کادربندیهای تازه در زندگی
هندسه و زیست و شکلبندیاش در زندگی انسان میتواند کادربندیهای تازهای ایجاد کند که هر کسی آن را بهنحوی، مرتب و آنکادر کرده و شکل و قوارهای به آن بخشیده است. اما مفاهیم تازه را میتوان در چرخشها و پیچشها دوباره باز یافت و باز ساخت. کافی است دریابیم اشکال چه هستند؟ و نقششان چه هست در دایره هستی.

عکس نخست: عکاس: ارشام رضایی
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، پلکان آهنی مربوط به گذرگاه عابر پیاده.
پلکانی با شاخههای درختی همانند علامت راهنما و خوشامدگویی به تصویر درآمده و پیشروی مخاطب هستند. باتوجه به نوع ثبت تصویر ضدنور (سیلوئت) عکس به سایه بازی شباهت پیدا کرده و از گرافیک بالایی برخوردار شده است. نقشهای ریتمیک و توالی هندسی (پلهها و نرده ها) نوعی آهنگ به اثر بخشیده که باتوجه به تیره بودن و خلوتی صحته از حضور انسان و حیوان حس بسیار تلطیفکنندهای به صحنه بخشیده است. تعادل بصری در این انبوه شکلهای هندسی و خطراستها، خطوط اریب نردهها و 17 مثلث زیر و رویشان بسیار تاثیرگذار شده و ذهن را کادربندی میکنند. فضای خالی مثلثوار در نقطه طلایی سمت راست پایین نیز، رقمزننده حرکت و گردش دیدگانی در چنین فضای شلوغ و در عین حال متعادلی است. پلکانی آماده و آغوش گشاده برای کسانی که آمده، میآیند و خواهند آمد تا گذری بهسلامت از این راهروی وصل دوسوی خیابان بههم داشته باشند. عکس با تمام فرمگرایی هندسی از حس و لطافت تهی نشده است و گام زدن بر این هارمونی و توازن بهویژه همراهی شدن با تکنیک ضدنور فضای اثر را بهسمت وهم بیشتری سوق داده و بسیار فرحبخش شده است. این 8 پله جادویی و اینکه در انتهای راه چه چیزی را انتظار میکشد و اصولا خود عدد 8 همه داستانهایی هستند که در تفسیر این تصویر میتوان گفت، اما خوشتر آن است که رقصکنان با همهمه خیابان از این گذر درگذریم و بهسویی رویم که پنهان ز دیده است و مشتاق دیدارش هستیم.
عکس دوم: نقاد: آتوسا دانش اشراقی
عکاس: علی ریاحی
عکس: سیاه و سپید، کادر عمودی، کبوتری با سایهاش در زمینه سیاه و سپید.
این تصویر نمونهای برجسته از استفاده هوشمندانه از نور، سایه و کمپوزیسیون در عکاسی مینیمالیستی است. ترکیببندی تصویر با بهرهگیری از یک خط مورب که کادر را به دو بخش تاریک و روشن تقسیم میکند، جلوهای جذاب و هنری به صحنه بخشیده است. کبوتر، بهعنوان عنصر اصلی، بهصورت استراتژیک در بخش روشن قرار گرفته و سایهاش بهوضوح در بخش تاریک منعکس شده است. این تضاد بصری باعث تمرکز چشم بیننده به سوژه و روایت داستانی عکس میشود. نورپردازی طبیعی عکاس از نور خورشید یا منبع نوری مستقیم استفاده کرده است تا تضادی قوی میان روشنایی و تاریکی ایجاد کند. سایه کبوتر دقیقا در بخش تاریک افتاده که عمق بصری و لایهای نمادین به تصویر میبخشد. زاویه و خط مورب و همچنین دو مثلث زیبا و بزرگ استفاده شده، به عکس حس حرکت و پویایی میدهد و همچنین چشم بیننده را بهطورناخودآگاه به سمت سوژه هدایت میکند. نبود عناصر اضافه در کادر باعث شده است که تمرکز تصویر تنها روی کبوتر و سایهاش باشد، که از اصول پایهای مینیمالیسم در عکاسی است. کبوتر، که همواره نمادی از آزادی و امید است، در میان مرزهای این دو جهان ایستاده است؛ گویی در حال عبور از مرز تاریکی بهسوی روشنایی است. سایهاش بهعنوان همراهی همیشگی، یادآور این نکته است که ما نمیتوانیم نور را بدون سایه تجربه کنیم و هر دو بخشی از ماهیت زندگی هستند.
عکس سوم: عکاس: عاطفه کریمزاده
عکس: کادر افقی، سیاه و سپید، هواپیمایی از بالای سازههای معماری رد میشود.
