مجلس هم در وضع موجود مقصر است
«نظامهای حزبی، چون احزاب عمر بیشتری از افراد دارند و همواره باید پاسخگوی عملکردشان باشند، وگرنه رای نخواهند آورد، مجبورند نگاه بلندمدت به مسائل داشته باشند تا بتوانند منافع حزبی خود را در بلندمدت تامین کنند؛ حال آنکه در نظامهایی چون ایران که فردمحور است، افراد بیش از آنکه نگاه ملی یا بلندمدت داشته باشند، ترجیح میدهند جلوتر از بینی خودشان را نبینند و منافع کوتاهمدت را به منافع بلندمدت ترجیح میدهند.»
یک نماینده دورههای نهم و دهم مجلس درباره نقش قوه مقننه در شرایط اقتصادی فعلی کشور، میگوید: «نظامهای حزبی، چون احزاب عمر بیشتری از افراد دارند و همواره باید پاسخگوی عملکردشان باشند، وگرنه رای نخواهند آورد، مجبورند نگاه بلندمدت به مسائل داشته باشند تا بتوانند منافع حزبی خود را در بلندمدت تامین کنند؛ حال آنکه در نظامهایی چون ایران که فردمحور است، افراد بیش از آنکه نگاه ملی یا بلندمدت داشته باشند، ترجیح میدهند جلوتر از بینی خودشان را نبینند و منافع کوتاهمدت را به منافع بلندمدت ترجیح میدهند.»
محمد حسننژاد، عضو هیات علمی دانشگاه در رشته اقتصاد، تصریح میکند: «در شهرستانهای کوچکتر، مردم نه فرماندار را میشناسند و نه هیچ کدام از مقامات دولتی و حتی حاکمیتی را، اما چون نمایندگان مجلس با رای خودشان انتخاب میشوند و هر ۴ سال یک بار انتخابات برگزار میشود، در مقابل هر مشکلی از نمایندهشان در خانه ملت انتظار پاسخگویی دارند. مردم گاه فرماندار را هم نمیشناسند، اما نماینده مجلس را زیر رگبار انتقاد خود میگیرند. برای آنها نماینده مجلس، نماینده کل حاکمیت و به همین دلیل مسئول تمام مشکلات موجود است.» آنچه در ادامه میخوانید متن کامل گفتوگوی صمت با این کارشناس اقتصاد است.
بهعنوان فردی که در دورههای نهم و دهم نماینده مجلس بودید، نظرتان درباره نقش مجلس در برونرفت از وضعیت فعلی چیست؟
ما با یک حقیقت مواجهیم که برمبنای آن قوانین بالادستی هم شکل گرفتند و البته با یکسری قواعد که میتوان آن را عرف هم نامید دستوپنجه نرم میکنیم که در قانون نیامده یا حتی قانون این مناسبات را رد میکند، اما در سالیان گذشته شکل گرفته و تا حدی بر روابط و نوع رفتار یک نماینده مجلس هم اثر دارد. این چارچوب غیررسمی بهشکلی است که گاه برخی از نهادها، اختیار قانونگذاری که بهطور صریح در انحصار قوه مقننه یا همان مجلس شورای اسلامی قرار داده شده را نادیده میگیرند؛ چه برسد به دیگر وظایف آن مانند نظارت که وظیفه ثانویه مجلس است و به طریق اولی، راحتتر هم میتوان آن را کنار گذاشت یا کاری کرد که نادیده گرفته شود.
بهقول شما در «حقیقت» مجلس چه نقشی در پدید آمدن وضعیت فعلی داشته است؟
مجلس بخش اصلی قوه مقننه است که وظیفه آن بهطور خاص تصویب قوانین کشور است. همین یک نقش برای نشان دادن تاثیر عملکرد مجلس بر شرایط کشور کفایت میکند. قوانین بیتردید نقشی پررنگ و تعیینکننده در رقم زدن فردای کشور دارند؛ بهعبارت سادهتر چنانچه قانونگذاری در کشور تحولی مثبت داشته باشد، با تغییرات چشمگیری که بهوجود میآورد، میتواند فردای دیگری را در چشمانداز بگذارد. بهطور مثال مجلس میتواند با تمرکز و وسواس بیشتر بر لوایح پیشنهادی دولت، مانند لوایح بودجه یا لوایح مربوط به برنامههای پنجساله توسعه روند کشور را بهطور کلی دگرگون کند. ضمن اینکه مجلس از آنجایی که در رأس امور است و نمایندگان مجلس با رای مستقیم مردم انتخاب و راهی بهارستان میشوند، به نمایندگی از مردم میتوانند و باید بر رویههای جاری در کشور نظارت کنند و اگر مشکلی یا خدایینکرده تخلفی مشاهده کردند، باید آن را پیگیری کنند. در کل نمایندگان مجلس افرادی هستند که بهنیابت از مردم حق انحصاری قانونگذاری و همچنین نظارت بر امور را برعهده دارند.
مجلس در عمل به این وظایف خود موفق بوده است؟
بهنظر میرسد که توفیقی حاصل نشده، وگرنه امروز با شرایط دیگری مواجه بودهایم. هرچند برخی نهادها، از جمله دولت که از قدرت بیشتری در زمینه اجرا برخوردارند و مجری کشور هم محسوب میشوند، نقشی پررنگتر در ناکامیها یا کامیابیهای امروز دارند، اما دیگر ارکان قدرت، از جمله مجلس شورای اسلامی هم نقش داشتهاند.
چرا مجلس باوجود این وظایف بزرگ در بهبود روند اقتصاد کشور ناکام مانده است؟
همانطور که در پاسخ سوال نخست هم گفتم، یکسری قواعد نانوشته شکل گرفتند که تا حدودی تبدیل به عادت کاری برای نمایندگان مجلس شده و گاه این محدودیتهای نانوشته خودش به عاملی تبدیل میشود که نمایندگان مجلس هم رفتار سیاسی در پیش بگیرند.
از جمله این مسائل که میتوانم به آن اشاره کنم این است که نمایندگان مجلس در کشور ما نه از طریق احزاب که بهشکل فردی انتخاب و از طرف مردم منطقه خود رهسپار تهران میشوند. هرچند در تعدادی از کلانشهرها از جمله پایتخت، لیستی که جناحهای مطرح معرفی میکنند، موردتوجه عمومی قرار میگیرند، اما در شهرستانها و شهرهای دیگر چنین نیست و بیشتر نمایندگان افرادی هستند که بهدلیل گرایش مردم به خودشان میتوانند رایهای مردم را جذب کنند.
مشکلی که این موضوع ایجاد میکند رویکردهای متکثر نسبت به مسائل است؟
شاید این مشکل هم بهوجود بیاید، اما معضلی که من میخواهم به آن اشاره کنم این است که نمایندگان چون از طرف احزاب نامزد نمیشوند، تنها تعهدی که حس میکنند نسبت به کسانی است که با رای مستقیم آنها انتخاب شدهاند.
مگر در نظامهای حزبی نمایندگان به رایدهندگان خود پاسخگو نیستند؟
بله هستند؛ اما در نظامهای حزبی افراد وقتی به حزبی مثلا چپ رای میدهند یا نام نامزد این حزب را وارد برگه میکنند، بیش از نامزد انتخابات، از حزب مربوطه پیگیر درخواستهای خود میشوند؛ در نتیجه مسئول عملکرد افراد بیشتر احزاب هستند که به هر حال هویتی جمعی دارند. نکته این است که نظامهای حزبی، چون احزاب عمر بیشتری از افراد دارند و همواره باید پاسخگوی عملکردشان باشند، وگرنه رای نخواهند آورد، مجبورند نگاه بلندمدت به مسائل داشته باشند تا بتوانند منافع حزبی خود را در بلندمدت تامین کنند؛ حال آنکه در نظامهایی چون ایران که فردمحور است، افراد بیش از آنکه نگاه ملی یا بلندمدت داشته باشند، ترجیح میدهند جلوتر از بینی خودشان را نبینند و منافع کوتاهمدت را به منافع بلندمدت ترجیح میدهند. با این اقدام اقبال عمومی نسبت به خودشان را حفظ میکنند و ممکن است برای دورههای دیگر هم بتوانند رای مردم را جلب کنند.
