-

پارادوکس بزرگ ۲۰۲۵

امیررضا اعطاسی کارشناس ارشد مدیریت ساخت

ی ۶

در دسامبر ۲۰۲۵، خاورمیانه یکی از ملتهب‌ترین دوران‌های تاریخ مدرن خود را سپری می‌کند. تبادل آتش مستقیم میان قدرت‌های منطقه‌ای از سایه به روشنایی آمده، جنگ در اوکراین وارد چهارمین زمستان فرسایشی خود شده است و خطوط کشتیرانی در دریای سرخ همچنان زیر سایه تهدید موشکی فعالیت می‌کنند. طبق هر کتاب درسی اقتصاد سیاسی که پیش از سال ۲۰۲۰ نوشته شده ‌باشد، نرخ نفت‌برنت اکنون باید سقف ۱۵۰دلار را شکسته باشد، اما واقعیت بازار، سیلی محکمی به تئوری‌های کلاسیک زده است؛ نفت در کانال ۶۰ دلار دست‌وپا می‌زند و معامله‌گران انرژی با بی‌تفاوتی عجیبی به سرخط اخبار جنگی می‌نگرند. این مقاله استدلال می‌کند؛ ما شاهد یک نوسان موقت نیستیم، بلکه در حال تجربه «مرگ پارادایم ریسک» سنتی هستیم. بازار انرژی دچار پدیده‌ای شده که می‌توان آن را «بی‌حسی ژئوپلتیک» (Geopolitical Fatigue) نامید. در این فضای جدید، الگوریتم‌های معاملاتی و مدیران صندوق‌های پوشش‌ریسک (Hedge Funds)، «ترس از رکود تورمی» و «فشار دلار» را متغیرهای بسیار معتبرتری نسبت به «احتمال قطع عرضه» می‌دانند، اما این تغییر فاز چگونه رخ‌ داد و چرا طلا داستان کاملا متفاوتی را روایت می‌کند؟

پرده اول: کالبدشکافی «بی‌حسی ژئوپلتیک»

برای درک اینکه چرا بازار نفت به اخبار جنگ واکنش نشان نمی‌دهد، باید روان‌شناسی «چوپان دروغگو» را در بازارهای مالی تحلیل کنیم. طی 3 سال‌گذشته (۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵)، بازار بارها با هشدارهای «اختلال قریب‌الوقوع» مواجه شد. هربار، قیمت‌ها جهشی هیجانی داشتند، اما جریان فیزیکی نفت هرگز متوقف نشد. بازار به یک نتیجه‌گیری بی‌رحمانه اما منطقی رسیده ‌است؛ جنگ‌های مدرن در خاورمیانه، جنگ‌های «کنترل‌شده» هستند. طرفین درگیر، باوجود لفاظی‌های تند، خطوط قرمز انرژی را رعایت می‌کنند، زیرا هیچ‌کس (نه تولیدکنندگان و نه مصرف‌کنندگان) خواهان فروپاشی اقتصادی نیستند.

1ـ سوپاپ اطمینان ۵ میلیون بشکه‌ای

مهم‌ترین عاملی که اجازه نمی‌دهد ترس بر بازار غلبه کند، یک واقعیت ریاضی است: ظرفیت مازاد (Spare Capacity.) طبق داده‌های آژانس بین‌المللی انرژی و اوپک، ائتلاف اوپک‌پلاس در حال‌ حاضر بین ۴.۰۵ تا ۵.۴ میلیون بشکه در روز ظرفیت تولید مازاد دارد که عامدانه از مدار خارج شده‌ است. این حجم عظیم نفت (که معادل حدود ۵ درصد تقاضای جهانی است) عمدتا در عربستان‌سعودی (حدود ۲.۴ میلیون بشکه) و امارات‌متحده‌عربی (۰.۸۵میلیون بشکه) متمرکز است. معامله‌گران نفت به این نتیجه رسیده‌اند که حتی اگر یک رویداد فاجعه‌بار (مانند حمله به تاسیسات نفتی یک کشور عضو اوپک) رخ دهد و برای مثال ۲ میلیون بشکه نفت از بازار حذف شود، ریاض و ابوظبی می‌توانند ظرف کمتر از ۶۰ روز این شکاف را پر کنند. این «سوپاپ اطمینان»، اثر روانی تهدیدهای نظامی را خنثی کرده‌است. بازار به «اختیار فروش» (Put Option) ضمنی عربستان‌سعودی بیشتر اعتماد دارد تا به تهدیدهای نظامی.

2ـ نفوذپذیری تحریم‌ها و ناوگان سایه

عامل دیگری که «ریسک عرضه» را بی‌معنی کرده، شکست رژیم‌های تحریمی غرب است. بازار آموخته است که نفت راه خود را پیدا می‌کند. پدیده «ناوگان سایه» (Shadow Fleet صدها نفتکش که بدون بیمه غربی و با پرچم‌های مصلحتی نفت روسیه، ایران و ونزوئلا را جابه‌جا می‌کنند) یک بازار موازی کارآمد ایجاد کرده‌است. تا زمانی‌که چین و هند خریدار هستند، نفت فیزیکی از بازار حذف نمی‌شود، بلکه صرفا مسیر خود را تغییر می‌دهد، بنابراین «ریسک سیاسی» دیگر به‌معنای «حذف فیزیکی بشکه‌ها» نیست.

