مدیریت در قاموس نظام دیوانسالار
محمدرضا مودودی_مدیرخانه ترویج تجارت جهانی
تجربه تاریخی ما ثابت کرده مدیریت در قاموس نظام دیوانسالار ایران فاصله دوری از شایستهسالاری و تلختر از آن از مشاوره و مشارکت نخبگان در تصمیمگیری و اجرا دارد. تقریبا در طول نیمقرن گذشته، گرچه شایستهسالاری ترجیعبند شعار تمام احزاب و جناحهای سیاسی بوده، اما با جابهجایی قدرت، همان مدعیان سابق هم به شایستهسالاری، مشاوره و مشارکت نخبگان اعتقاد چندانی ندارند. منظور آنان از شایسته و نخبه با آنچه در دنیا رایج است، تفاوتی فاحش دارد و این رویکرد خطرناک، به مرور فرهنگی را در نظام دیوانسالار و البته در غالب لایههای اجتماعی و سیاسی نهادینه میکند که اثرات سوء آن فراتر از زمان حال، تاریخ و سرنوشت آینده را نیز متاثر خواهد کرد.
نخستین تاثیر را میتوان در توهم دانایی و شایستگی مدیران ارشد دید؛ توهمی که بخشی از جامعه ایرانی را نیز به خود مبتلا کرده و بارها در مکالمات مردم هم شنیدیم که میگویند ایرانیها باهوشترین مردم دنیا هستند و برای اثبات گفتههایشان، شواهد بسیاری از چهرههای موفق بینالمللی میآورند که صاحب افتخار نیز هستند. صرفنظر از صحت و سقم این نظریه، واقعیت این است که چنین باوری تبعات خطرناکی برای ملتی دارد که هنوز در میدان رقابت جهانی عقب هستند.
کشوری که بهدلیل تلاطمات سیاسی و جنگهای اقتصادی، نیازمند مشارکت حداکثری نخبگان، بازسازی زیرساختها، مدیریت حرفهای و همسانسازی مداوم با تحولات سیاسی و اقتصادی جهانی است، بیش از هر چیز نیازمند پرهیز از آزمون و خطای مداوم است، چراکه شدت رقابت در عرصه اقتصادی به حدی رسیده که هر توقف کوتاه و هر فرصت ازدسترفتهای میتواند فاصله ما با رقبا را به میزان زیادی افزایش دهد.
امروزه شاهد آنیم که گرایش قدرتها بیش از جنگ نظامی، به جنگ اقتصادی است. ژنرالهای جنگ اقتصادی، نه نظامیان، بلکه نخبگان و مغزهای باهوش و توانمندند؛ واقعیتی که الوین تافلر نیز در کتاب جنگ و ضدجنگ خود به آن اذعان داشته و با اعلان پایان عصر جنگهای کلاسیک معتقد است جنگهای مدرن بیش از آنکه نظامیان را در یک جبهه مشخص رودرروی هم قرار دهد، نخبگان و مغزهای نوآور را در برابر هم قرار میدهد و سرنوشت جنگها را کامپیوترها رقم میزنند.
در عرصه سازمانی نیز وقتی مدیریت ارشد دچار توهم دانایی شد، نیاز به مشورت با نخبگان و ضرورت افزایش سهم مشارکت دانایان در تصمیمها را کاهش میدهد و در اقدامی خطرناکتر، حلقه مشاوران را چاپلوسانی پر میکنند که فاقد دانایی، بینش، جسارت و توانمندی لازم برای مدیریت حرفهای هستند؛ واقعیتی که امروزه میتوان آن را با عدم تحقق شعارها و وعدههای برخی مدیران اقتصادی مشاهده کرد.
گرچه امروزه خود مفهوم شایستگی نیز محل بحث کارشناسان حوزه ادبیات مدیریت شده که البته از ظرف حوصله این یادداشت خارج است، اما در ایران مفهوم شایستگی سالهاست بار معنایی خود را از دست داده و دولتها به مدد ارز ارزان نفتی، مدیریت ناشایست خود را چنان بزک میکنند که تصویر واقعیت زشت این عجوزه در پشت ریختوپاشهای نفتی پنهان شود و فقط هرازگاهی با کاهش درآمد نفتی و محدودیت منابع ارزی است که این چهره واقعی مدیریت اقتصادی نمایان میشود و همه را دچار عذاب میکند!
جالب است که یکی از تجربیات شخصی و تاثیرگذار من در دوران مسئولیت در سازمان توسعه تجارت که عمق تفاوت اندیشه و فاصله رویکردهای مدیریتی بین ایران و سایر کشورها را بهزیبایی به تصویر میکشد، مربوط به هدفگذاری عمانیها برای تبدیل بندر صحار به یکی از بزرگترین بنادر تجاری جهان بود که در همسایگی خود رقیب سرسختی همچون جبل علی امارات را داشت.
عمان که کشوری کوچک و پادشاهی است، بیش از هر دولت دیگری میتواند مدیریت فامیلی را رواج دهد و با کمترین مقاومت و اصطکاک، مدیریت بخشهای سودآور را به شاهزادگان و درباریان واگذار کند. با این وصف عمانیها مدیریت بندر صحار را طی قراردادی ۲۵ ساله به هلندیها واگذار و این رویکرد را نه خیانت به کشور، نه فروش منابع به خارجیها و نه طرد نخبگان خود تلقی کردند.
در واقع عمانیها برای تحقق آرمان میدانستند که در گام اول باید از توهم دانایی و شایستگی فاصله بگیرند و استدلال این بود که برای تحقق هدف بینالمللیکردن این بندر و افزایش ضریب موفقیت آن در رقابت با سایر بنادر قدرتمند منطقه، بیش از هر چیز نیازمند دانش، بینش، تجربه کارآمد و الگوی مدیریت موفق در این زمینه هستند؛ بنابراین تصمیم گرفتند مدیریت عالی بندر صحار را به هلندیها بسپارند، با این شرط مهم که تیمی از نخبگان عمانی بهعنوان مدیران میانی در کنار آنها کارآموزی کنند و سالانه تعدادی از دانشجویان عمانی نیز در قالب بورسیه تحصیلی به هلند اعزام شوند تا در رشتههای مرتبط تحصیل کنند. بهعقیده عمانیها ظرف سالهای آینده، عصاره دانش و تجربه هلندیها به بهترین نحو به عمان منتقل خواهد شد و این بندر با ظرفیتی جهانی، جایگاه خود را در تجارت دریایی منطقه تثبیت خواهد کرد.
این رویکرد را در مقابل تجربه خودمان که حتی در سازمانهای راهبردی و صنایع استراتژیکی که رقابت جهانی در آنها به اوج رسیده، بگذارید. توصیه جذب مدیران در کلاس جهانی با اتهام واردات مدیر مواجه میشود و این موقعیتها در نهایت حتی نه نصیب نخبگان داخلی، بلکه نصیب آشنایان بیتجربه، دوستان فاقد صلاحیت و فامیلهای دور و نزدیک بیکفایت میشود. نتیجه هم عیان است و بهراستی پارادوکسی تا به این حد آغشته به افراط و تفریط در این فرهنگ سازمانی، دیگر نوبر نیست!