-
یک اقتصاددان در بررسی برنامه هفتم توسعه در گفت‌وگو با مطرح کرد

تعرض سرمایه به کار، به‌شکلی عریان

حسین راغفر با انتقاد از برنامه هفتم توسعه، ضمن نولیبرالی خواندن این برنامه، می‌گوید: «مهم‌ترین و سخت‌ترین پیامد این برنامه، سیگنالی است که به نیروی کار جوان و متخصص کشور داده می‌شود. این برنامه به نیروی کار جوان و متخصص کشور می‌گوید از کشور بروید؛ اینجا کسی حضورتان را نمی‌خواهد. ب

تعرض سرمایه به کار، به‌شکلی عریان

حسین راغفر با انتقاد از برنامه هفتم توسعه، ضمن نولیبرالی خواندن این برنامه، می‌گوید: «مهم‌ترین و سخت‌ترین پیامد این برنامه، سیگنالی است که به نیروی کار جوان و متخصص کشور داده می‌شود. این برنامه به نیروی کار جوان و متخصص کشور می‌گوید از کشور بروید؛ اینجا کسی حضورتان را نمی‌خواهد. برنامه هفتم می‌تواند برنامه‌ای برای کوچ دادن وسیع نیروی کار جوان کشور باشد. برخی افراد منتفع از وضعیت فعلی کشور، فکر می‌کنند جوانان مخل غارتگری و سودپرستی آنها هستند، به همین دلیل تمام تلاش‌شان حول خروج آنها از کشور است.» عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا که از مخالفان قدیمی جناح راست محسوب می‌شود، با اشاره به نتایج اجرای سیاست‌های نولیبرالی، اظهار می‌کند: «امروز کشور ما در باتلاقی گرفتار شده که نتیجه منطقی واگذاری امور به بازار و تعدیل‌های متعدد ساختاری است. نولیبرال‌ها به‌جای بیان صادقانه ضعف‌ها، فرار به جلو می‌کنند و همه چیز را گردن اقتصاد اسلامی یا سوسیالیستی می‌اندازند و پاسخ نمی‌دهند که در یک اقتصاد اسلامی یا سوسیالیستی، چرا همفکران شما، همیشه، می‌توانند به مناصب بالای کشور دست پیدا کنند.»
مشروح گفت‌وگوی با این اقتصاددان را در ادامه می‌خوانید.

