تو فکر یک سقفم
بابک بهاری - منتقد: خشت، سقف، خانه، دیوار و پنجره، حریم، رابطه خانه و میهن و با خشت جان ساختن وطن و تداوم فرهنگ خانه و خانه داشتن و واژه حریم و گسترهاش به کشور و جغرافیایی سرزمینت و همشأنیت آن با واژه مام(مادر) و ارتباطش با دنیای تجارت و صنعت که نقش تعیینکنندهای در مقوله فوق دارد که به خلق واژگان تازهای برگرفته از عینت زیستی و نحوه مواجه با موقعیت است، گورخوابی، ماشین خوابی، اتوبوس خوابی، حلبی آباد و غیرو که در نهایت باید اندیشد و زمزمه کرد: سقفی که تن پوش هراس ما باشه/ تو سردی شب ها لباس ما باشه.
عکاس: آرش قزل باش
رنگی، کادر افقی، بخشی از دیواری از جنس خشت گلی، دو حلب خالی روغن نباتی(در جای خالی پنجره).
چهره انسان، نخستین برخورد دیداری بیننده با اثر دیدن این چهره مفهومی است که علاوه بر درگیری ذهنی چشم مخاطب را هم در مرکز تصویر نگه میدارد. عمق و ژرفنمایی در عکس بهواسطه ظروف حلبی خالی تامین شده است، کارکرد دوگانه شئ که امر فرمی شکلی چشم وعمق و ژرفا و امر مفهومی چهره است. باری بافت (نرمی و لطافت گل) به همراه رنگ گرم تصویر به همراه قسمتهای تاریک و سایهدار از دیگر عوامل فرمی هستند که در خدمت ایده غالب اثر(انسان در دیوار) قرار گرفتهاند. اما در رابطه نقش دیوار در یک بنا و خانه خشتی و بار نوستالژیک اثر نباید غافل بود. خشت و بازتابش در فرهنگ از چیدن خشت کج تا برابری خشت خام با آینه جادهای طولانی و جذاب را پیش روی ما گذاشته است. باری پشت این دیوارهای گلی که کم کم دارند بار قدیمی بودن را به تاریخی شدن وا میگذارند باید به گرمای حضور و خیلی از چیزهای دیگر هم اشاره کرد. البته که قدرت انتزاعی اثر در جدال با قدمت و خانه و چهرهدار بودن در نبردی پیچیده قرار دارد که هر لحظه اثر را به سمتی سوق میدهد با آنکه میخ اثر در وسط معرکه محکم کوبیده شده است. یک نکته جالب جلو آمدن یکی از چشمهای صورت فرضی دیوار است که جاندار کردن دیوار را ممکن کرده است. در نهایت قاببندی و کادر متناسب برای خلق کردن سوژه توسط هنرمند را نباید فراموش کرد در حقیقت ما به تماشای چیزی نشستهایم که هنرمند خواسته و موفق هم بوده است آنقدر که گاه با خود میگویم این چشمهای بیتاب چشم به راه چه کسی هستند؟ فقط میتوان گفت: چه بیتابانه میخواهمت چنین شگفت.
عکاس: مهدیه بابایی
سیاه و سفید، کادر عمودی، پنجرهای دو لتی(لنگه) نیمه باز پوشیده با توری حشرهگیر که مشرف به پنجره چوبی روبروی خودش، تعدادی از اشیا خانه در پشت توری در داخل لبه پنجره.
دیوار کاهگلی با چند تکه چوب داخل دیوار، عکس تصویری از دیدن و ندیدنها و نمایش خفیفی از سرپناهی و فروپاشی آن است با حرکتی از جزء به کل ، بدین گونه که این خرد در خود نشان از کلان دارد. کارکرد بارز اشکال هندسی مستطیلها و مربعهای پنجرهها و خطوط در دیرکهای چوبی در دل دیوار و مثلث تشکیل شده زیر پنجره و دیگر اشکال کارکردی توازنی بین ایده و فرم را ایفا میکنند، بهطور مثال با توجه به کادر عمودی که نگاه را به بالا هدایت میکند میتوان به مثلث و نقش برگشت دهنده چشم مخاطب به پایین تصویر اشاره کرد. عکس همچنان از تعریف کوتاه و خلاصه از خانه و سقفی است که پناه نهچندان محکم اما به هر حال اینک سرپناهی است خصوصا وقتی نحوه حضور نور در بیرون و درون فضای خانه توجه کنیم با امر دامنه و اندازه پویا(رنج داینامیک) طیف خاکستری مواجه هستیم که با گذشتن از بالاترین غلظت خاکستری به سیاهی و سپس رسیدن به سپیدی(روشنایی پنجره داخلی) است که علاوه بر لایهدار کردن و فضا به فضا شدن میتواند نمادهای امید و... نیز باشد. حریم و فردیت و خانواده از مهمترین ویژگیهای این دست خانهها هستند. باری پنجرههای چوبی و توریهای این چنینی همه و همه خاطرههایی را در ما زنده میکنند، همانگونه که در خودشان آنها را چون آلبومی نگه میدارند و به آرامی از زیست آدمی محو میشوند. شاید این عکسها هستند که میسرایند: از ما به گذشت و شادمانه یاد کنید.
