-
در گفت‌وگوی صمت با کمال اطهاری مطرح شد

مخالفان توسعه چه کسانی هستند؟

در ۲۸ مرداد امسال، در اظهارنظرهای کارشناسان درباره این حادثه شاهد برخی حملات شدید به دولت مصدق ازسوی اقتصاددانان دست‌راستی بوده‌ایم.

مخالفان توسعه چه کسانی هستند؟

از نظر نهادگرایان، ملی‌گرایان و چپ‌گرایان مصدق تنها دولت توسعه‌گرای کشور در یک قرن گذشته بوده است. این بحث، فرصت این را می‌دهد تا به تمایز جریانات فکری مختلف حول مفهوم توسعه دست بزنیم. مصدق کشور را در زمان تحریم بدون نفت اداره کرد و در این دوره تورم چندان افزایش نیافت. شاید همین یک دستاورد نشان دهد ۷ دهه پیش، تاب‌آوری اقتصاد تا چه اندازه در مقابل شوک‌های بیرونی بیشتر بود. کمال اطهاری، کارشناس توسعه با نقد نگاه راست اقتصادی به تشریح معضلات توسعه می‌پردازد و تاکید می‌کند: «جریان راست وطنی گاهی مانع اصلی توسعه در ایران بوده‌اند و هر جایی از تاریخ معاصر هم که گامی به سمت بهبود رفاه عمومی یا برنامه‌ریزی برای توسعه برداشته شده، این گروه مخالفت کرده‌اند. این گروه توسعه صنعتی را بی‌نیاز به برنامه می‌دانند و فعالیت نهادهای تنظیم‌گر چون سازمان برنامه از نظر آنها تحمیل هزینه اضافی است.» آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگوی صمت با این کارشناس اقتصاد درباره اقتصاد سیاسی است که در میانه آن گذری به تاریخ معاصر هم زده می‌شود.

در ادبیات اقتصادی، بسته به اینکه فرد به کدام طیف فکری تمایل دارد، تعاریف مختلفی از دولت توسعه‌گرا به میان می‌آید. شما یک دولت مطلوب را حائز چه ویژگی‌هایی می‌دانید؟

متاسفانه در کشور ما مفاهیم من‌درآوردی بسیار به کار می‌رود که معلوم نیست منشأ آنها چیست. به‌احتمال زیاد بسیاری از افراد اگر بخواهند در این باره صحبت کنند، به‌سرعت از ترکیباتی چون دولت کوچک که تنها ناظر اقتصاد است و گاهی نیز آن را دولت حداقلی می‌دانند، استفاده می‌کنند. با این همه اگر به متونی که نهادهای بین‌المللی چون بانک جهانی منتشر کرده‌اند، نگاهی بیندازیم، متوجه می‌شویم این نهادها به هیچ وجه ابعاد یک دولت را موردبحث قرار نمی‌دهند و به‌جای ابعاد یک دولت، به مسئله کارآمدی آن می‌پردازند.

دفاع عریان از خصوصی‌سازی، شوک‌ درمانی، رها کردن قیمت‌ها تحت عنوان «آزادسازی قیمتی» و دولت کوچک چگونه به هویت یک عده از کارشناسان اقتصادی دست راستی تبدیل شد؟

بحث دولت حداقلی صرفا مربوط به اقتصادهای پیرامونی و مشابه ما نیست. این بحث برمی‌گردد به شیوه انتظام نولیبرالیسم در کشورهایی که تمایل دارند شرکت‌های چندملیتی در آنها نفوذ کنند.

مسئله نولیبرالیسم گاه به چالشی مفهومی تبدیل می‌شود. منظور شما از آن چیست؟

این واژه در ایران بسیار عجیب و غریب ترجمه شده و حتی در میان آثار برخی از رادیکال‌ها می‌بینیم که مسئله نولیبرالیسم را فرهنگی و تا لذت‌جویی پایین می‌آورند. راست وطنی ترجیح داد از یک سری سیاست‌های سطحی دفاع کند که در کشورهای توسعه‌یافته سرمایه‌داری و به‌طور مشخص ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفتند و از طریق شرکت‌های چندملیتی به جهان تسری یافتند.نولیبرالیسم وقتی وارد می‌شود، ابتدا دولت را در چنگ خود در می‌آورد و سپس به سمت جامعه مدنی حرکت می‌کند. طرفداران این مکتب جامعه مدنی را مصرف‌کننده می‌نامند و این نگاه را بر بازار حاکم می‌کنند. تلاش می‌کنند در هیچ سطحی طبقه کارگر، سازمان‌های مترقی بومی و فعالان محیط‌زیست فعال نشوند تا مبادا کسب سودشان متوقف شود.در کشور ما جریان راست (منظور جریان راست مدعی دفاع از بخش خصوصی و اقتصاد بازار است) از همه سیاست‌های بی‌ثبات‌کننده دفاع می‌کند. گاهی این گروه به هر اندیشه مترقی، چپ و برابری‌خواهانه حمله می‌کند و آنها را مسبب همه مشکلات جلوه می‌دهد.