پرده دوم: واگرایی بزرگ؛ طلا فریاد می‌زند، نفت سکوت می‌کند

شاید نگران‌کننده‌ترین سیگنال برای اقتصاددانان کلان، گسست تاریخی همبستگی میان طلا و نفت در سال ۲۰۲۵ باشد. به‌طورسنتی، این دو دارایی در زمان‌های بحران همراستا حرکت می‌کردند، اما اکنون، طلا سقف‌های تاریخی ۴۳۰۰ دلار را می‌شکند؛ در حالی‌ که نفت به کف‌های چندساله سقوط کرده ‌است.

نسبت ۷۵ به یک: آژیر قرمز رکود تورمی

در اواخر ۲۰۲۵، نسبت نرخ طلا به نفت (Gold-to-Oil Ratio) به عدد حیرت‌انگیز ۷۵ رسید. به زبان ساده، برای خرید یک اونس طلا، باید ۷۵ بشکه نفت داد. میانگین تاریخی این نسبت در ۵۰ سال‌گذشته بین ۱۸ تا ۲۵ بوده‌است. رسیدن به عدد ۷۵، پیامی وحشتناک دارد؛ این یعنی بازارها در حال قیمت‌گذاری روی سناریوی رکود تورمی (Stagflation) هستند.

 طلا (ترس از پول)

 صعود طلا ناشی از بی‌اعتمادی به «ارزش پول فیات (پولی است که ارزشش ذاتی نبوده و تنها ناشی از دستور دولتی یا قانون باشد)» و «بدهی‌های حاکمیتی» است. سرمایه‌گذاران و بانک‌های مرکزی (به‌ویژه در شرق) طلا می‌خرند چون نگران تورم پایدار و بی‌ارزش‌شدن دلار هستند. طلا به «بیماری پولی» واکنش نشان می‌دهد.

نفت (ترس از رشد)

 سقوط نفت ناشی از پیش‌بینی «ایست قلبی اقتصاد واقعی» است. نفت دارایی است که برای سوزانده‌شدن در موتورها و کوره‌ها خریداری می‌شود. نرخ پایین نفت یعنی بازار شرط بسته است که کارخانه‌ها خاموش می‌شوند و کشتی‌ها بار کمتری حمل خواهند کرد.

پرده سوم: دیکتاتوری دلار و فدرال‌رزرو

نمی‌توان داستان نفت ۶۰ دلاری را بدون صحبت از «شاه دلار» (King Dollar) تکمیل کرد. سیاست‌های پولی فدرال‌رزرو امریکا در سال ۲۰۲۵، نقش یک «لنگر» سنگین را برای نرخ نفت بازی کرده‌است.

نرخ بهره بالاتر برای طولانی‌مدت (Higher for Longer) فدرال‌رزرو با نگه‌داشتن نرخ بهره در سطوح محدودکننده (بین ۳.۷۵ تا ۴ درصد) برای مهار آخرین بقایای تورم چسبنده، باعث ‌شده شاخص دلار (DXY) در کانال قدرتمند ۹۹ باقی‌بماند. مکانیسم اثرگذاری ساده اما ویرانگر است: نفت به دلار قیمت‌گذاری می‌شود. وقتی دلار گران است، قدرت خرید مصرف‌کنندگان در بازارهای نوظهور (مانند هند، اندونزی و افریقا) که موتور رشد تقاضا هستند، کاهش می‌یابد. یک پالایشگاه در بمبئی یا استانبول، برای خرید نفت باید روپیه یا لیر خود را به دلار تبدیل کند. دلار قوی، عملا نرخ نفت را برای آنها بالا نگه می‌دارد، حتی اگر نرخ روی تابلو در نیویورک کاهش‌یافته باشد. این «گرانی پنهان»، تقاضای جهانی را خفه کرده‌است.

نتیجه‌گیری: پایان عصر رمانتیک نفت

آنچه در سال ۲۰۲۵ شاهد آن هستیم، پایان نگاه رمانتیک و هیجانی به بازار نفت است. نفت دیگر دماسنج ژئوپلتیک جهان نیست؛ این نقش به طلا و بیت‌کوین واگذار شده‌است. نفت اکنون صرفا یک کالای صنعتی است که در منگنه «رکود» گیر افتاده است. سرمایه‌گذاران به این نتیجه رسیده‌اند که جنگ‌ها می‌آیند و می‌روند و جریان نفت (به هر طریقی) ادامه می‌یابد؛ اما نرخ بهره بالا و رکود اقتصادی، تقاضا را به‌طور ساختاری و پایدار نابود می‌کنند. در نبرد میان «ترس از جنگ» و «ترس از فقر»، دومی پیروز شده‌ است.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین