دهههاست برنامههای ۵ ساله در کشور نوشته میشود اما اگر به تمام آنها نگاه کنیم متوجه میشویم هیچکدام آنطور که باید پاسخگوی توسعه در کشور نبوده
است.
دلیل ناکامی در تحقق اهداف برنامههای ۵ ساله توسعه این است که نگاه تمام آنها برنامهریزیمحور بوده، در صورتی که ما نیاز به نگاه آیندهپژوهانه داریم.
در واقع همیشه برنامهریزی کردهایم که از وضع موجود به ایدهآل برسیم، درصورتی که هیچگاه وضع ایدهآل را تصویر و تصور نکردیم تا از آنجا به وضع موجود نگاه کنیم و آن را بسازیم.
علت اینکه در همه بخشهای محیط زیستی، آمایش سرزمین، ساختار اجرایی، اداری و توسعهای دچار مشکل هستیم این است که نگاه آیندهپژوهانه نداریم.
نگاه آیندهپژوهانه حداقل چشمانداز خود را نه ۵ ساله، بلکه ۵۰ ساله در نظر میگیرد و طیفی از موفقیتها و پیشرفتها را میبیند، نه یک نقطه و عدد
را.
از طرفی نگاه ما غالبا به پیشرفت است، نه توسعه. ممکن است درحالحاضر نیز در حال پیشرفت باشیم اما لزوما این پیشرفت به معنای توسعه نیست، چراکه توسعه مفهومی است که از درون فکر و ذهن و با فرهنگسازی از دوران کودکی شکل میگیرد. ممکن است راه آهن و فرودگاه بسازیم اما نمیتوان بر آن اسم توسعه گذاشت.
توسعه این است که بتوانیم علم آمایش سرزمین را در عمق مهدکودکها، وزارت آموزش پرورش و وزارت علوم بیاوریم.
در برنامههای توسعه خود موفق نبودهایم، چراکه نگاه ما به توسعه نیست، به پیشرفت است. نگاه ما به آیندهپژوهی نیست، به برنامهریزی است.
در این میان، نیاز داریم یک توسعه همهجانبه در حوزه آموزش و پرورش، محیطزیست، صنعت و اشتغال داشته باشیم. رکن اصلی برای ایجاد این مهم، سرمایهگذاری است.
در این زمینه، باید مدلمان را از شرکتمحور و مدیرمحور به سمت مردممحور تغییر دهیم. باید مردم برای مشارکت و توسعه در کشور همکاری و همراهی کنند.
مدلهای برنامههای ما تا امروز مدل مردممحور نبوده و مردم را در امور گوناگون درگیر نکردهایم. اگر سعی کنیم مردم را برای سرمایهگذاری، صنعت، حفظ محیطزیست و مدیریت تغییر اقلیم به کمک بگیریم، حتما پاسخ خواهیم
گرفت.
پیادهکردن برنامهها بدون حضور مردم به وضعیتی دچار میشود که امروز با آن روبهرو هستیم.
تا امروز فقط دولتها، مقامات و مدیران بودهاند که برنامهریزی کرده و یک نگاه از بالا به این امور داشتهاند و نقش و مشارکتی به مردم داده نشده و چون این نقش داده نشده، برنامهها نیز محقق و اجرایی نشده یا تا چشمانداز موردنظر فاصله زیادی داشته است.
باید افق برنامه را ۵۰ ساله کنیم و سطح درگیری برنامهها را از ۵ سال بالاتر بیاوریم. برنامهها باید در مهدکودکها و دبستانها، فرهنگسازی و در خانوادهها برنامهریزی شود تا بعدها این افراد به برنامههای توسعه روح بدهند و آن را تحقق
بخشند.
امروز بزرگترین مشکل برنامههای توسعه این است که مردم درگیر آن نیستند و در آن نقشی ندارند.
اگر بتوانیم مردم را به این نقطه برسانیم که در گام نخست این برنامه را باور کنند، بعد به آن اعتماد کنند و در آخر هم خودشان این برنامه را اجرایی کنند، به یقین میتوان نسبت به توسعه کشور امیدوار بود.