در رابطه با استقلال ملی، زمانی انقلاب‌های «بورژوا-دموکراتیک» دولت-ملت‌ها را ساختند و به‌تعبیری پایه مفاهیمی چون ملت را شکل دادند. چرا گاهی به‌نظر می‌رسد جریان راست ایران، استقلال ملی را زیان‌آور می‌شمارد؟

جریان راست چه در ایران و چه در بسیاری از کشورهای دیگر خود را مقابل روشنفکران و فعالان اجتماعی تعریف می‌کند. طرفداران این طیف استقلال اقتصادی را مسخره می‌کنند و برای مردم امارات متحده عربی یا عربستان سعودی را به‌عنوان دولت موفق مثال می‌زنند. در واقع کشورهایی را که هنوز دولت-ملت مدرن در آنها شکل نگرفته به‌عنوان الگو به میان می‌آورند و همزمان به دکتر مصدق حمله می‌کنند.

هدف آنها از این رویه چیست؟

آنها در تلاش هستند تا پوششی برای شرکت‌های چندملیتی فراهم کنند و جز در عرصه سیاست، در اقتصاد، باز بر شوک‌های اقتصادی تاکید می‌کنند. این جریان مختص ایران نیست و در عرصه جهانی، مهم‌ترین حزب مدافع این سیاست‌ها، حزب جمهوریخواه است. جالب است که اگر برخی حرف‌‌های این آقایان را یک مقام مسئول در کشوری اروپایی بزند و بگوید قیمت‌ها را چند برابر می‌کنیم، دولتش سقوط می‌کند.

چرا مصدق ازسوی مدعیان بخش خصوصی مورد حمله قرار می‌گیرد. ماجرا چیست؟

این مایه حیرت من شده که در روزهای گذشته تا این حد به دولت دکتر مصدق حمله شده و چرایی آن برای من سوال است. من در ابتدا فکر می‌کردم منتقدان طرفدار سرمایه‌داری هستند، اما با گذشت زمان متوجه شدم آنها با نوعی ماکیاولیسم در حال توجیه اقتصاد بازاری و جالب اینکه در مقابل تراکم‌فروشی کاملا ساکت هستند. در ماجرای حمله به مصدق هم مشاهده کردیم که گاه مدعی می‌شوند مصدق دستاورد مشروطه را بر باد داده است. گاهی به‌نظر می‌رسد برخی به مصدق و همه سرمایه‌های نمادین حمله می‌کنند و جاده را برای نولیبرالیسم هموار می‌کنند. هرچند من آنها را نولیبرال بنا به تعریف بانک جهانی نمی‌دانم. با این وجود این التزام به نولیبرالیسم نمی‌تواند فرجامی جز صاف کردن جاده برای شرکت‌های چندملیتی داشته باشد. در کل راست در همه جای جهان به سوسیالیسم یورش می‌برد، اما راست وطنی حتی نمی‌تواند به اینها حمله کند و تمسخر راه می‌اندازد. در جامعه‌شناسی توسعه گفته می‌شود پیکربندی‌های خاص نهادی در هر کشور و سپس استقلال آن به ایجاد نهادهای جدید یاری می‌رساند که این سیاست در زمان مصدق به‌شدت دنبال شد. پشتیبان او بورژوازی ملی بود که مسئله خود را توسعه صنعتی گذاشته بود. امروز مدعیان بخش خصوصی خود به این بخش از بورژوازی حمله می‌کنند؛ حال آنکه توسعه‌گراترین بخش سرمایه‌داران همان‌ها هستند.

از گذشته بحث درباره وقایعی چون کودتای ۲۸ مرداد داغ بوده، اما چه شده که امسال چنین پردامنه به موضوعی مربوط به ۷ دهه پیش پرداخته شد؟

امروز در کشور ما نگرش‌های دست راستی و لیبرالی نیست که هژمونی سیاسی را از آن خود کرده، بلکه برعکس هرچه به جلو می‌رویم، سوسیالیسم، سوسیال دموکراسی و دولت رفاه به‌عنوان یک آلترناتیو مطرح می‌شوند و طبیعی است بخش مهمی از جریان ملی و چپ هم به این الگوها متمایل باشند و مردم هم که از مشکلات و آسیب‌های خصوصی‌سازی نادرست به فغان آمده‌اند، به این الگو بیشتر جذب می‌شوند.ماجرا زمانی خنده‌دارتر می‌شود که مشاهده می‌کنیم از اوباما تا جک استرای انگلیسی و مادلین آلبرایت بابت کودتا معذرت‌خواهی می‌کنند، اما برخی می‌گویند کودتا از نظر حقوقی و قوانین وقت، غیرقانونی نبوده است.