عکاس: امیر حسین حیدری
رنگی، کادر افقی، ضد نور (سیلوئت Silhouette ) نمایی از ساختمانءهای در حال ساخت به همراه دو جرثقیل ساختمانی(تاور کرین).
با توجه به نوع نور(خفگی و تاریکی) نبودن فرد و افرادی در تصویر احتمال تعطیلی و پایان روز بیشتر متصور است تا شروع روزی تازه برای تلاش و ساخت مجتمعهای ساختمانی که سکه رایج روزگار است. هرچند این ساخت و سازها با تمام فراز و نشیبهایشان و اینکه خانهدار شدن دارد آرزویی نه محال که دشوار میشود در سرزمین سختپوستان باری تلاشی هستند که امید را زنده نگه میدارن همچون طلوع آفتاب در زمستان. نحوه کادربندی و حضور بازوهای جرثقیلها در مرکز و گرمای رنگ و سیاهی سازهها و دیگر عناصر صحنه نشان از تلاش و ساختن مهمترین دغدغه بشری همانا خانه و محل آسایشش دارد. ضمن آنکه تحول و تغییر خانه از سر پناه صرف(از گزند باد و باران و حیوانات وحشی و...) به محلی برای آرامش، تفریح، آسایش و ... تبدیل شده است. انبوهسازی و شهرنشینی و مشکلات زیستن در کلان شهرها که در مقیاس کوچکترش همان آپارتمان نشینی نیز از دیگر این تحولات است که در پیوند مستقیم با سرمایه است. باری شتاب روز افزون جمعیت و گسترش شهر ها و دیگر مباحث و مشکلات منبعث از آن نکته مهمی است که در این غروب شامگاهی در دل تاریکی پنهان میشود و یا در این طلوع بامدادی آشکار. در هر صورت تصویر از تولد و خلق بنا و معماری حکایت دارد و این ثبت گرگ و میش بیدار کننده پرسشهاست نه لالایی برای آنها.
عکاس: بهاره غفاری زاده
رنگی، کادر عمودی، نمایی روبروی از برج تجاری با شیشههای تمام LCD و بخشی از آسمان ابری.
عکسی مواج از ساختمانی مواج، بهرهمند از هنر معماری پیش روی مخاطب است. عکاس از توان و تکنیک عکاسی برای نشان دادن هنری دیگر(معماری) بهره گرفته است. نقش فرم از رنگ(آبی، خاکستری) و پیوندشان با اشکال هندسی قوسدار القا کننده ریتم و هارمونی با توجه به موضوعیت و سوژه عکس بسیار مناسب و در خدمت موضوع و سوژه مد نظر هنرمند قرار گرفته که کارکردشان بخش اجتناب ناپذیر اثر شده است. برش، قاببندی و حذف اضافات برای نمایش چنین امر زیبا، شناسانهای و مینیمال مایل به انتزاع بسیار دقیق بسته شده که پیامد آن قدرت انتقال حس است. انتقال حس معمارانه و تلفیقش با عکاسی در نوع پردازش نور صحنه و نگه داشتن بخشی آسمان (یکسوم بالا) و نمایش دو قوس متقاطع دقیق و کار آمد شده است. اثر بیشتر رویکردی زیبا شناسانه دارد که متناسب با سوژه هم هست. بماند که پشت این همه چرخشها و رفتارهای زیبا شناسانه چه زشتیهایی نیز پنهان مانده است. نقش رنگ آبی و پیوندش با بیکرانگی آسمان و شیب بالا برنده که با کادر بندی عمودی اثر همخوان شده بهنوعی نگاه آسمانی و آرزومندانه و بالا برنده مخاطب را همراه هنرمند میسازد. بی انتها بودن بنا و بیانتهایی و روشنایی پشت قوس مانده و چشمی که چنین شتاب آلود و لغزان به بالا خزیده حتما ابرها را در مینوردد تا به خلوتگه خورشید رسد چرخ زنان.
جمع بندی
باری انسان متنوعسازترین خانه، آشیانه، سرپناه، لانه و... بین سایر جانداران است که علت نهایی آن همانا در نکتهای است که مارکس در رابطه تفاوت بنیادی خانهسازی زنبور و انسان میگوید: هر چند ظرافت کار زنبور بر پیشانی معماران عرق شرم مینشاند، اما آنچه بدترین معمار را از بهترین زنبور متمایز میکند، این است که معمار ابتدا حاصل کارش را در ذهن خود مجسم میکند. همین نکته است که نظریه «هنر (صرفا) تقلید است» را به چالش اساسی کشانده است. با توجه به این همه نوآوریهای هنری خلق شده توسط انسان آن هم گاه بدون هیچ پیشزمینهای عینی و سپس بسط آن به همه عرصهها و در عالیترینش معماری بهعنوان نخستین هنر میتوان آن را مورد دقت قرار داد و در ادامه مکمل گفته بالا را مد نظر داشت: انسان صرفا موجب تغییر شکل مواد طبیعى نمىشود، بلکه -مقصود- خود را نیز در آنها واقعیت مىبخشد. این مقصودی است که انسان بر آن آگاه است.