فضای خالی و حضور هواپیما (شیء پرنده) و قوس و مثلثهای ساختمانی با فرورفتگیهای تاریک (طاقها) که با حذف رنگ توسط هنرمند خوانشی از ژرفا و حرکت و شکل بهدست میدهد و اثر را به مرز مینیمال رسانده است. زاویه و قاببندی (محدودیت زمانی و خروج هواپیما از کادر!) بسیار مهم و ضریب آمادگی بالایی میخواهد که همزمانی این دو مورد را لحاظ کند و اتفاق را چنین دقیق بهلحاظ جای هواپیما در نقطه موردنظر ثبت کند. نوع قوس طاقیها که نگاه را به درون میکشند و خط سیر هواپیما که نگاه را به خارج تصویر میبرد، توازن گردش دیدگانی را رقم میزند. تضاد و تقابل دیوارهای خاکستری و فضای سپید آسمان و بخشهای سیاه از دیگر موارد قابلتوجهند، خصوصا مثلثهای مشکی و مثلث خطیهای خاکستری و سپید علاوه بر نقشهای نمادین خودشان صحنه را به تعادل و توازن رساندهاند. وقتی به نقش نقطه (هواپیما) از لحاظ همبرابریش با سایر بخشهای تیره (بناها) آنهم با این همه وزن بصری اینکه چگونه بهتعادل رسیدهاند، آنگاه است که نقش حرکت و سکون را بهتر درک میکنیم. نقطه پرنده و همانندیاش با مثلث این هموزنی را بهتر توجیه و توضیح میدهد. خوب که دقت کنیم و جهت خلاف آن را در نظر گیریم، اتفاقات معنایی را همین وزن بصری به ذهن منتقل میسازد. رابطه پرواز و آرزوی انسان پرنده و این کنجهای تیره و تاریک که از همانها انسان پریدن را کسب کرد و میآموخته (سر در دانشگاه!) را میتوان به این پریده در اوج پیوند داد. در نهایت پرسشی است که پاسخش را هرکسی به نحوی میدهد چیست شوق پریدن و این سکون و ایستایی.
عکس چهارم: عکاس: آرتین درویشی
عکس: سیاه و سپید، کادر عمودی، انسانی در میان خطوط (تکنیک فتومونتاژ)
نجات از تخت و مسطح بودن عکس با توجه به کادربندی از چشم پرنده با حضور انسان و سایهاش است که جان و ژرفا را به این عکس مینیمال و هندسی بخشیده است. صفحه شطرنجی که به مسیرهای مسدود و محدود و در عین حال بیانتها مبدل شده و انسانی رسیده بر سر دوراهی آن که هر دو مسدود هستند، هرچند سیر نگاه مخاطب همچنان به گردشش در مسیرهای باز و بسته میچرخد و باز میگردد. تقسیم فضا باتوجه به جهتهای متفاوت مسیرها و بنبستها که بهصورت خط راستها اعمال شده، بسیار منظم و هندسی اعمال شده است و حتی توازن وزنی هم در مورد دو بخش اصلی پایین و بالا بهخوبی حفظ شده است. مربع و چهاربخش بودنش و انسانی که در این جهان نمادین پرسه میزند که خود میتواند نمایشی از وضعیت انسان معاصر باشد، در عین حالی که مسیرهای بنبست فراخناکی جهان را بهرخ میکشد. هندسه خشک و مقید امر غالب بر اثر است که خوانش تصویر را به همان راه و جاده میکشاند و ریاضتی را که بر جهان اعمال میشود، در همین چهار گوش بیان و عیان میکند. جهت حرکت کارکتر بهسمت بالا و چرخشها در پایین باتوجه به گرایش دیداری بهسوی بالای تصویر از نکات ظریف و فنی که توسط هنرمند بهخوبی اعمال و اجرا شده است. باری کسی که شتابان از ما دور میشود، باشد که در وقت خودش گرفتار نگاهمان شود و آنگاه بهسوی ما آید که همه این ماجرا به چرخشی ساده وابسته است تا بازی تازهای شکل گیرد به نو، مگر نه اینکه دایره همان مربع است در چرخشی بهگرد خویش.
سخن پایانی
ساختار در تمام عکسها نقش مهمی را بازی میکند که همانا از شبکهسازی توسط هنرمند برای چگونگی خوانش و دیدن عکسهایش توسط هنرش به مخاطبش ارائه میدهد. در حقیقت دانش و مهارت هنرمند بال پرواز و جهش ذهنی مخاطب را رقم میزند و این همانا بال پرواز است برای سیر در پهنه هنر ارائهشده و تنها به سیر کردنشان توسط مخاطب نیاز است.