-
نویسنده<!-- -->:<!-- --> <!-- -->علی دینی‌ترکمان

مدیریت اشتباه و اشکالات ساختاری

علی دینی‌ترکمان-کارشناس اقتصاد

مدیریت اشتباه و اشکالات ساختاری

نیمی از جامعه ما را کارگران تشکیل می ‌ دهند. قشر کارگری، گستره وسیعی را به خود اختصاص می ‌ دهد که از کارگران ساده آغاز می ‌ شود و در برخی تعاریف پرستاران و معلمان نیز در این دسته جای می ‌ گیرند. از منظر اجتماعی، قشر کارگر دارایی مادی قابل ‌ توجهی ندارد و درنتیجه تامین معیشت آن از طریق عرضه و فروش نیروی کار حاصل می ‌ شود. بدین ‌ ترتیب دستمزدی که در قبال کار به ‌ دست می ‌ آورد، تعیین ‌ کننده سطح معیشت و رفاه او است.همان ‌ طور که از مطالبات قشر کارگری، پرستاری و معلمان برمی ‌ آید، این طبقه در جامعه ما موقعیت اقتصادی مناسب و در خوری ندارند. تورم شدید و ساختار بالا از قدرت خرید یا درآمد واقعی سالانه جامعه کارگری می ‌ کاهد؛ بدین ‌ ترتیب در طول سال ‌ های گذشته شاهد گسترش فقر در سطح جامعه بوده ‌ ایم.تقلیل مطالبات جامعه کارگری به تامین معیشت اتفاق مثبتی نیست. جامعه کارگری نقشی اساسی در تولید ثروت بر عهده دارد و کارگران را باید مهم ‌ ترین رکن هر اجتماعی دانست. حتی قبل از تاکید کارل مارکس بر اهمیت و اثرگذاری طبقات کارگری، آدام اسمیت در جایگاه بنیان ‌ گذار اقتصاد مدرن که مؤید نظام سرمایه ‌ داری است، به اثرگذاری و نقش ویژه کارگران در جامعه تاکید داشت. ارابه تولید روی دوش کارگران حمل می ‌ شود، اما سهمی محدود از ثروت ‌ های ناشی از آن به کارگران می ‌ رسد. در همین حال اعتراضات کارگری از طریق مقررات قانونی و با ضرب ‌ وزور کنترل می ‌ شود تا آنچه را این افراد تولید می ‌ کنند، دیگران تصاحب کنند.در طول تاریخ و در کشورهایی همچون اسکاندیناوی و آلمان، تلاش ‌ هایی از سوی اتحادیه ‌ ها و سندیکاهای کارگری شکل گرفت و به ‌ دنبال آن شاهد تعریف قانون کار، ارتقای سطح دستمزدها و تقسیم عادلانه ‌ تر منافع تولید بودیم و در ادامه از نابرابری طبقاتی در این کشورها کاسته شد. در چنین جوامعی طبقه کارگر به سطحی از رفاه رسیده که مطالبات آن فراتر از تامین معیشت و مشارکت مجدد در امر تولید است.

اما گاهی در کشور ما داستان برعکس است و کارگران دغدغه نان شب دارند. در واقع جامعه به سمت دو قطبی شدن حرکت کرده است؛ اقلیتی که صاحب ثروت ‌ های نجومی هستند و اکثریتی که مهم ‌ ترین دغدغه ‌ شان تامین معاش است. بسیاری از کارگران از نیازهای معمولی همچون آموزش، بهداشت، تفریح و... بی ‌ بهره هستند و تامین سرپناه و غذای حداقلی برای بسیاری از آنها دشوار است.در شرایط کنونی و برای رفع معضلات یادشده، به گردش درآمدن چرخ اقتصاد کشور ضروری است؛ یعنی تلاشی که جامعه کارگری بر عهده دارد، خروجی مناسبی داشته باشد. این تلاش در ثروت به ‌ وجود آمده اقتصادی در یک سال تولید و کسب ‌ وکار اقتصادی نمود پیدا می ‌ کند، اما در حال حاضر شاهدیم که باوجود تلاش ‌ های مستمر، فعالیت ‌ های اقتصادی خروجی کافی ندارند. این خروجی پایین خلاف بسیاری از فرافکنی ‌ ها و اتهامات از بهره ‌ وری پایین نیروی کار نشأت نمی ‌ گیرد.در موارد متعددی شاهدیم که به ‌ غلط در جامعه و اقتصاد ایران، مشکلات را به گردن بهره ‌ وری پایین اقتصادی کارگران می ‌ اندازند، این در حالی است که اصل چالش موردبحث از مدیریت اشتباه و اشکالات ساختاری سازمانی در اقتصاد ایران نشأت می ‌ گیرد. از جمله آنکه منابع به گزینه ‌ هایی اختصاص می ‌ یابد که بازدهی اجتماعی ضعیفی دارند یا بازدهی ندارند و در مواردی حتی بازدهی آنها منفی است یا پروژه ‌ های سرمایه ‌ گذاری که نیمه ‌ کاره رها می ‌ شوند. همه موارد یادشده از بهره ‌ وری تولید می ‌ کاهد و ارتباطی با جامعه کارگری ندارد.مسئله این است که در سطح بالا مشکلات ساختاری و اساسی وجود دارد یا در مواردی حتی تنش ‌ های جهانی روی عملکرد اقتصادی اثرات جدی می ‌ گذارد و رشد اقتصادی را منفی می ‌ کند. بدون تردید چنین چالش ‌ هایی از عملکرد کارگران نشأت نمی ‌ گیرد و نمی ‌ توان انگشت اتهام را به ‌ سوی آنها دراز کرد.جامعه کارگری تلاش خود را می ‌ کند. در بسیاری از موارد کارگران ۲ نوبت ‌ کار می ‌ کنند؛ به این امید که از پس تامین زندگی خود بربیایند؛ هرچند به ‌ دلیل تورم ساختاری، این امیدها به واقعیت نزدیک نمی ‌ شود. عده ‌ ای هم که از پس زندگی بر می ‌ آیند مسائل مهمی همچون رفاه یا تعامل با خانواده را از دست می ‌ دهند؛ بدین ‌ ترتیب شاهد نبود تعادل اساسی در سطح جامعه هستیم. اقتصاد ما باید درگیر رشد فقرزدا شود؛ منظور از رشد فقرزدا رشد عدالت ‌ گرا و مساوات ‌ گراست. برای تحقق این هدف پررنگ شدن نقش اتحادیه ‌ ها و سندیکاهای کارگری ضروری است؛ یعنی جامعه کارگری باید نقش جدی ‌ تری را در تصمیم ‌ سازی ‌ ها برعهده گیرد. بدین ‌ ترتیب قدرت چانه ‌ زنی آن در تعیین دستمزدها افزایش می ‌ یابد و در ادامه نیز این سندیکاها نقش ‌ های اساسی ‌ تری را در تبیین استراتژی ‌ های تولید و حتی فراتر از آن در سیاست ‌ گذاری کلی بر عهده می ‌ گیرند. در نهایت می ‌ توان امید داشت تا مفهوم کارشایسته اجرایی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*