فرصت برای تحول صنعت اندک است
با وجود وعدههای مکرر برای توسعه صنعتی، هنوز اقتصاد کشور با مشکلات ساختاری فراوان، بلاتکلیفی در سیاستهای ارزی و نبود شاخصهای روشن حمایت از تولید داخلی دستوپنجه نرم میکند. در این میان، عدم ثبات در تصمیمگیریهای اقتصادی و سیاستگذاری، تولیدکنندگان را در وضعیت نامعلومی قرار داده و روند توسعه و پیشرفت صنعتی را متوقف کرده است. نبود همسویی و برنامهریزی منسجم، علاوه بر ضربه مستقیم به تولید ملی، بازار کار و اشتغال را نیز تحت تاثیر قرار داده است.. صمت در این راستا گفتوگویی با امیرحسن کاکایی، عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت و پژوهشگر حوزه صنعت داشته که در ادامه میخوانید.

ارزیابی کلی شما از عملکرد دولت نقاط قوت و ضعفهایی که در بخش صنعت و تولید در ششماهه نخست امسال داشته، چیست؟
درباره ضعفها خیلی صحبت کردهام و خسته شدهام و فکر میکنم که تکراری شده است که درباره ضعفهایی مانند عدمتوانایی مدیریت بحران انرژی، آب و ارز صحبت کنیم. اما میخواهم در مورد ضعفی که کمتر در مورد آن صحبت شده، توضیح دهم: عدمتوجه به منابع انسانی، فرآیندها و ساختارها. البته رئیسجمهوری محترم هم چند روز پیش این موضوع را مطرح کردند که اگر برخی ادارات را کلا تعطیل کنیم و حقوق کارمندان را هم بدهیم، مردم بیشتر نفع میبرند تا ادامه وضعیت اداری موجود. ایشان به انواع نهادها و سازمانهایی که از بودجه دولتی ارتزاق میکنند و خروجی مفید آنها برای مردم معلوم نیست، نیز اشاره فرمودند. دیگر چی از این بالاتر. رئیسجمهوری ما هم اعتراف میکند؛ لیکن مانند رئیسجمهوری آرژانتین دستش در تحول اداری و قانونی باز نیست و نظام دموکراتیک ما که هنوز تا بلوغ کامل راه درازی در پیش دارد، و متاسفانه با فرهنگ سیاستمداران پشتیبانی نمیشود، نمیتواند این تحولات موردنیاز را با سرعت و کیفیت موردنیاز طراحی و اجرا کند. یکی از مهمترین ضعفها برای چنین موردی از بالا شروع میشود. متاسفانه ما با مجلس و شوراهای شهری روبهرو هستیم که از انتخاباتی کمرونق و افرادی از طرف اقلیت خاص جامعه بالا آمدهاند و منافع اکثریت را دنبال نمیکنند. نمود آن را در هفته دولت و تبلیغات شهرداری تهران از عملکرد دولت و حاکمیت مشاهده کردیم. همینالان اگر به تبلیغات درون شهر تهران توجه کنید کامل مشاهده میکنید که شهردار محترم تهران که مخالف جدی رئیسجمهوری بود و هست و در مصاحبههای انتخاباتی رسما گفته بودند که نمیگذارند آقای پزشکیان رئیسجمهور شوند، دائما در حال تبلیغات عملکرد خویش و همراهانش هستند و طوری از کارهای خود مانند اتمام پروژه بزرگراه فتح صحبت میکند که انگار ایشان و تیمش موجودی خارج از حاکمیت بوده و آنها هستند که بعد از ۱۲ سال توانستهاند با نبوغ خود به نتیجه مطلوب برسد. این موضوع را درباره بسیاری از شهرداریها و خود مجلس مشاهده میکنیم. نتیجه توزیع افراد و این نگاهها در حاکمیت این است که کسانی مانند دکتر همتی بهراحتی از تیم دولت پیاده شوند و کسانی مانند دکتر علیآبادی از وزارتخانهای به وزارتخانه دیگر بروند. برخی هم که اصولا با دخالت مستقیم مجلسیها و دستهای پشت پرده اصولا سوار قطار جدید دولت نشدند. این موضع در سطح یک و دو است. اما همین وضعیت در سطوح پایینتر که مردم و رسانهها کمتر به آن توجه میکنند، بسیار بدتر است. دولت آقای پزشکیان با شعار وفاق ملی آمده است؛ لیکن توجه نمیکند که در این وفاق برخی از جناحها، چیزی جز شکست او و افکارش نمیبینند و برای منافع واقعی مردم ارزش قائل نیستند. پس همینها که اتفاقا داری نفوذ بسیار زیادند، دائما در حال سنگاندازی در مقابل دولت هستند. آنها درون دولت جا خوش کردهاند و حتی آنانی که توسط این دولت سر کار نشستهاند را به چالش میکشند و هرچند وقت یکبار شرایط برکناری تکتک آنها فراهم میشود. براساس اطلاعات موثق من در مورد دو سه تا از وزارتخانههای مهم، متاسفانه نهتنها برخی معاونان، بلکه بسیاری از مدیرکلها هم در حال کارشکنی در مسیر تحول هستند. حالا وقتی میرسیم به بدنه کارشناسی که سالهاست در جای خود با مدیران بالادستی متعدد جا خوش کردهاند، اوضاع خیلی بدتر میشود.