در حاکمیت چنین وضعیتی گاهی میبینیم همین نمایندگان مجلس که علیالقاعده با ابزار نظارتی خود باید عوامل مشکلات را پیدا و معرفی کنند، خودشان به بخشی از مشکل و معضل تبدیل میشوند. به طور مثال یک نماینده از حوزهای آمده که در پی افزایش استخدام در برخی دستگاهها است یا از شهرهای صنعتیتر آمده که بیشتر جمعیت آنها را کارگران و مزدبگیران تشکیل میدهند و بر همین اساس همواره در پی افزایش حقوق و دستمزد است. به این ترتیب میتوانیم بگوییم از عوامل مهمی که سبب شده امروز مجلس نقش قابلقبولی در شناسایی و رفع مشکلات کشور نداشته باشد این است که بهعلت نظام موجود انتخاباتی، نمایندگان مجلس افرادی متاثر از حوزه انتخاباتی خود هستند و بیش از هر چیز محلی مینگرند و با اهداف کوتاهمدت در پی اجرای اقداماتی هستند.
اینکه گاهی دیده میشود مجلس کنار گذاشته میشود، چقدر در بیاثری مجلس نقش داشته است؟
چنین مشکلاتی هم وجود دارند که اگر اشتباهی رخ دهد مقصر آن مجلس است و اگر هم اقدامی که در دستور گذاشتند مطلوب باشد، باز هم مجلس سرزنش میشود که اجازه داده دیگران وظایفش را انجام دهند. بهطور مثال همه میدانیم که هر سال دولت لوایح پیشنهادی بودجه را به مجلس ارائه میدهد و دولت پس از اینکه این لایحه توسط مجلس تصویب و به قانون تبدیل شد، آن را در سال مالی بعدی اجرا میکند. در همین ماجرای بودجه اقداماتی صورت گرفته که نقش نمایندگان مجلس را کمرنگتر کرده است. لایحه بودجه را اغلب کارشناسان سازمان برنامه و بودجه تدوین و سپس از طریق رئیسجمهوری، تقدیم مجلس میکنند. برنامهریزان دولتی برمبنایی که خودشان میدانند چنین سندی را آماده کردهاند، اما نمایندگان مجلس اگر بخواهند به لایحه پیشنهادی یک ماده یا تبصره اضافه کنند، باید حواسشان باشد که این مسئله موجب افزایش بار مالی نشود، زیرا بنا به اصل ۷۵، چنانچه مداخله مجلس در لایحه بودجه بهنحوی باشد که موجب افزایش بار مالی شود و دولت هم با آن مخالف باشد، امکان ابطال آن وجود دارد. همچنین دولت لایحه بودجهای را تحویل مجلس میدهد که همه میدانند لایحه بهشکل اسمی در برخی ستونها و جداول پر شده تا بهاصطلاح روی کاغذ هزینهها و مخارج دولت تراز شود. نمایندگان مجلس چند هفته وقت میگذارند و همه بخشهای این سند را مورد بررسی قرار میدهند و در نهایت پس از اینکه تصویب شد، به قانون تبدیل و برای اجرا راهی دولت میشود، اما دولت میتواند هر گاه دچار معذوریتی شد بخشهایی از این بودجه را بدون آنکه توضیحی به مجلس بدهد، اجرا نکند.
نهادهای دیگری هم در قانونگذاری شرکت میکنند، مانند شورایعالی انقلاب فرهنگی یا شورای سران قوا. این نهادها مانعی در مقابل مجلس ایجاد نمیکنند؟
من کاری به این نهادهای بالادستی ندارم. بحث در این باره را بهتر است به حقوقدانان واگذار کنیم، اما در شوراهای پاییندستی دیگر که وجود دارند مانند شورای اقتصاد یا شورایعالی پول و اعتبار، هرچند مجلس هم نمایندگانی دارد، اما اکثریت با دولتیها است و دولتیها هر اقدامی که بخواهند انجام دهند را انجام خواهند داد، زیرا تنها کافی است نمایندگان دولتی این شوراها به این تصمیم رای مثبت بدهند.