انحلال مجلس از نظر این افراد عاملی است که کودتا را مشروع جلوه می‌دهد. در کشورهای پارلمانی مانند انگلیس یا رژیم صهیونیستی، مجالس بارها منحل شده‌اند. این مسئله حقوقی ماهیت کودتای ۳۲ را تغییر می‌دهد؟

این کار هم به‌هیچ عنوان فایده نخواهد داشت. تمام کودتاها به یک ماده قانونی اشاره می‌کنند؛ از کودتا علیه مرسی در مصر تا اربکان در ترکیه، همگی به ماده‌ای قانونی تکیه دارند. با این همه مضحک است که مجلس در خدمت دیکتاتوری را مجلس مشروطه و ضامن دموکراسی بخوانند و وقتی نخست‌وزیر برای جلوگیری از توطئه، مجلس را منحل کرده، هم کودتا علیه او مشروع خواهد بود و هم او بر باددهنده دستاوردهای مشروطه خوانده می‌شود!

در ماهیت سیاست‌های دوره دو سال و نیمه مصدق هم رویکردی وجود دارد که راست‌گرایان را برآشفته کند؟

اگر منظور شما از راست‌گرایان، جریانات افراطی راست، باشد می‌توان گفت با روش سازماندهی مصدق مشکل داشتند؛ ضمن اینکه آنها استقلال و حمایت از صنایع داخلی را به رسمیت نمی‌شناسند و تنها ادغام در اقتصادهای دیگر را قبول دارند؛ پس بازگرداندن منابع ملی به مردم را رد می‌کنند. آنها خواهان شرکت‌های امریکایی هستند و مصدق به دیده تردید به آنها نگریست. ضمن اینکه به‌روشنی بیان کردند خواهان استقلال نیستند و مصدق را هم بابت استقلال نفی می‌کنند. هر کس که به نقش دولت در یک فعالیت اقتصادی توجه می‌کند، از نظر آنها دشمن آزادی و سوسیالیست است.

آنها برای گرایش مصدق به چپ چه استدلالی می‌آورند؟

آنها می‌گویند مصدق به ایجاد نهادهای مهمی در کشور از جمله سازمان برنامه دست زد؛ در حالی که راست افراطی دشمن برنامه‌ریزی است و می‌گوید برای توسعه نیازی به برنامه توسعه صنعتی وجود ندارد. از نظر آنها الگوی مناطق در حال آموزش کره جنوبی که چیزی در حد آمایش سرزمین است هم مداخله در کار بازار است و باید کنار برود.در نگاهی به ۱۱ دوره برنامه توسعه در کشور، آیا گروه‌ّهایی را می‌توان یافت که مشخصا دارای سیاست‌های مانع توسعه باشند؟ گاهی به‌نظر می‌رسد جریان راست وطنی مانع توسعه باشد. هر جایی از تاریخ معاصر هم که گامی به سمت بهبود رفاه عمومی یا برنامه‌ریزی برای توسعه برداشته شده، این گروه مخالفت کرده‌اند. از زمان پهلوی اول که در ایران قانون بازرگانی دولتی نوشته شده، دو طیف یعنی راست وطنی اقتصادخوانده و تجار مقابل آن ایستادند. پس از انقلاب هم این کشمکش ادامه داشت و بازاری‌ها مخالف انحصار دولت در بازرگانی بودند.

عملکرد این گروه در دوران انقلاب چطور بود؟

همه افتخارشان به این است که در زمان رفسنجانی رشد اقتصادی بالا رفت؛ حال آنکه اقتصاد پس از ۸ سال جنگ ثبات را تجربه می‌کرد و معلوم بود رشد اقتصادی بالا خواهد بود. با این حال آنها به دنبال این بودند که فعالیت‌های اقتصادی کمتر مجوز بگیرند و قوانین کار تعدیل شود. آنها تراکم‌فروشی را تئوریزه کردند که بر اثر آن در دهه ۷۰ نرخ بهره بالا رفت و هنوز این مشکل پابرجاست. در حالی که در ایران مانند کشورهای توسعه‌یافته چون سوئد، شبکه بانکی تامین‌کننده منابع مالی برای تولید است، آنها در دهه ۷۰ تمام بانک‌های تخصصی جز مسکن را به نابودی کشاندند و سپس سراغ بانک‌های تجاری رفتند تا بتوانند پروژه‌های عمرانی را تامین مالی کنند و این بانک‌ها هم دوباره به خرید مسکن روی آوردند. عملکرد آنها هیچ دفاعی ندارد. به هر روی دولت موسوی با مشکلات زمان جنگ حمایت‌های مناسبی از صنایع متوسط و کوچک به عمل آورد که در دوره بعد از بین رفت.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*