بهعنوانمثال این همه دولتها برای الکترونیکی کردن کارها تلاش کردهاند و انواع سامانه درست شده، اما آخرش بازمیبینید که اولا خود این سامانهها دارای تناقض هستند و دوم اینکه کار اصلی خارج از سامانه انجام میشود و سامانه خودش بساطی برای طولانی شدن زمان انجام کارها و افزایش پرسنل ادارات شده است. خیلی جالب است مهمترین عوامل تولید (سهمیه ارز، برق و گاز و آب) همچنان توسط کمیتهها و اشخاص در وزارتخانهها تعیین میشود. درباره بخش مهمی از پولهای نفتی خارج کشور هم که افراد و کمیتههای سطح بالایی پشت درهای بسته تصمیمگیری میکنند و هیچ گزارشی به مردم نمیدهند. برخی هم که گزارش میدهند، آنقدر نامفهوم است که کسی متوجه نمیشود که آخرش چی شد.
با تمرکز بر نیمه نخست ۱۴۰۴، در تکمیل پروژههای نیمهتمام صنعتی، دولت کجاها خوب عمل کرده و کجاها را ندیده است؟
نمونه بزرگ پروژههای ناموفق، هزینههایی کلانی است که معاونت علمی و فناوری برای شرکتها و طرحهای دانشبنیان کرده و میکند. سالهاست بودجههای هزاران میلیاردی در این پروژههای بهاصطلاح دانشبنیان صرف شده است. چرا ما هنوز با این همه مدعا در صنعت مخابرات و فناوری اطلاعات، در مهمترین ارکان مملکت مانند بحثهای مخابراتی و راهیابی (نویگیشن) به این شدت بهدنیا وابسته هستیم و کوچکترین اتفاقی میافتد، مجبور میشویم اینترنتهای ادارات و شرکتهای مهم و حتی اینترنت مردم را ببندیم؟ چرا هنوز نتوانستهایم پلتفرمهای ملی ارتباطی را به سطحی برسانیم که امنیت آنها کاملا دست ما باشد. البته میدانم که شما منتظر هستید که من درباره پروژههای سختافزاری و توسعه ساختوساز صحبت کنم. لیکن اولا شکست عمده این پروژهها اظهر و منالشمس است و به اندازه کافی دیگران درباره پروژهای نیمهتمام و هزینههای بالا اجرای پروژههای مربوطه برای کشور صحبت کردهاند و دوما امروز پروژههای پلتفرمی، اکوسیستمی و نرمافزاری اهمیت بیشتری برای کشور و مردم دارند که متاسفانه اکثرا شکست خوردهاند. چرا؟ جدای از مسائل بودجه، مشکل بزرگی که میخواهم به آن توجه کنید، عدمتوجه به منابع انسانی و تحولات اداری است. بهعنوان مثال، معاونت علمی فناوری آمد که به وزارت عتف و صنایع کمک کند که ارتباط بیشتری بین علم و فناوری و تولید و تجارت برقرار شود، اما هنوز بعد از بیست سال صحبت از تفکیک وزارت بازرگانی و صنعت و معدن میکنیم. چرا؟ چون میدانیم که یک وزیر که از هر نظر مناسب مدیریت ایناش شلهقلمکار باشد، پیدا نمیشود. در حالیکه مشکل ما صرفا پیدا کردن یک وزیر قدر قدرت همهچیزدان نیست. بلکه مشکل اساسی از نظر من که سالهاست در فرآیندهای تولید و صنعت و عملکرد وزارت صمت غور و تفحص میکنم، این است که نه ساختارهای وزارتخانه پس از ادغام به روز شد و نه فرآیندهای آن متناسب با تحولات علم و فناوری در دنیا و ایران تغییری کرده است و نه آدمهای داخل آن توانمندتر شدهاند. اگر سامانههایی اضافه شدند، صرفا یک کار اضافه در مقابل کار جاری شدند و باعث حذف کارهای جاری نشدند. به همین دلیل نه ما نتایج سامانهها و استفاده از فناوریهای روز را در سفرههای مردم مشاهده میکنیم و نه بهرهوری این وزارتخانه و دیگر وزارتخانهها و توابع آن افزایش پیدا کرده است. دولتی که ما با آن روبهرو هستیم، یک دولت چندپاره است و آقای پزشکیان که آدم صادق و سختکوشی است، با وزرا و مدیرانی روبهرو است که برخی از آنها اصولا مخالف ایشان و حرکتهای ایشان هستند و اتفاقا ازآنجاکه همین اقلیت دارای انسجام تاریخی و راهبردی هستند، بهراحتی مانعتراشی میکنند و بقیه اکثریت را هم از کار میاندازند. البته آن اکثریت که در بالا هستند هم بعد از کارشکنیهای آن اقلیت با انبوهی از قوانین و مقررات متضاد و انواع بحرانها (از کمبود انرژی و آب و ار بگیرید تا کمبود نیروی انسانی متخصص) روبهرو هستند که عملا نمیتوانند کارهای خیلی جدی انجام دهند. نمونه اخیر آن را در دو صنعت بارها توضیح دادهام. در صنعت خودرو که راهحل عزیزان پایین آوردن تعرفهها و افزایش واردات خودرو بوده است و در صنعت برق هم پاس دادن مشکلات به بدنه صنعت (و ایجاد بحران کمبود گازوییل و...) و به بازی گرفتن سرمایهگذاران در نیروگاههای خورشیدی بدون دیدن برنامههای کلان زیرساختی برای توسعه پایدار آنها بوده است.
چرا سیاستهای دولتها در حمایت از تولید داخلی همچنان مبهم و گرهخورده ماندهاند؟
همانطور که توضیح دادم الان کمبود منابع انسانی نخبه و کارآمد با انگیزه داریم. برای اصلاح سیاستها نیازمند نخبگان در سطوح مختلف برای طراحی، برنامهریزی و اجرا هستیم که متاسفانه بهصورت پراکنده وجود دارند، لیکن موانع همراستایی و همافزایی آنقدر زیاد است که توان مقابل با جریان قالب را ندارد؛ جریانی که همچنان پوپولیستی است و فقط به فکر رفع بحرانهای لحظهای است و اصولا به فکر آینده این مملکت نیست یا نمیتواند باشد. پس تولید فقط یک هدف است که بهعنوان معیار اصلی دنبال میشود و آن این است که نباید در آن بحران ایجاد شود و هر وقت هم که بحران ایجاد شد، میرویم و مدیریت بحران میکنیم و نیازی به برنامهریزی بلندمدت و اصلاح سیاستها حس نمیکنیم.
به عبارتی همه مسائل در چارچوب امنیتی بررسی میشود و نه اقتصادی یا حتی سیاسی. اگر سیاست یا اقتصاد هم در مباحث و راهکارها مطرح میشود از نگاه امنیتی است و لذا بهترین سیاست امنیتی ابهام در برنامهها و سیاستهاست. در دنیای استراتژیستها برخی ادعا میکنند که کسی نباید از استراتژیهای شما باخبر باشد. البته درباره استراتژیهای امنیتی و جنگی شاید این جمله درست باشد، اما در مورد استراتژی مملکتداری و توسعه اقتصادی و صنعتی اتفاقا برعکس است. اگر استراتژیها روشن نباشد ارکان اجرایی آن (وزارتخانهها، شرکتها و نهادها و نهایتا مردم) نمیدانند کدام طرفی باید بروند و انرژیها همسو نمیشود. نتیجه ادامه این نگاه امنیتی میشود مملکت ما که از یکطرف تولیدکنندگان بزرگ در صنعت خودرو و حملونقل در حال ورشکستگی هستند، اما کسانی مانند بابک زنجانیها از راه میرسند و ادعا میکنند از پولهایی که از نبوغ خود بهدست آوردهاند، میتوانند کل صنعت را نجات دهند. حالا صنعت خودرو را که هم از آن بد میگوییم و امروز با واردات و عدمتخصیص بهموقع و کافی ارز و انرژی افتادهایم به جانش، بگذاریم کنار. دقت کردهاید که دارند چه بلایی سر کسبوکارهای پلتفرمی میآورند؟ این نگاه امنیتی است که در اقتصاد حاکم شده و نمیتوان با آن در افتاد. حتی نمیدانیم چه کسی مسئول آن است که بخواهیم با او گفتوگو کنیم. اما مشکل اینجاست این نگاه امنیتی در دنیای سیاستگذاری صنعتی و اقتصادی، بارها امتحان خود را پس داده و کشورهای بزرگی مانند شوروی و حتی امریکا را به کام سقوط برده است. همین امریکا در دههای (فکر میکنم دهه شصت بود) به خاطر نگاههای امنیتی که بهتدریج داشت بر آن حاکم میشد، در مقابله با شوروی با چالشهایی روبهرو شد. فکر میکنم از زمان کارتر و بهخصوص در زمان ریگان، دوباره نگاههای اقتصادی رو آمد و در زمان کلینتون جریان اقتصاد روی دور رونق افتاد و اگر خاطرتان باشد جهانیسازی در آن دوران (دهه هشتاد به بعد) جریان قالب دنیا شد و به مدت چهل سال دنیا از نظر رشد اقتصادی دوران خوبی را گذراند. البته در پنج سال اخیر (شاید هم هفت سال، از سال ۲۰۱۸) که نگاههای امنیتی امریکا بر مقابله با توسعه توان نوآوری و تولید فناوری چین دوباره رونق گرفت، دوباره این جریان رونق اقتصادی تغییر کرد و امروز دارد میرود که به یک چنگ تمامعیار تبدیل شود.
تغییر نام وزارت دفاع امریکا به وزارت جنگ خود موید این تغییر نگاه است. البته شاید دوستان امنیتی ما ادعا کنند پس الان موقع توسعه نگاههای امنیتی است؛ اما باید یادآور شوم که هر یک از این بازیگران (امریکا، شوروی و هم اکنون روسیه، چین، اروپا و شرق آسیا) بدون توان اقتصادی توان جنگ سرد یا گرم را ندارند. نمونه آن را در بازسازی چین پس از مائو و روسیه پس از یلتسین بهخوبی مشاهده میکنیم.
همین روسیه در یکی دو دهه دست از جنگ سرد برداشت و خود را با رهاسازی کشورهای وابسته به خود، سبک کرد و به بازسازی اقتصاد خود پرداخت و امروز اگر در جنگ با اوکراین است به لطف و مرحمت پولهای نفتی و گازی است که میتواند جنگ را ادامه دهد. چین هم که هنوز نیازمند رشد اقتصادی است در شروع جنگ سرد با امریکا، همچنان احتیاط میکند و ترجیح میدهد که سکوت کرده و به تجارت خود ادامه دهد تا ارکان اقتصادی آن به معنی واقعی محکم شود.
مشکل سیاستمداران و طراحان برنامههای اقتصادی مبتنی بر امنیت در حیطه اقتصادی این است که حواسشان نیست که ما فرصت چهل سالهای را که دنیا رو به رشد اقتصادی با همکاری جمعی بود، ازدستدادهایم و بنیه اقتصادی ما بهشدت ضعیف شده است.
ما امروز سرمایههای اجتماعی را هم ازدستدادهایم. لذا برای بسیج مردم برای رشد اقتصاد و تحول اداری و ساختاری در حکمرانی اقتصادی و صنعتی، مشکل اساسی داریم. اگر این فرصت را هم از دست بدهیم، میرویم به سمت یک حکومت بهشدت بسته با کنترل شدید مرکزی مانند روسیه که الیگارشها تمامی ارکان را در دست میگیرند و با انواع سهمیهبندیها مردم را سیر کرده و کنترل معیشت مردم را با درآمدهای نفتی و معدنی و رمز ارزی (با استفاده از برق داخلی که برای آنها در دسترس است) بهطور کامل در دست میگیرند. لذا امیدوارم دولت قبل از اینکه خیلی دیر شود، دست به یک اقدام اساسی در تحول اداری و منابع انسانی خود حداقل در سطح بالا و میانی بزند و کمک کند تا نظام دموکراتیک ما رشد کند و مسیر پیشرفت اقتصادی باز شود.