از طرف دیگر چنانچه این تصمیم به زیان کشور انجامید، باز هم نمایندگان مجلس امکان اعتراض ندارند، زیرا این شوراها ناظرانی داشته که به هر حال شاهد این واقعه بودهاند و دیگر کسی عذر آنها را نمیپذیرد که در این شوراها و چنین سازکارهایی مخالفت نمایندگان مجلس راهی به جایی نخواهد برد.
پس میتوان گفت وظایف مجلس که به دیگر نهادها واگذار شده موجب شده نمایندگان مجلس در بهبود شرایط موثر نباشند؟
این درست است، اما باید به این نکته هم اشاره کنم که در شهرستانهای کوچکتر که خود من هم تجربه نمایندگی مردم یکی از این مناطق در آذربایجان را داشتهام، مردم نه فرماندار را میشناسند و نه هیچ کدام از مقامات دولتی و حتی حاکمیتی را، اما چون نمایندگان مجلس با رای خودشان انتخاب میشوند و هر ۴ سال یک بار انتخابات برگزار میشود، در مقابل هر مشکلی از نمایندهشان در خانه ملت انتظار پاسخگویی دارند. مردم گاه فرماندار را هم نمیشناسند، اما نماینده مجلس را زیر رگبار انتقاد خود میگیرند. برای آنها نماینده مجلس، نماینده کل حاکمیت و به همین دلیل مسئول تمام مشکلات موجود است.
شما دو دوره نماینده مجلس بودهاید. باوجود این محدودیتها تفاوتی میان مجلس قوی و ضعیف نیست؟
چنین نیست. افراد قوی و توانا در هر محیطی میتوانند منشأ گشایش شوند. در این شکی نیست و من هم نمیخواهم همه را یکسان فرض کنم. در همین ساختار فعلی نمایندگان مجلس قوی میتوانند بهشدت پیگیر مطالبات و حقوق مردم شوند و از انجام اقداماتی که به زیان مردم است جلوگیری کنند. حتی در مجالسی که در آن نمایندگانش بهواقع فرماندهانی بزرگ در هر عرصه هستند، بعید میدانم این امکان فراهم شود که برای فعالیتهای نمایندگان مجلس محدودیتهای فراوانی وضع شود.
شما در میان مجالسی که شاهد آن بودید کدام را قویتر میدانید؟
من در دوره نهم و دهم در مجلس بودم و بهنظرم دوره نهم، دوره بهتری بود و نمایندگان قویتری داشت. هرچند در دوره دهم هم نمایندگان و همکارانی شایسته در مجلس حضور داشتند.
در مقایسه با دو دورهای که در مجلس حضور داشتید، عملکرد مجلس فعلی را چگونه ارزیابی میکنید؟
هرچند من در مجلس فعلی نبودم و نمیتوانم نظر کاملا دقیقی بدهم، اما میتوان گفت در مقایسه با مجلسهای پیشین عملکرد قابل قبولی نداشته است. در این مجلس تصمیماتی گرفته میشود که در دوره پیش حتی تصور هم نمیشد. بهطور مثال آقایان سن بازنشستگی را افزایش دادند. تمام تلاش مجلس فعلی این است که بیسروصدا این کار را انجام بدهند؛ حال آنکه تغییر ناچیز سن بازنشستگی در کشورهای دیگر مدتها اعتراض بهوجود میآورد. فرانسه شاهدی است بر این مدعا. گویا آقایان فکر میکنند ما که حقوق و مزایای کافی داریم، دولت هم که پولی ندارد بابت کاستیهای خود در اداره صندوقهای بازنشستگی بپردازد؛ پس سراغ مزدبگیران کشور میرویم. حالا آنها کسانی هستند که باید تاوان همه ندانمکاریهای گذشته را بدهند. خندهدار است که میگویند امید به زندگی بالا رفته و باید افراد بیشتر کار کنند، اما توضیح نمیدهند که من اگر تا ۶۵سالگی کار کنم، چه زمانی حق بازنشستگی دارم؟ به هر حال اگر فردی از ۲۰سالگی مشغول کار شده باشد، چند سال باید کار کند تا از پسانداز تمام سالهای جوانی و میانسالی خود بهرهمند شود.