دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 - 06 May 2024
کد خبر: 12343
تاریخ انتشار: 1400/12/09 13:38

آژیر مرگ

پدرام باقرنژاد

 تانک‌هایی که از روی خودروهای کشور همسایه خود عبور می‌کنند؛ هواپیماهایی که بر سرزمین همسایه‌شان بمب می‌ریزند؛ هلی‌کوپترهایی که موشک شلیک می‌کنند و سربازانی که حمله می‌کنند. یورشی همه‌‌جانبه شکل می‌گیرد و مردمی که در ترس و دلهره لحظات را سپری می‌کنند. پیرمردان و پیرزنانی که به لحاظ فیزیکی قادر به جابه‌جایی به محل‌های امن نیستند. کودکانی که ناچارند از پدران‌شان جدا شوند، زیرا مردان ۱۸ تا ۶۰ ساله اجازه ندارند شهر را ترک کنند. آنها باید در کشور بمانند و برای جنگ در آماده‌باش کامل باشند. شهروندانی که خانه و کاشانه‌شان را ترک می‌کنند و می‌روند تا در جایی امن پناهنده شوند. مردانی که کشور و خانواده‌هایشان مورد تهاجم قرار گرفته‌اند یا باید بکشند یا کشته شوند. سیاستمدارانی که هرگز به جنگ نمی‌روند. آنها در اتاق‌های امن خود دستور حمله و مرگ و ویرانی می‌دهند و خود در ایمنی کامل و با انواع رسیدگی‌ها، عمری طولانی دارند؛ اما سربازها داستان‌های دیگری دارند؛ داستان‌های کوتاه غم‌انگیز مردانی که به‌جای زندگی و مهرورزی و فرصت عشق ورزیدن به خانواده و فرزندان‌شان با یک دستور حمله، تبدیل به ماشین‌های مخوف جنگی می‌شوند. به‌جای انسانیت و معصومیت، چهره حیوانی و خشمگین مهاجم یا مدافع را می‌گیرند. شهرها ویران و خانه‌ها به خرابه‌هایی تبدیل می‌شوند. خانواده‌ها آواره و از هم پاشیده می‌شوند و در هر لحظه تعداد کشته‌ها و زخمی‌ها افزایش می‌یابد و فاجعه لحظه به لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. فضای منطقه و جهان ملتهب می‌شود و آنها که آب را گل‌آلود می‌خواهند، ماهی می‌گیرند. عده‌ای امتیاز می‌دهند و عده‌ای امتیاز می‌گیرند. عده‌ای قربانی می‌شوند و عده‌ای بهره‌مند. اشتراک منافع بعضی از کشورها و تضاد منافع برخی دیگر گروه‌های متحدی را ایجاد می‌کند که باید مقابل گروه دیگر قرار ‌گیرند. 

متحد می‌شوند تا در مقابل یکدیگر بایستند و نتیجه‌ای که مهم نیست چه باشد، زیرا نتایج از قبل رقم خورده است. نتیجه هر جنگی برای دوطرف باخت است. هیچ جنگی برنده ندارد و هر دوطرف هر چند طرف منازعه مغلوب و زیان‌دیده‌اند. 

افسوس که عاقلان تاریخ حریف دیوانگان نیستند؛ افسوس که قدرت در دست نااهلان قرار می‌گیرد؛ افسوس که تاریخ را فقط در کتابخانه‌ها بایگانی می‌کنند و درس عبرتی نمی‌گیرند. دخترکی گریه می‌کند. پدرش باید او را ترک کند. پسرکی می‌خواهد با پدرش بماند تا او تنها به جنگ نرود. زنانی که در شوک دوری از شوهران‌شان با چشمانی اشکبار، در سکوت و در حیرت به این ماجرای غم‌انگیز می‌نگرند. صدای انفجاری که به گوش می‌رسد. ویرانه‌‌ها و خون و جنازه و آتش و دود سیاه و صدای ناله و فریاد و فرار مردمی که در آن نزدیکی هیچ آمادگی قبلی برای مواجهه با چنین شرایطی نداشته‌اند.

ما سایه شوم جنگ را تجربه کرده‌ایم. ما این فاجعه را درک می‌کنیم، چون روزی ما هم مورد هجوم و یورش دیکتاتور دیوانه‌ای از تاریخ قرار گرفتیم و عاقبت او را دیدیم که از چاه بیرونش کشیدند و بر دارش کردند. چگونه دیکتاتورها از همذات‌های‌شان درس عبرت نمی‌گیرند. چرا همواره خود را بر حق می‌دانند. آیا بمب و تانک و موشک دیکتاتورهای تاریخ، می‌توانند بر حقوق انسانی، وطن‌دوستی و مظلومیت ملتی غلبه کنند. دیوانه‌ای آتشی کوچک روشن می‌کند و جنگلی بزرگ می‌سوزد. باید دید این آتش چقدر شعله‌ور می‌شود و تا چه میزان توسعه می‌یابد. صدای آژیر جنگ، چون ناقوس مرگ نواخته می‌شود، اوضاع روابط کشورها و امنیت، اقتصاد و انرژی پیچیده‌تر و بحرانی‌تر می‌شود و جهان و سازمان‌های بین المللی آتش و خون را نظاره‌ می‌کنند و منفعل در نگرانی و یأس، انتظار می‌کشند.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/4vemj2