-

دست‌ها به هزار زبان به ما اشارت دارند!

بابک دوشان- منتقد عکس: دست و هم‌ترازی‌اش با انسان و همانندی جزء به جزءش با پیکره آدمی دارای تاریخ و فرهنگ مستقل خودش است و حتی دارای زبان بدن(بادی لنگویج - انگلیسی) نیز هست.

دست‌ها به هزار زبان به ما اشارت دارند!

بابک دوشان- منتقد عکس: دست و هم‌ترازی‌اش با انسان و همانندی جزء به جزءش با پیکره آدمی دارای تاریخ و فرهنگ مستقل خودش است و حتی دارای زبان بدن(بادی لنگویج - انگلیسی) نیز هست. از مشت کردن(نشانه خشم و قدرت) کف زدن(شادی و تشویق)، سلام‌های نظامی(سلام نازی‌ها و...) گرفته تا نشانه‌های مودت و ارادت(دست دادن و دست بر سینه گذاشتن). در ادامه این نقش مهم به نام‌گذاری انگشتان و کارکردهای نشانه شناسی هم می‌رسیم، انگشت اشاره یا سبابه که از واژه عربی دشنام گرفته شده است(تهدید کردن، اجازه گرفتن، اشاره کردن و...)، انگشت شست(رو به پایین منفی و معادل مرگ، رو به بالا تصدیق و مثبت و پیروزی)، انگشت میانی( که برای توهین کاربرد دارد)، انگشت انگشتری و کوچک. در اهمیت دست و معانی حرکات و اجزای آن همان بس که با اثر انگشت اشاره‌مان شناسایی می‌شویم، رأی می‌دهیم و....

پس بیاییم ببینیم دست‌ها در عکس‌ها با ما با چه زبانی سخن می‌گویند.

که دست‌ها به هزار زبان به ما اشارت دارند.

تا دست به اتفاق بر هم نزنیم

پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم

عکاس: شهلا جان‌پور

نقاد: علی خرم

عکس سیاه و سفید با کادری عمودی، سمت راست کادر کمی خالی است. عکسی مستند و واقعی.

عکاس سعی کرده است که جز دو دست عنصر دیگری در کادر وجود نداشته باشد. گویا وجود این دو دست را برای انتقال بیان مفاهیم خود کافی دانسته است.

در تصویر دستی مردانه، کار کرده، کمی بزرگ تر از اندازه دست‌های معمولی، با پوستی سیاه و زبر و خشن که رد سرد و گرم روزگار بر آن نقش بسته است را می‌بینیم که انگشت اشاره آن در دستان کوچک سفید و معصوم کودکی است که هنوز با زندگی رو در رویی مستقیمی نداشته است.عکس دارای چندین تضاد(کنتراست) است: بین دست بزرگ و کوچک. بین دستی با پوست سیاه شده بر اثر کار کردن در سرما و گرما با دستی سفید و زیبا که هنوز گذر زمان نقشی بر آن نبسته، بین دستان فردی پا به سن گذاشته و فردی کم سن و سال. دست کوچک کودک، به دور انگشت دست بزرگ و مهربانی حلقه زده تا محبت خود را نثار آن کند، از او راهنمایی بخواهد یا به او کمک کند. عکس از جنبه برانگیختن احساسات متفاوت و نشان دادن دو دنیای متفاوت، عکس موفقی است. عکاس با حذف رنگ توانسته در انتقال دید و احساس خود به کمک تصویر، کمک بیشتری به دریافت این دید و حس به مخاطب کند.

عکاس: حمید مرادی

عکسی کارگردانی شده، سیاه و سفید، کادر افقی، پنجه دست چپ، یک مربع سیاه(پنجره یا چارچوب!؟) محصور حدود ۱۵۰ آجر یا سرامیک!؟ نخستین برخورد دیداری مخاطب با دست گشوده‌ای در میان رنگ سیاه و متعارضش رنگ روشن اتفاق می‌افتد و سپس توجهش به کف دست که در فضایی محصور اما بی‌انتها معطوف می‌شود. از ویژگی‌های عکس کار با یکی از مهم‌ترین آثار هنر معاصر همانا مربع سیاه (اثری پر آوازه از نقاش روس کازیمیر مالویچ) است بی‌آنکه اثر تحت تاثیر و سیطره‌اش قرار گیرد در عین آنکه از ژرفا و معنایش نیز بهره‌مند شده است. توازن بین ایده دست و مباحث هستی‌شناسی با هم‌پوشانی فرم همراه شده و در توضیح نقش فرم کافی‌است به جایگیری فنی کارکتر دست = انسان(در نقطه طلایی) توجه کرده و تصویر دست را در جای دیگر در نظر بگیریم. ارتباط ارگانیک بین اجزا و جهت‌های متضاد خطوط با یکدیگر، مربع و نمادشناسی‌اش، و در نهایت غلبه قدرت پنجه در جهت عمودی بر سایر خطوط افقی آنچنان نیرومند است که نگاه را هم به بالا و هم درون سیاهی فرو‌می‌برد. حال نقش و جایگاه پنجه در فرهنگ و ادبیات و باورها خود نیز بحث مفصلی است که دیگر در باورهای مذهبی نمود عینی دارد(علم‌ها و کاسه‌های سقاخانه‌ها و...) و هم در فرهنگ کوچه معادل زیبایی(پنجه خورشید) و هم‌ردیف مرگ دانستن(دستش از دنیا کوتاه، دست اجل) و... است. اینک برای ادامه مسیر پنجه در پنجه تصویری دیگر می‌افکنیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم.