انتشار بخشی از برنامه هفتم توسعه، انتقادات فراوانی را ازسوی فعالان کارگری و نیروهای مترقی و برابری‌طلب به‌دنبال داشته است. برخی معتقدند این برنامه «تعرضی از سرمایه به کار» است. چقدر این تعبیر را درست می‌دانید؟
از نظر من این تعبیر، درست، واقع‌بینانه و صادقانه است و کسی هم نمی‌تواند نافی آن باشد. آن‌طور که مفاد این برنامه نشان می‌دهد، این برنامه تعرض سرمایه به کار است. البته این برنامه نخستین گام به‌سوی، بی‌حقوقی طبقه کارگر و جامعه در مقابل سرمایه‌داران نیست؛ پیش از این، یعنی پس از پایان جنگ، حرکت به سمت راست در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی کشور آغاز شده بود. با این حال در هیچ برنامه توسعه تاکنونی، چنین صراحتی وجود نداشته است. در برنامه‌های تا امروز کشور، همواره کرامت انسانی، کار شایسته و انسانی، توجه به تولید و عدالت اجتماعی مورد تاکید قرار می‌گرفت. البته توجه داشته باشیم که چنین بحث‌هایی صرفا برای این بود که با واژگانی زیبا، برنامه‌هایی زشت را تزئین کنند. در هر حال، دولت سیزدهم همه تعارفات تاکنونی را کنار گذاشته و خیلی عریان در میانه میدان ظاهر شده و می‌گوید قصد حذف حقوق اجتماعی که در قانون اساسی هم بر رعایت آن تاکید شده را دارم. جالب اینکه برای این گردش آشکار به سمت راست و اقتصاد بازاری، پای مارکسیسم را هم وسط کشیده و در برنامه هفتم توسعه به آن اشاره شده است. در این مقدمه آمده؛ قانون اساسی موجود کشور، قانونی است تحت تاثیر اندیشه‌های سوسیالیستی و چپ که توده‌ای‌ها هم در تصویبش نقش پررنگی داشته‌اند! به نظر می‌رسد برخی می‌خواهند رنگ سیاست‌های رفاهی را کم کنند و سعی در کنار گذاستن تعهدات قانون اساسی دارند. این اقدامات کاملا با قانون کشور مغایرت دارد و انتظار می‌رود وقتی گروهی چنین رویکرد قانون‌ستیزانه‌ای دارند، با برخورد نهادهای ذی‌ربط مواجه شوند. فکر می‌کنید این لایحه که به‌قول شما با قوانین بالادستی مغایرت دارد، به تصویب می‌رسد؟ من فکر می‌کنم چون اراده حاکم بر این است، این لایحه اسفناک، در مجلس و شورای نگهبان نیز به تصویب برسد.
پیام این تصویب احتمالی را چه می‌دانید؟
این مهم به‌معنای اعلام رسمی پذیرش سیاست‌های نولیبرالی ازسوی نظام تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کشور است. بحث حول مفهوم نولیبرالیسم در روزهای گذشته داغ بوده است. برخی کارشناسان اقتصاد، نولیبرال دانستن اقتصاد ایران را کج‌فهمی می‌دانند و معتقدند اقتصادهای نولیبرالی، در کشورهای توسعه‌یافته مشاهده خواهد شد. شما اقتصاد ایران را نولیبرالی می‌دانید؟ این مسئله کاملا درباره اقتصاد کشور ما صدق می‌کند. نولیبرالیسم تعریفی مشخص دارد که به همه این بحث‌ها خاتمه می‌بخشد؛ نولیبرالیسم عبارت است از واگذاری همه مناسبات اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه، به بازار و تعیین‌کننده‌ترین مولفه این بحث نیز مناسبات موجود میان طبقه کارگر و سرمایه‌داران است که در همین برنامه هفتم جهت‌گیری آن کاملا به‌سوی سرمایه‌داران است. این خود بیانگر رویکرد نولیبرالی حاکم بر سیاست‌گذاری اقتصادی کشور است، این در حالی است که طبقه کارگر در ایران از حداقل قدرت برای سازماندهی اعتراضات و قدرت چانه‌زنی بی‌بهره مانده و همه اختیارات به کارفرما داده شده است. اینها همگی جهت‌گیری‌های نولیبرالی هستند. ضمن اینکه نولیبرالیسم در کشورهای در حال توسعه، حتی با شدت و سرکوبی به‌مراتب بیشتر از کشورهای توسعه‌یافته دموکراتیک اجرا می‌شود. در تمام جهان اگر گفته شود برای ۳ سال کارفرما به کارگر حقوقی نصف دیگران خواهد پرداخت، این سیاست را نولیبرالی خطاب می‌کنند.
تضعیف نیروی کار با این شدت بی‌سابقه، چه تبعاتی خواهد داشت؟
مهم‌ترین و سخت‌ترین پیامد این برنامه، سیگنالی است که به نیروی کار جوان و متخصص کشور داده می‌شود. این برنامه به نیروی کار جوان و متخصص کشور می‌گوید از کشور بروید؛ اینجا کسی حضورتان را نمی‌خواهد. برنامه هفتم می‌تواند برنامه‌ای برای کوچ دادن وسیع نیروی کار جوان کشور باشد. برخی افراد منتفع از وضعیت فعلی کشور، فکر می‌کنند جوانان مخل غارتگری و سودپرستی آنها هستند، به همین دلیل تمام تلاش‌شان حول خروج آنها از کشور است. یک جوان ۲۵ساله که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده، همین امروز اگر شغلی پیدا کند حداکثر ۷.۵ میلیون تومان حقوق خواهد گرفت. حال آقایان قصد دارند این جوان، برای 3 سال با حقوق ۳.۵ میلیون تومانی زندگی کند تا تولید رونق پیدا کند. این حرف‌ها واقعا مسخره است و نشان می‌دهد اهدافی که رسما اعلام می‌شوند، با اهدافی که واقعا انتظار آن را دارند، فرق دارد. من این را «نوبرده‌داری» می‌خوانم که حتی از نولیبرالیسم هم بدتر است و کارفرما تبدیل به ارباب جدیدی شده که برده‌هایش (نیروی کار) هیچ حقی ندارند و هرگاه که ارباب بخواهد، بدون حتی اعتراضی کوچک، باید بروند سراغ زندگی خودشان. پیام این برنامه به جوانانی که می‌خواهند در کشور خود مفید باشند این است: « از ایران بروید»؛ به یک معنا برنامه هفتم تسهیل‌گر مهاجرت از کشور خواهد بود؛ آن‌هم در شرایطی که ما امروز با بزرگ‌ترین موج مهاجرت از کشور مواجهیم. دقت کنید که ما طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم، اشغال، کودتا، انقلاب و انواع تحولات را در قرن پیش تجربه کردیم، اما موج مهاجرت فعلی از همه موج‌های پیشین بزرگ‌تر است.

همزمان با اجرای انواع سیاست‌هایی که نتیجه‌ای جز تشدید استثمار ندارد (تضعیف حداقل دستمزد، نداشتن تشکل‌های مستقل کارگری و برنامه هفتم توسعه)، با موجی از حملات دست‌راستی‌ها و لیبرال‌ها به اندیشه‌های سوسیالیستی و چپ‌گرایانه مواجهیم. چقدر این همزمانی اتفاقی است؟
اینها همگی برنامه‌ریزی‌شده هستند و ساده‌لوحانه است که آن را اتفاقی بنامید. شروع به پخش یکسری مناظره‌های الکی کردند و تفکری را علم می‌کنند که 3دهه است در کشور اجرا شده، اما متولیانش مسئولیت تبعاتش را نمی‌پذیرند و در جایگاه یک فرد مستقل و حتی مخالف وارد بحث می‌شوند. او را می‌آورند که مروج اندیشه‌های نولیبرال و بازاری شود و در مقابلش هم فردی را که طرفدار اقتصاد اسلامی است، می‌گذارند. ۴۸ ساعت پس از مناظره اول، یکی از همین رسانه‌ها که مامن سرمایه‌داران کشور است، ۸۰ صفحه ویژه‌نامه درباره موضوع مناظره، منتشر کرده است. مناظره بعدی از مناظره اول بدتر و فاجعه‌بارتر بود، اما از همین هم نهایت استفاده را بردند تا بلندگوهای رسانه‌ای کار کند و حالا اندیشه‌های چپ‌گرایانه را موردحمله قرار می‌دهند تا باز هم این نتیجه را بگیرند که تنها راه نجات اقتصاد، بازار آزاد و نولیبرالیسم است. این اقدامات همگی با حمایت و حتی هدایت برخی نهادهای خاص انجام شده و این بحث‌ها هیچ‌ کدام اصالت ندارند و برای گمراهی اذهان مردم آماده می‌شوند.
نشانه‌هایی از احتمال توافق بر سر برجام وجود دارد. این امر می‌تواند رابطه‌ای با جهت‌گیری‌های اقتصادی داشته باشد؟
به‌نظر من اینها همگی حلقه‌های یک زنجیر هستند. به‌نظر من این جهت‌گیری اقتصادی که مشاهده می‌کنیم بخشی از یک نرمش در استراتژی‌های کلان است. به‌باور من عجیب نیست اگر چند روز دیگر بیایند و بگویند سفارتخانه‌ها باز شده و همزمان سیاست نولیبرالی فعلی را تعمیق بخشند. مهم‌ترین بخش از سیاست‌گذاری‌های هر کشور، سیاست‌گذاری‌های اقتصادی است که به همه بخش‌ها نزدیک است و بر همه بخش‌ها موثر؛ پس ضروری است همه این جهت‌گیری‌ها را در کنار هم فهم کنیم. این روزها شواهد نشان می‌دهند برخی افراد نزدیک به حاکمیت از احتمال بازگشایی سفارتخانه‌ها صحبت می‌کنند؛ باید با دقت بیشتری به این مسائل بنگریم.
شما مخالف احیای روابط با امریکا هستید؟
هرگز چنین رویکردی نداشته و ندارم. برقراری روابط با کشورهای جهان، مسئله مثبت و پسندیده‌ای است و باید از آن دفاع کنیم. با این همه، در کشور ما انقلابی پیروز شده که همچنان نظام برآمده از آن سکان امور را به‌دست دارد. برمبنای این انقلاب بنا بود رابطه استعماری ایران با کشورهای جهان، مشخصا ایالات متحده، تغییر کند. برای این مهم هزاران جوان کشته شدند و هزینه‌های اقتصادی فراوانی پرداخته شده است. مسئله از ابتدا تنظیم دوباره روابط، برمبنای عزت طرفین بوده که ایران دیگر قصد داشت به‌عنوان کشوری مستقل عرض‌اندام کند. پس اگر بازگشایی سفارت ایالات متحده و ایران هم صورت بگیرد، کسی از این اقدام گله‌ای ندارد. اگر نگرانی هم باشد، که هست، حول این است که ملت ایران چه حاصلی از این مهم خواهد برد. چند دهه‌ای است که در اقتصاد ایران برنامه‌های تعدیل ساختاری اجرا می‌شود که دستاورد این برنامه‌ها جز فقر و نابرابری چیزی نبوده است.

چطور اندیشه‌های دست‌راستی فرصت دوباره ابراز وجود به‌دست می‌آورند؟
آنها می‌توانند چنین کنند، چون طبقه حاکم اقتصادی کشور هستند. این هجمه‌هایی که علیه اندیشه‌های برابری‌طلبانه ایجاد شده، اغلب ساختگی هستند و هیچ اصالتی ندارند. افرادی ثروتمند در کشور هستند که از وضعیت فعلی نفع می‌برند. آنها شبکه‌هایی می‌سازند که در آن به عده‌ای حقوق می‌دهند تا تاییدیه‌ای برای سیاست‌گذاری‌های دست‌راستی پیدا کنند. مردم آسیب‌دیده کشور، اعم از طبقه کارگر یا متوسط چنان درگیر مشکلات ناشی از اجرای سیاست‌های نولیبرالی هستند که فرصت ندارند به این بحث‌ها بپردازند. در این میان عده‌ای مزدبگیر حضور دارند که وظیفه خود را انجام می‌دهند و به‌اصطلاح مامورند و معذور. این مسئله در همه کشورهای جهان وجود دارد و دولت‌ها برای اینکه افکار مردم خویش را شکل دهند، هزینه‌های فراوانی در این بخش می‌کنند. در کشور ما هم چنین است و پس از بحران‌های متعدد، امروز تقریبا می‌توان گفت همه رسانه‌ها (استثنائات به‌کنار) همگی همسو با این گرایش اقتصادی و طبقه حاکم هستند.
فکر می‌کنید نولیبرال‌ها چاره‌ای ندارند، جز اینکه به روش‌های «غیرشفاف» نگاه خود را به اثبات برسانند؟
نولیبرال‌ها در جهان، بارها کودتا را موردآزمایش قرار دادند یا حمله به کشورهای دیگر را. دست‌راستی‌ها اگر می‌توانستند برتری نگاه خویش را در بحث‌های عادلانه نشان دهند، هرگز این اقدامات را در نیم قرن اخیر در دستور کار نمی‌گذاشتند. در ایران نیز عملکرد نولیبرال‌ها مشخص است و به‌راحتی می‌توان نقش آنها را در مشکلات کشور نشان داد. وضعیت امروز ایران، نماد شکست و ویرانگر بودن ایدئولوژی دست‌راستی و نولیبرالی است.
امروز کشور ما در باتلاقی گرفتار آمده که نتیجه منطقی واگذاری امور به بازار و تعدیل‌های متعدد ساختاری است؛ پس نه‌تنها نمی‌توانند، که از نظر منطقی هم نباید به بحث‌های واقعی تن در دهند و مسئولیت سیاست‌های خود را بپذیرند؛ پس به‌جای بیان صادقانه ضعف‌ها، فرار رو به جلو می‌کنند و همه چیز را گردن اقتصاد اسلامی یا سوسیالیستی می‌اندازند و پاسخ نمی‌دهند که چرا همیشه همفکران شما می‌توانند به مناصب بالای کشور دست پیداکنند.

این طرف و آن طرف شنیده می‌شود که عده‌ای معتقدند رئیسی با اجرای برنامه هفتم تبدیل به دنگ شیائو پنگ (رهبر حزب کمونیست چین در دهه ۸۰ میلادی) ایران می‌شود. آینده اقتصاد ایران با اجرای این سیاست‌ها، چه شباهتی به امروز جمهوری خلق چین خواهد داشت؟
این هم از آن دسته حرف‌های مهملی است که هیچ پایه‌ای ندارد، اما طرفداران زیادی پیدا می‌کند. این حرف‌ها نشان می‌دهد گوینده هیچ فهمی از وضعیت تاریخی کشورها ندارد. چین سال‌ها پیش، قبل از آنکه حزب کمونیست در این کشور پیروز شود، کشوری صاحب صنعت بود و از این لحاظ می‌توانست با پیشرفت و توسعه دوباره، با بسیاری از کشورهای صنعتی رقابت کند. در زمانی که دنگ شیائو پنگ روی کار آمد و تصمیم گرفت اقتصاد کشورش را تا حدودی بازتر کند، اهدافی را برای خود در نظر داشتند که مهم‌ترین پایه آن، تولید بود، به همین دلیل اجرای آن سیاست در نهایت منجر به این شده که امروز چینی‌ها از اصلی‌ترین تولیدکنندگان محصولات صنعتی جهان هستند. شرایط این کشور در عمل هیچ مشابهتی با ایران ندارد و هیچ کس در نظام تصمیم‌گیری ایران، درکی از این تحولات ندارد. متاسفانه کسانی که چنین صحبت‌هایی را طرح می‌کنند، تنها مایل به شعار دادن هستند و به بخشی از تبلیغات دروغین در کشور ما تبدیل شده‌اند. همان‌طور که گفتم، چون این سیاست‌ها، برندگانی قدرتمند دارد، چنین چیزهایی ساخته می‌شود. در شرایط امروز ایران که تعدیل ساختاری، به مهم‌ترین دفع‌کننده نیروی نخبه کشور تبدیل شده و ظرفیت تولیدی صنایع نوظهور کشور تناسبی با آنچه باید باشد، ندارد، از استمرار تعدیل ساختاری دفاع می‌شود. اینها همزمان است با اینکه ما مهم‌ترین و نخبه‌ترین نیروی انسانی خود را به‌دلیل ناامنی اقتصادی و سرکوب دستمزدها از کشور فراری می‌دهیم. مهم‌ترین مولفه اقتصاد نولیبرالی و غارتی موجود در کشور ما همین است که ناامنی اقتصادی و سرکوب دستمزد را در اصول مبرم خود دارد. بهترین دانشگاه‌های صنعتی کشور تبدیل به مرکز صدور نخبه به کشورهای غربی شده‌اند و غربی‌ها نیز با آغوش باز از این سرمایه‌های بکر استقبال می‌کنند. حالا می‌خواهند این سیاست‌های خانمان‌سوز را ادامه دهند و از چین زمان دنگ شیائو پنگ حرف می‌زنند. چنانچه واقعا در کشور اراده‌ای وجود دارد که چون چین دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی با جهش در تولید مواجه شود، به‌جای تعدیل ساختاری و در آوردن ادای دیگران، باید منابع انسانی کشور که مهم‌ترین مولفه توسعه هستند را راضی به ماندن کنیم.
از اجرای این سیاست‌ها، اگر دنگ شیائو پنگ ظهور نمی‌کند، باید منتظر چه پدیده‌ای باشیم؟
پدیده‌ای که بومی ایران است؛ اما اگر بخواهیم مشابهش را در جهان پیدا کنیم، بهتر است سراغ مستبدان غارتگر جهان‌سومی، در کشورهای افریقایی برویم.

اصلاح‌طلبان و حامیان حسن روحانی، با اینکه به هر اقدامی ازسوی دولت رئیسی، واکنش انتقادی دارند، در زمینه تعدیل ساختاری، همسویی زیادی با دولت سیزدهم نشان می‌دهند. دلیل این مسئله چیست؟
علت این است که همه آنها از وضعیت فعلی کشور نفع برده‌اند. از ۳۴ سال پیش که سیاست‌های دست‌راستی بر اقتصاد کشور حاکم شده، ما شاهد شکل‌گیری یک ائتلاف غالب حول رانت‌های حاصل از فروش منابع طبیعی در کشور هستیم. در این ائتلاف دو جناح راست افراطی، یعنی راست سنتی و اقتصادی که آنها را اصولگرا و اصلاح‌طلب می‌شناسیم، وجود دارد. آنها همزمان صاحب رسانه‌ها و ثروت‌های کشور هستند و همچنان نقش پررنگی در ایجاد بحث‌های رسانه‌ای دارند. همسویی آنها در این مسئله ناشی از منافع مشترک‌شان است و مردم ایران هم قربانیان اصلی این ائتلاف از بالا.

با این وصف، اگر انتخاباتی هم در کشور صورت بگیرد، فرودستان کشور، اعم از مزدبگیر تا بیکار، نماینده‌ای خواهند داشت؟
کاش اکثریت مردم فقط از داشتن نماینده محروم بودند؛ گاهی به‌نظر می‌رسد آنها به کلی رها شده‌اند و کسی هم حاضر نیست مشکلات‌شان را ببیندو به‌صورت عملیاتی و واقعی حل کند.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین