صنعت خودرو سیاسی یا اقتصادی؟
امیرحسن کاکایی - عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت
هر کسی در هر جای دنیا میداند که صنایع ابزاری برای تولید بهرهور و درآمدزایی کشورها و ملتها و البته افزایش رفاه است. البته هدف اصلی هر صنعت ارائه یک خدمت یا کالا به مردم است. مثلا صنعت بیمه و بانکداری، خدمت ارائه میکنند و صنعت خودرو، خودرو. قبل از اینکه درباره اهداف هر صنعت صحبت کنیم، بقاء آن منوط به درآمدزایی و عملکرد اقتصاد و رقابتی در آن حیطه است. بهعنوان مثال، بانک نمیتوان همه داراییاش برای افزایش جمعیت یک کشور خرج کند و بعد خالی شود. همچنین بانکداری با نظام بازار سرمایه در رقابت است و اگر رقابتپذیر نباشد، منابع از آن فراری میشوند و آن صنعت از بین میرود.
صنعت خودرو بهطور اولی، صنعتی اقتصادمحور است و هدف اصلی آن در هر کشوری، ابتدا ارائه خودرو رقابتپذیر به مردم و بازارهاست. البته در همان شروع صنعت خودرو بهصورت تولید انبوه، کشورها مشاهده کردند که خودبهخود این صنعت با خود توسعه و پیشرفت دیگر صنایع و نهایتا توسعه فرهنگی و زیرساختی میآورد؛ بنابراین در قرن بیستم بسیاری از کشورهایی که میتوانستند، این صنعت را موردتوجه قراردادند و حتی کار بهجایی رسید که دولتها برای توسعه کشورهایشان، این صنعت بهانحاء گوناگون موردحمایت قرار دادند و قرار میدهند. مورد اخیر آن، تعرفههای سنگین امریکا و اروپا برای ورود خودروهای چینی به این کشورها و حمایت مطلق از صنایع خود است.
صنایع خودرو در بستر صنعت، اقتصاد و فرهنگ کشورهای توسعهیافته پیشرفت کردند و سپس موردحمایت و قانونگذاری مستقیم و غیرمستقیم قرار گرفتند، اما در کشورهای در حال توسعه، تا آنجا که میدانم، موضوع برعکس بود. یعنی کشورهایی مانند ایران، کره جنوبی، مالزی و... بهعنوان لکوموتیو توسعه و پیشرفت، این صنایع را موردتوجه قرار دادند و ازآنجاکه این صنایع داخلی نبودند، مجبور به واردات کل آن بهصورت مونتاژ و بعضا تولید مبتنی بر مهندسی معکوس از کشورهای دارای فناوری و سرمایه شدند. بدینترتیب سرنوشت شرکتهای خودروسازی و زنجیره وابسته آن در کشورهای در حال توسعه، از ابتدا مسئلهای سیاسی- اقتصادی بود. بهعبارتی مسئله کشوری مانند کره جنوبی این بود که برای رشد اقتصاد و جامعه و رفع نیاز اشتغال در جامعه چه باید کرد؟ به این نتیجه رسیدند که باید روی ۸ صنعت تمرکز کنند که یکی از آنها خودروسازی و صنایع وابسته بود. بر این اساس، سیاستگذاری از بالا شروع شد و نه از بطن جامعه و کف کارخانه.
طی قرن بیستم، اتفاقات فراوانی در این مسیر رخ داد. برخی کشورها همزمان رشد اقتصاد و سیاسی را تجربه کردند و برخی با عدمتوازن رشد روبهرو شدند. کشوری مانند چین، در دهه ۷۰ با شکست سیاسی روبهرو شد و نهایتا در دهه ۸۰ مسیر توسعه خود را موردبازنگری قرار داد و طی ۴۰ سال، تبدیل به ابرقدرت اقتصادی و البته پیشرو در صنایع مختلف از جمله صنعت خودرو شد. کره جنوبی هم همینطور. در دهه ۶۰ مسیری را شروع کرد و در دهه ۸۰ به اوج رسید، و نهایتا به نسبت و سپس در دهه ۹۰ یک تحول اساسی را در صنایع مختلف از جمله صنعت خودرو پذیرفت و از پنج شرکت بزرگ خودروسازی کره، چهار شرکت ورشکسته شدند و بحران کارگری به وجود آمد. اما سیاسیون این را درک کرده بودند که نباید اسیر دست مسائل سیاسی در این مسیر اقتصادی شوند و نهایتا از زیر خاکستر این پنج خودروساز، خودروسازی غولی بهنام هیوندای کیا، ققنوس وار بیرون آمد که امروز یکی از سرآمدان خودروسازی دنیاست (جز ده غول صنعتی خودرو دنیا).
و اما ایران؛ ایران که در میان کشورهای در حال توسعه، سردمدار بود و میرفت که در دهه ۶۰ خورشیدی، از ژاپن جلو بزند، بهدلایل سیاسی و اقتصادی دستخوش تغییراتی اساسی شد و انقلابی بزرگ و شکوهمند مسیر تاریخی این کشور را تغییر داد. در آن زمان، بزرگترهای ما تشخیص دادند که بهجای همراهی با مسیر توسعه جهانی باید مسیر توسعه بومی خود را بهطور مستقل طی کنیم. البته ازنظر سیاسی و فرهنگی مسیر روشن بود. اما مسیر اقتصادی خیلی مبهم شروع شد و تا امروز هم این مسیر همچنان مبهم است. اگر کمی به دهه ۵۰ خورشیدی برگردیم میبینیم که کشور محل تضارب آراء سوسیالیستی و کاپیتالیستی بود و نهایتا ملغمه جدیدی با عنوان اقتصاد اسلامی از دل تعامل فرهنگ و سیاست و اقتصاد بیرون زد. اینکه چقدر این مفهوم علمی است و چقدر ایدئولوژیک، در حیطه این بحث و حتی سواد من نیست و حق ندارم نظر بدهم. اما برای من که بزرگ شدنم در بعد از انقلاب اسلامی بود و فردی مبتنی بر تفکر علمی و واقعگرا هستم، به هر حال این را میبینم که ساختار سیاستگذاری و نظریهپردازی که مدنظر آن بزرگان بود، در عمل بهخوبی جواب نداد. دلایل آن هر چه بود، در حد من نیست. اما این را میتوانم ثابت کنم که فعلا اقتصاد ما و بهخصوص سیاست صنعتی ما در چنبرهای بیپایان از مسائل و مشکلات حلنشده و در حال به وجود آمدن، قفل کرده است و ما را به سمت یک سیاهچاله اقتصادی میبرد که فقط از طریق انرژی اقتصادی با منشأ زیرزمینی تامین میشود. به عبارتی ما در اقتصادی زندگی میکنیم که محرک اصلی آن پول نفت و گاز و سنگ آهن و مس و... است و نه نوآوری و رقابت و بهرهوری. در چنین مکانیسم اقتصادی است که عمده مردم دائما فقیر میشوند و اختلاف طبقاتی افزایش مییابد و نهایتا صنایعی مانند صنعت خودرو میشود وبال گردن مردم. این در حالی است که صنعت خودرو همچنان میتواند عامل رشد و توسعه کشور باشد.