عکاس: جمشید فرجوند

عکس رنگی، کادر عمودی و بسیار بسته، دست‌هایی با نشانه بیماری پروانه‌ای که یکی باندپیچی شده(دست راست)، کیسه نایلونی با دو ماهی قرمز. عکس دارای چندین نشانه پنهان و آشکار است. ماهی‌ها که به احتمال قوی برای سفره هفت سین و عید نوروز است(نماد شادی و امید و...) از یک سو و از سوی دیگر نشانه عمل می‌کنم(حمل وسایل با دستانی اینچنینی) پس هستم و امید و بودن بخش مهم پیام تصویر است، آنهم در این دوران تیره و با موضوعی چنین تلخ و رنج آور که در لایه بیرونی‌اش آشکار است. امید پرنده جهانیست که بر شانه همه ملل می‌نشیند و قابل شناسایی است. او همان جا مانده در جعبه پاندورا (جعبه‌ای است که تمامی بلاها، بیماری، مرگ و... به همراه امید در آن نگهداری می‌شدند- اسطوره یونانی) است که در تصویر به‌صورت ماهی‌ها و توان نگهداری‌شان با آن دست‌ها تصویر شده است. نمای فشرده و تمرکز بر دست‌ها، تیرگی نیمه پایین عکس برای نمایش بهتر و برجسته ماهی‌ها، حفظ رنگ و... نکات فرمی هستند که ایده را برجسته و متن درون تصویر را خواندنی‌تر می‌کنند.

اصل اول هنر: زنگ را بزن تا چشم و گوش و حواسم میان این همه فریاد و هیاهو برخاسته از رنج آماده شنیدن نغمه، آن پرنده کوچکی شود که نامش امید است و این زنگ چند بار نواخته شده است. باشد که پس از شنیدنش حداقل رو صندلی‌مان جابه‌جا شویم. هنر تکانه است.

عکاس: محمد فتوحی

عکس سیاه و سفید، کادر افقی، یک جفت دستکش کارگری بر زمینه‌ای سپید با اندکی سایه. پوشش چیزی(در اینجا دستکش) و جایگزینی‌اش به‌جای خود آن چیز(دست) جرقه نخستین برای توجه بیننده به عکس است خصوصا رها بودن شان در مکانی بی‌نشان، که شاید بشود سرزمین هرزش(منظومه‌ای از توماس اسپنسر الیوت - انگلیسی) نامید، خلوتی اطراف تنهایی را بیشتر القا می‌کند با همه انرژی که در چین و چروک دستکش‌ها موج می‌زند، حس بودن دست‌ها در دستکش‌ها چنان عینی و زنده جلوه می‌کند که حتی می‌شود آنها را نه تنها به فالگیر بلکه به همگان نشان داد تا خلاف همیشه نه آینده موهوم بلکه زیست واقعی و عینی صاحبش را بازخوانی کند. اینها آینه‌هایی هستند که می‌شود تلاش‌ها و زخم‌ها و رنج‌ها را به‌خوبی در آنها مشاهده کرد. با توجه به نحوه قرار گیری دستکش‌ها در تصویر، نوک انگشتان به سمت جلو و سیاهی مچ‌ها در انتهای دستکش‌ها می‌تواند نشانه انسداد و جدا افتادگی آفرینشگر از ساخته هایش در دنیای واقعی اشاره داشته باشد. بهره‌مندی‌های فرمی و خلوتی صحنه عامل اصلی توجه ما به این اثر است، حسی که به‌سرعت تبدیل به معنا و مفهوم می‌شود و به‌واسطه خوانش مخاطب غنا و ادامه می‌یابد. باری من از این شیارهای رنج چون سیزیفی بالا می‌روم، هرچند باره و بارها به پایین بغلتم!

جمع بندی

کم گوی و گزیده گوی چون در

تا ز اندک تو جهان شود پر

این بیت را ۹۰۰ سال پیش گنجوی سروده است. حدود ۱۰۰ سال پیش هم همین معنا در چرخشی تازه به‌صورت شعار مینیمال «کمتر بیشتر، کمتر غنی‌تر» به‌سوی ما بازگشته است. در آثار پیش رو مینیمال بودن(مرکزیت و عمده بودن دست) نقطه و نکته مشترک است و همین موضوعیت و مرکزیت داشتن دست و خلوت بودن آثار از سایر المان‌ها و دیگر عناصر، باعث جلب توجه و تمرکز مخاطب بر ایده مطرح از سوی هنرمند می‌شود.

باری:

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

باشد که دست به‌کاری زنیم غصه سر آید

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین