فرصت بازسازی یا بهانه انتقام سیاسی؟
عبدالکریم حسینزاده ـ معاون توسعه روستایی رئیسجمهور
جریانی در داخل کشور حتی از هرج و مرج و ناامنی ناشی از تجاوز بیگانه برای رسیدن به اهداف کوتاهمدت خود استقبال میکند، آن هم در شرایطی که آتشبس را باید فرصتی مغتنم برای بازسازی توان ملی و ترمیم شکافها میان ملت و حاکمیت دید. کمااینکه اسرائیل و متحدانش از آتشبس بهعنوان فرصتی برای تجدید قوا و تدارک حملات بعدی بهره میبرند. در روزهایی که آتش جنگ در منطقه، هر لحظه در کمین شعلهور شدن دوباره است و دشمنان این سرزمین در پی رخنه به امنیت و انسجام ملی هستند، در داخل برخی کنشگریهای سیاسی حکایت از عدمدرک این موقعیت خطیر دارند. انتظار عمومی این بود که شرایط جدید باعث فهم ضرورت برخی تغییر رویکردها در داخل شود، از جمله در نوع رقابتهای سیاسی. اما برعکس این ضرورت، برخی سیاسیون اتفاقا فضای ناپایدار آتشبس را فرصتی برای تشدید تخریبهای ناظر به رقابتهای سیاسی یافتهاند. در این میان، دولت و شخص رئیسجمهوری هدف تکفیر سیاسی قرار گرفتهاند که حتی شدت آن از شرایط عادی هم بیشتر است، تا آنجا که حتی برخی نمایندگان مجلس در سخنان خود تصویری خیانتکارانه از رئیسجمهوری میسازند که تمام مدت جنگ و پس از آن، باوجود همه تهدیدات و خطرات، در میانه میدان و حتی بین مردم بود. بهراه انداختن مطالبه برکناری رئیسجمهوری، ایجاد تصویری ناهماهنگ از دولت و کلیت نظام در راهبردهایی مثل مذاکرات یا آتشبس، القای اختلافنظر در میان مقامات نظام و ایراد اتهام خودسری به دولت در تصمیمگیریهای استراتژیک، مسائلی نیستند که بشود بهراحتی از طرح آنها در عرصه عمومی و داغ کردن تنور آن از سوی برخی سیاسیون و حتی نمایندگان مجلس چشم پوشید. این دست تحرکات و القائات عمومی، نشانهای از وجود یک خطر هولناک سیاسی است. اینکه جریانی در داخل کشور حتی از هرج و مرج و ناامنی ناشی از تجاوز بیگانه برای رسیدن به اهداف کوتاهمدت خود استقبال میکند، آن هم در شرایطی که آتشبس را باید فرصتی مغتنم برای بازسازی توان ملی و ترمیم شکافها میان ملت و حاکمیت دید. کمااینکه اسرائیل و متحدانش از آتشبس بهعنوان فرصتی برای تجدید قوا و تدارک حملات بعدی بهره میبرند. ما از بزنگاه همین دست موقعیتنشناسیها و کوتهنگریهای مشابه در طول تاریخ ایران، ضربات هولناکی خوردهایم که آثار آنها پس از چند قرن همچنان بر تن و پیکر ایران و ملت ایران باقی است؛ از توطئه داخلی علیه عباسمیرزا و امامقلیخان قاجار در جنگهای ایران و روس بگیرید تا جریان محاصره اصفهان از سوی افغانها و زمینگیر شدن محمدقلیخان اعتمادالدوله در نبرد بهدلیل دسیسههای درون نظام سیاسی صفوی. در تمام این تجربیات تاریخی آنچه رخ داد، این بود که مردان صف جلوی تقابل خارجی، از پشت جبهه و بهواسطه توطئههای داخلی ناشی از رقابتهای ناسالم و انتقامجویانه زمینگیر شدند و زمینگیر شدن آنان کل کشور را بهزانو درآورد. آیا میخواهیم همچنان با چشم بستن بر این تجارب و آرایش واقعی صحنه پیشروی ایران و خطرات آن، داستانی مشابه را برای تاریخ بسازیم؟ در جنگ ۱۲روزه اخیر و بهویژه در مقطع پس از آن، دولت و شخص رئیسجمهوری کوشیدند سه پیام روشن را به افکار عمومی داخل و جامعه جهانی مخابره کنند؛ اول، اعلام آمادگی برای صلح و دیپلماسی از موضع عقلانیت. دوم، تاکید بر حق دفاع مشروع و آمادگی کامل در برابر هرگونه تجاوز و سوم، حضور میدانی و مداوم در کنار مردم و در دل جامعه، فارغ از تمامی خطرات و تهدیدات.
واقعیت بیپرده آن است که مخالفان دولت و حامیان این دست اقدامات سیاسی، آگاهانه به چنین تخریبها و تنازعاتی در شرایط ناپایدار کنونی روی آوردهاند. بهعنوانمثال آیا نمایندگان و چهرههای سیاسی که آتشبس اخیر را تصمیم دولت دانسته و آن را علیه منافع کشور ارزیابی کردهاند، از وضعیت کشور در روزهای جنگ و اتفاقاتی که در میدان رخ میداد، آگاه نبودند؟ یا اینکه نمیدانند تصمیم صلح و جنگ و آتشبس در اختیار دولت نیست؟ کمااینکه درباره بحث دیپلماسی و تصمیم به مذاکره یا ترک مذاکره هم موضوع چنین است. آنان خوب میدانند هیچکدام از این تصمیمات بدون اطلاع، هماهنگی، هدایت و تایید رهبری امکانپذیر نیست، اما به نفعشان است که خود را به ندانستن بزنند. یا درباره درخواست برکناری رئیسجمهوری که از سوی برخی چهرههای سیاسی و رسانهای مطرح شد و عدهای از نمایندگان مجلس هم مستقیم و غیرمستقیم بر آتش آن دمیدند. آنان بهتر از هر کسی میدانند که نه این کار در این شرایط شدنی است، نه کشور شرایط برگزاری انتخابات مجدد را دارد و نه حتی در صورت برگزاری یک انتخابات دیگر، آنها پیروز میدان خواهند بود. اگر بخواهم صریح صحبت کنم، بهنظر میرسد مسئله چیز دیگری است؛ بستن دست و پای دولت و رئیسجمهوری و زمینگیر کردن آنان در مسیر حرکت بهسوی برخی اصلاحات و تغییرات ضروری در حکمرانی کشور، یعنی دقیقا همان ضرورتی که بعد از جنگ ۱۲روزه خود را بهشکل مضاعف بهرخ کشید. بهعبارتی بخش عمدهای از فضای تکفیر رو به تشدید دولت و رئیسجمهوری با هدف آن است که دولت و حاکمیت بهسمت تغییرات ضروری حسشده بعد از جنگ ۱۲روزه حرکت نکنند. چه اینکه حتی رئیس دستگاه قضایی یا ریاست مجلس هم، هرگاه در این مدت پیام تغییر رویکرد از طرف خود صادر کردند، موردحمله این جریان قرار گرفتند. درست مثل همان رفتاری که با شهید سرافراز و سردار محمد باقری در ماههای اخیر شد. چیزی که عیان است، آنکه از آتش این جنگ و تبعات آن، آبی برای مخالفان رادیکال دولت و برخی گروههای تندرو گرم نخواهد شد. این عرصه جایی نیست که بتوان در آن غنیمت سیاسی و جناحی برای خود جمع کرد. وقتی جریانی که خود را اصلیترین مدعی ارزشهای انقلاب میداند، در میانه آتش جنگ خود را مشغول جمعآوری غنائم جناحی کرده، چطور میخواهیم از منتقدان و مخالفان سیاسی بخواهیم در این شرایط اختلافنظرهایشان را وارد موضعگیریهایشان نکنند؟ هرچند بهصراحت باید اعتراف کرد که مواضع برخی از همان منتقدان و مخالفان سیاسی در این مدت، مسئولانهتر و آیندهنگرانهتر از برخی طیفهای سیاسی دیگر بود.
در حالی که کشور نیازمند یک وحدت فراگیر در سطح جامعه از طریق برخی تغییر رویههای سیاسی ـ اجتماعی است، تضعیف وحدت موجود در سطح حاکمیت بهنفع چه کسانی است؟ این جز باز کردن راه برای دشمنانی است که در کمین نشستهاند تا با ترورهای هدفمند، حملات سایبری و تحریک گروههای نیابتی، امنیت کشور را بر هم زنند و جامعه را در موضع ضعف قرار دهند؟ ما با رژیمی طرف هستیم که قراردادهای صلح بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل را هم به هیچ میانگارد و هیچگاه به هیچ آتشبسی پایبند نبوده است. آنوقت برخی با کدام درایت و بصیرت سیاسی، موقعیت ناپایدار آتشبس را بزنگاه تسویهحساب، انتقامگیری سیاسی و تقویت قدرت داخلی خود فرض کردهاند؟ همانگونه که در تاریخ، تفرقه و درگیری داخلی بارها مسیر را برای مداخلات خارجی و شکستهای ملی هموار کرد، تداوم این مسیر میتواند فجایعی مشابه را رقم بزند. امروز بیش از هر زمان، ایران نیازمند عقلانیت سیاسی، انسجام ملی و اجماع نیروهای موثر درون کشور است. هر صدای بیمسئولیتی که در راستای تفرقه و همصدایی با دشمنان بلند شود، در حقیقت خواسته یا ناخواسته، بخشی از پروژه ناامنسازی ایران را تکمیل میکند. این بهمعنای خاموش کردن صدای منتقد و نفی تکثر داخلی نیست، بلکه بهمعنای مسئولیتپذیری سیاسی است. چه اینکه جریانی که امروز ادبیات سیاسیاش تا مرز درخواست ترور رئیسجمهوری هم رفته است، در دولت قبل نقد برخی گزارههای اقتصادی را هم بازی در زمین دشمن و اقدام علیه امنیت ملی میدانست. همانگونه که در تاریخ، تفرقه داخلی راه را برای پیروزی دشمنان هموار کرد، امروز نیز این حرکت میتواند به تکرار فجایعی مشابه منجر شود.