چهار گام با چهار هنرمند
بابـــک بهـــاری: چهار انسان و چهار موقعیت در چهار کادری که برابرمان برای خوانششان گذاشته شده تا چه بخوانیم و چه توانیم با آنها سیر و سلوک نماییم. چه آنی که در آسمان است و غروب و چه آن چشمهای نگران دم در.

عکاس: محمودرضا نورایی
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، مردی در طبقه بالای مرکز خرید.
قوس طاقیها، زمینه روشن با خطوط پیچ و قوسدار و اشکال هندسی (مربع، مثلث، لوزی) و ژرفا همه زمینهسازی هستند که نگاه را به پشتصحنه هدایت میکنند. تنهایی و حضور امری همانند پرسش کلیدی، بودن یا نبودن را در ناخودآگاه جرقه میزند و اینکه جهان با حضور و بدون حضور چگونه تعریف و تفسیر میشود و بین دستساختههایش چگونه گرفتار میشود. قوس دایرههایی که هم امر خوشایندی را رقم میزنند و هم دواریت و گردش جهان را یادآور میشوند. کادربندی هوشمندانه حفظ قوسها و سپیدی پسزمینه انتهایی بههمراه خلوتی و حذف هوشمندانه رنگ موارد قابلاعتنای فرمی اثر هستند که نقش موثری در خوانش مخاطب ایفا میکنند. انسانی تنها زیر این گنبد کبود که خود نیز بر اثر موقعیت قرارگیری نور از پشت کبود گشته بهدنبال چی و کیست و چنین است که این سرگشتگی به دلبستگی مخاطب به او تبدیل میشود. جایگیری شخصیت در کادر و نقطه طلایی انتقال تمامی مسئولیت خوانش و بودن و نبودن را به او منتقل میکند و همانگونه که انسان در زیر این چرخ کبود میچرخد و میگردد، او نیز ذهن را به گردشی چرخان و خیالپردازانه میکشاند. تیرگی بخش یکسوم افقی بالا میتواند بهلحاظ خوانش دارای مباحث جالبی باشد، ضمنآنکه روشنی قسمت پایین میتواند اشاره به انسان و حضورش بهعنوان تعیینکننده باشد. فضایی گرگومیش صحنه در عین توهم میتواند یک گام زدن ساده باشد بین فضای عینی و مبهمی که میتواند با طیکردن چند پله به خیابان و میان آدمیان بازگشت و به زندگی سلامی دوباره داد.
عکاس: شهریار صدیقی
منتقد: مژگان ضیاء
عکس: عمودی، رنگی، سیلوئت (ضدنور)، مردی در حال فرود آمدن با پارچهای چترگون.
آنچه میبینیم در کادری عمودی مرد جوانی در مقابل پسزمینهای با نور مناسب نارنجیرنگ غروب آفتاب و کنتراست اندازه، در حال پرش از ارتفاع بدون چتر نجات است. در دستان سوژه پارچه بزرگی دیده میشود که فاصله دو دست و دو پای کشیدهشده به سمت عقب سوژه در حال پرواز در آسمان و در واقع در حال سقوط را پر میکند. در پایین کادر، ساختمانهای شهر دیده میشوند. عکاس آگاهانه عناصر قابلدید در کادر را کاهش داده و مبدأ پرش نامعلوم است تا هیجانی مفرط ایجاد کند و این کاهش حس پرش از ارتفاع خیلی بالا را تشدید کرده است. در عکس چهار عنصر اصلی پرواز، انسان، نور و سایه دیده میشود که حسی پر از رمز و راز ایجاد کرده است. از لحاظ جایگذاری عناصر مکان سوژه انسانی بهتر بود در نقطه طلایی کادر قرار میگرفت؛ در کل ترکیببندی خوبی ایجاد شده است.
در تصویر، انسانی آزاد و رها میبینیم که ریسکپذیری بالایی دارد. چتری برای نجات و مقاومت در برابر جریان (هوا) در اختیار ندارد. گویی کاملا اختیاری به دل سرنوشت پرخطر شیرجه زده است. تنها به صرف داشتن اندک امکاناتی همچون یک پارچه نه بهنوان نیرویی بازدارنده بلکه کمی کندکننده جریان. از نحوه فرود وی بیاطلاعیم. از خود میپرسیم شانس زنده ماندن دارد؟ نتیجه این پرش ریسکآمیز شکست است یا پیروزی؟ عکاس پاسخ را بهعهده مخاطب و بیننده عکس میگذارد. ریسکپذیری تمایل شدید به امتحان کردن فرصتهای جدید ناشناخته زندگی است که هر دو احتمال برد و باخت در آن نهفته است. بهنظر میرسد انسانهای ریسکپذیر شانس بالاتری برای توانمندسازی خود در برابر مشکلات زندگی دارا باشند.
عکاس: جمشید فرجوند
عکس: رنگی، کادر افقی، دختری و پلاستیکی در دست با ماهی سرخ.
تناسب و جهت حرکتی ماهیهای فلزی قرمزرنگ روی در حیاط و خطوط سهتایی مواجشان که همچون علامتهای اشاره هم کاربرد دارند و ماهی سرخ درون پلاستیک دست دخترک و میزان باز بودن درب همه نشانههای حسابشده برای بستن یک کادر عالی از موضوع و همراهی حسابشده و شایسته فرم برای بیانیه هنرمند هستند. زاویه تقریبا همتراز با شخصیت دختر و نیمهباز بودن در که هم عمق و ژرفا به عکس میبخشد و هم نشانههای اندکی از محل زیست را بهنمایش میگذارد، مهم هستند. لباس سفید و گلهای قرمز در همرنگی با ماهیها و در عین حال تباینشان نسبت به یکدیگر از موارد قابلذکر اثر میباشند. حرکت درونی اثر که از ماهیهای روی در آغاز شده و با تعارف و پیشکشی ماهی درون نایلون ادامه مییابد، یک رفتوبرگشت ظریف و درونی را تداعی میکند. نقش مکمل و اتفاقی دستگیرههای بزرگ در برای جلوگیری از تمرکز نگاه بر مرکز اثر نیز قابلتوجه است. گستره موضوعی برای گسترش نگاه و حرکت در تمامی سطوح اثر نیز جزو موارد فرمی و قابلاعتنا موضوع است. اما نکته مهم باز بودن دری و حضور فرشتهای که به تو آب و ماهی هدیه میدهد تا سالی تازه گردانی و نوسالی را به شادمانی آغاز نمایی، باشد که حضورش سرشاری و تازگی برایت بیفزاید. اتفاقاتی ناگهانی از دولنگه بودن در برای خلق چنین کادر و اثری که منجر به جهتدهی حس و حرکت و نشانه روی بر شخصیت و نگاه را بهسوی او متمرکز کند، نکتهای درونی است که نقش مهم و نامحسوسی برای چنین آثاری را ایفا میکنند؛ حال چه اثر کارگردانی شده باشد و چه اتفاقی رخ داده باشد، مهم امر پیشروست که دعوت به سال نو شدهایم.
عکاس: فرید آزادی
عکس: رنگی، کادر عمودی، زنی کنار پردهای با نقش عروس و داماد.
عکس فوق از ویژگیهای زمانی، حال و گذشته بههمراه مفهوم تنهایی برخوردار شده و نمایش موفقی از هر سه مورد است. فریزشدگی چهره و حرکتدار بودن پرده تقابل در عین همکناری و تناقض نقطه اتکایی و معنای عکس میباشد. بازی درخشانی بین تصویر و شبهتصویر که مرور زمان را بهلحاظ حضور چنین پردههایی شامل میشود، شاهدیم که همراهی نوستالژی و سه زمان گذشته و حال و آینده را با خود میکشد. کادر عمودی و رنگبندی لباس شخصیت و کمرنگی پرده فوق و سیاهی پسزمینه درون خانه همه از جمله موارد فرمی و معنایی و مفهومی هستند که هر یک نقش خویش آغاز کرده و به انجام میرسانند. اثر در عین ایستایی و سکوت کارکتر دارای انرژی کافی برای گفتوگو با مخاطب و ارائه گفتمان میباشد. تنها کافی است اندکی وقت و صبر پیشه کنیم و همانند خانم دم در کمی حوصله کرده و بیندیشیم. لباس تن که ادامه و بهنوعی تشخص فرهنگی و محلی را دارا میباشد، کمی وزن را در سمت چپ تصویر (از دید مخاطب) بیشتر کرده و البته نقش قدمت و نوستالژی احساس را مقابل منطق قرار میدهد و تعادل درونی را برقرار میسازد. کنار زدن تصویر سپید که نقشی از گذشته میباشد، با کنار زدنش توسط زنی در زمان حال (ایستایی زمان) در عین عبور از آن، به تثبیت و ماندگاری او یاری میرساند. نقش گلها روی پیراهن عروس و خانم ایستاده در درگاه نیز، پیوند دیگری بین گذشته و حال است که همانبودی دو زن را به ذهن متبادر میسازد و گویی زن در آستانه خواسته تا نمایی تازه از خویش در گذر زمان را عیان کند. نقش نقشها و نقش انسان کدام برتری دارد، اگر از چشمها بتوان گذر کرد و دیدن را بتوان دید.
سخن پایانی
چهار گام با چهار هنرمند در چهارراهی با چهار انسان تشکیل مربعی که هر زاویهاش دنیایی بینهایت با قضایا و زوایای خاص خودش. حال اکنون خوش است با مربعی چنین بیانتها و رنگ به رنگ.