‌نفعان باشد. این مشارکت نباید به‌‎معنای یک جلسه توجیهی یا نظرسنجی شکلی باشد، بلکه باید به‌معنای حضور فعال و تاثیرگذار کشاورزان، ساکنان محلی و دیگر ذی‌نفعان در تمام مراحل تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری باشد.

به‌جای دیکته کردن ممنوعیت‌ها، باید به کشاورزان اختیار و ابزار داد تا خودشان سیستم‌های آبیاری نوین، الگوی کشت بهینه و مدیریت مصرف را توسعه دهند. شورای‌عالی آب باید از نقش تصمیم‌گیرنده متمرکز به تسهیلگر و حامی تبدیل شود؛ نهادی که منابع، دانش فنی و حمایت مالی فراهم می‌کند، نه اینکه از بالا دستور صادر کند.

همزمان، باید سرمایه‌گذاری جدی در صنعت گردشگری آغاز شود؛ نه به‌عنوان یک برنامه دولتی، بلکه با مشارکت فعال همان کشاورزانی که می‌خواهند معیشت‌شان را تغییر دهند. آنها باید در طراحی، اجرا و بهره‌برداری از پروژه‌های گردشگری سهیم باشند. این تنها راه ایجاد یک جایگزین واقعی و پایدار است که بتواند فشار را از منابع آبی بردارد.

کشاورزانی که خود صاحب تصمیم درباره آب و زمین خود باشند، کشاورزانی که در طراحی راه‌حل‌ها و جایگزین‌های شغلی مشارکت داشته باشند، انگیزه واقعی برای حفاظت و مدیریت پایدار دارند. تصمیماتی که بدون آنها گرفته می‌شود، تنها منجر به مقاومت، افزایش سطح کشت پنهانی، دور زدن قوانین و در نهایت شکست می‌شود؛ درست همان‌طور که در دریاچه ارومیه دیدیم.

 معتقدم بحران زاینده‌رود آینه‌ای است از شکست مدیریت متمرکز و حذف ذی‌نفعان از فرآیند تصمیم‌گیری. ما در حال تکرار اشتباهات دریاچه ارومیه هستیم؛ همان نسخه‌های منسوخ، همان اتاق‌های دربسته، همان غیبت کسانی که بیشترین سهم را در مسئله و راه‌حل دارند. افزایش سطح کشت نتیجه طبیعی عدم‌ایجاد جایگزین‌های شغلی است و نادیده گرفتن ظرفیت عظیم گردشگری به‌عنوان جایگزین پایدار، یکی از بزرگ‌ترین فرصت‌های از دست رفته است. نجات این رود نه با فرمان‌های بروکراتیک و جبران خسارت‌های موقت، بلکه با باز کردن درهای اتاق‌های تصمیم‌گیری به روی کشاورزان، سرمایه‌گذاری در جایگزین‌های واقعی اشتغال و بهره‌برداری از ظرفیت‌های گردشگری با مشارکت جامعه محلی ممکن است. تا زمانی که این تغییر رویکرد اتفاق نیفتد، زاینده‌رود همچنان خشک‌تر خواهد شد و هر روز ملی آن، یادآور شکست جمعی ما در یادگیری از گذشته خواهد بود.

سخن پایانی

از نگاه برخی کارشناسان، نجات زاینده‌رود با باز کردن درهای اتاق‌های تصمیم‌گیری به روی کشاورزان، سرمایه‌گذاری در جایگزین‌های واقعی اشتغال به‌ویژه گردشگری و تغییر نقش مدیریت متمرکز به تسهیلگر ممکن خواهد بود.

 تا زمانی که این تغییر رویکرد مشارکتی رخ ندهد، این رودخانه همچنان خشک‌تر خواهد شد و هر گرامیداشت آن، بیشتر یادآور شکست جمعی در مدیریت منابع حیاتی سرزمینی خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین