سناریو غمگین اقتصاد دانشبنیان
مهتاب دمیرچی-روزنامهنگار
حال و اوضاع این روزهای دانش بنیان ها و اکوسیستم نوآوری، آدمی را به یاد ضرب المثل چوب دو سر طلا می اندازد. افرادی که به واسطه دانش و فن روز دنیا، علاوه بر تولید می توانند با افزایش بهره وری، کمک حال اقتصاد بیمار کشور باشند، امروز به دلیل رانت خواری بخش خصوصی که فقط نامش خصوصی است، کنار گذاشته می شوند؛ بخشی که به نام مردم است و به کام دولت. وقتی هم که صحبت از سرمایه گذاری دولتی روی دانش بنیان ها مطرح می شود، به اندازه دفتر مشق دبستانی ها، قانون پیش پای صاحبان شرکت های دانش بنیان و نوآوران می گذارند که تا زمانی که پولساز نشده اید، از دست دولت هیچ کاری ساخته نیست و بروید هر وقت سرمایه ای برای خود جمع کردید و به تولید انبوه رسیدید، در ادارات دولتی را برای دریافت تسهیلات بزنید؛ گویا تنها زبان دولتی ها پول است و بس.عموما در چنین اوضاعی صحبت از اقتصاد دانش بنیان خنده دار است؛ خنده ای به تلخکامی گریه. امروز باید از واقعیت ها حرف زد؛ اقتصاد در هر بخشی از جمله صنعت و تولید و حتی آموزش تبدیل به انگلی شده است که خود به عنوان مولد فساد شناخته می شود. دانش بنیان هایی هم که بخواهند فعالیت کنند یا باید همسو با این فساد بقای خود را تامین کنند یا باید فاتحه رشد و پیشرفت خود را بخوانند. چه شرکت هایی که بعد از حتی یک دهه فعالیت، عطای کارآفرینی را به لقایش بخشیدند و راهی آن سوی آب ها شدند.
بهتر است، پیش از صحبت کردن از اقتصاد دانش بنیان، به این موضوع بپردازیم که از کدام دانش بنیان حرف می زنیم و منظورمان کدام قشر مردم است؛ اگر هدف آن جوانان فارغ التحصیل، دانشگاه های برتر کشور است که از دل مردم در جامعه رشد کرده اند و خواهان راه اندازی کسب وکار و ایجاد راه های جدید خلق ثروت هستند، باید گفت درصد زیادی از این افراد یک دهه می شود که با ارسال رزومه های تحصیلی خود جذب کشورهایی شده اند که اقتصاد کارآفرینی را تعریف کرده اند و امروز در شرکت های بزرگ بین المللی فعال هستند. بی انصافی محض است که بخواهیم خصوصی سازی فعلی در کشور را با دانش بنیان یکسان بگیریم. شرکت هایی که ارز ترجیحی گرفته و به قدر کافی از مزایای دولتی بهره برده اند، اصلا شبیه استارت آپ هایی نیستند که با پشتوانه علم و فن به کار و فعالیت می پردازند.۲ دهه است که ردپای شعارهایی با محوریت شکوفایی اقتصادی و حمایت از تولید ملی و اشتغال آفرینی و در نهایت اقتصاد دانش بنیان در ادبیات سیاسی کشور مطرح شده است. همچنین از سوی مقامات بالادستی دستور داده شده بود که تا سال گذشته اقتصاد دانش بنیان ۵ درصد اقتصاد کل کشور را به خود اختصاص دهد که محقق نشد. این در حالی است که بازگشت سرمایه در اکوسیستم دانش بنیان نزدیک به صددرصد است. اصلا تخصیص بودجه از سوی دولت در این اکوسیستم نه تنها به نفع مردمی است که اشتغال آفرینی کرده اند، بلکه برای دولت هم می تواند سودهی زیادی داشته باشد، چرا که از بخش مالیات، چند برابر آنچه را بودجه ریزی کرده است، برداشت می کند. بنابراین بودجه در دانش بنیان یک سرمایه گذاری محسوب می شود. برای مثال، فروش سال ۱۴۰۰ محصولات نانو معادل ۱۹ هزار میلیارد تومان معادل ۶۲ میلیون دلار یعنی نزدیک به ۲ هزار میلیارد دلار صادرات بوده که ۱۷ هزار میلیارد در داخل فروش داشته است که ۹ درصد آن مالیات بر ارزش افزوده است که وارد خزانه دولت شده؛ مبلغی نزدیک به ۱۵۰۰ میلیارد تومان. در حالی که بودجه ستاد نانو حدود ۱۰۰ میلیارد بوده که ۱۵ برابر آن به خزانه دولت برگشته است. ادبیات سرمایه گذاری و پول هم نتوانست مسئولان را اقناع به عملکرد در راستای توسعه اقتصاد دانش بنیان کند. این در حالی است که در همه جای دنیا دولت ها با آغوش باز از چنین روندهایی استقبال می کنند. در نهایت تنها نتیجه ای که می توان از این سناریو غمگین اقتصاد و کارآفرینی گرفت، این است که مردم نقشی در اقتصاد ندارند و دولت هرجا کم بیاورد، جایی به نام جیب مردم وجود دارد که پاسخگوی تامین نیازهای مالی دولت فربه باشد.