داستان لوتیها در ایران؛ از «چغالهمشدی» تا «باباشمل»!
چرا ایرانیها به آدمهای بامعرفت میگویند «مشتی»؟ «لوتی» و «داشمشدی» از کجا آمدهاند؟ اینها از آیین «لوتیگری» آمدهاند که داستانی مفصل است و مقامات و سلسلهمراتبی دارد که از «چغالهمشدی» شروع میشود و به «باباشمل» ختم میشود!
«لوتیگری» در گذشته نوعی سبک زندگی بود که به شکلگیری یک طبقه اجتماعی به نام لوتیها منجر شد. لوتیها یا لوتیان مجموعهای از قواعد نانوشته و آیینهای غیررسمی داشتند و نخستین نشانههای ظهور این طبقه نیز در عهد ناصری یعنی در میانه دوره قاجار ثبت شده است. اما میتوان گفت این آیین در واقع برگرفته از سبک زندگی پهلوانان و منش رفتاری عیاران است که در تاریخ ایران سابقهای بسیار طولانی دارند.
به هر ترتیب داستان لوتیها در دوره قاجار این است: «لوتیان برای خود منشور اخلاقی نانوشته داشتند. احترام به بزرگتر، دستگیری از محرومان و ضعفا، رکگویی، دفاع از حق، نانخوردن از دسترنج خود و... مهمترین قواعدی بود که هر لوتی باید در قدم اول برای ورود به جمع لوتیان رعایت میکرد». سر و شکل و ظاهرشان هم این بود: «لوتیهای قجری دستمال ابریشمی کاشانی، چپق با چوب آلبالو یا عناب، شالی که... دور کمر بسته میشد و جام برنجی کرمانی را نگه میداشت، گیوه، زنجیر بیسوسه[بدون اشکال، سالم و یکدست] یزدی و قمه اصفهانی داشتند... لوتیها در محلههای تهران قدیم با نشانههای ظاهری مثل تعصب و احساس مسئولیت در قبال حفظ امنیت محله و همچنین کفتربازی، راهاندازی مسابقات خروس جنگی سر گذرها، دعوا و درگیری شناخته میشدند».
همینها بودند که در دوره پهلوی ظاهرشان عوض شد و چنین شد: «در دوره پهلوی لوتیها با ظاهر آشنای کت و شلوار مشکی، کلاه مخملی و سبیلهای تابدار شناخته میشدند».
مرام لوتیها و قوانین نانوشته
«آرتور دو گوبینو» فرانسوی در عهد ناصری درباره لوتیها نوشته است: «لوتیها در بازار در حالی که کلاه را کج گذاشته و دکمههای پیراهن را گشوده و دست را روی قبضه قمه نهادهاند وسط زن و مرد حرکت مینمایند». افراد این طبقه برای خود آدابی داشتند که جایی نوشته نشده بود ولی همهشان بلد بودند، ازجمله اینکه: «لوتی نباید در مقابل هر پنتی[غیر لوتی، کسی که صفات لوتیگری در او نباشد] سر تعظیم فرود آورد و حرف درشت را از هر کسی باشد بیجواب بگذارد و دست خود را برای جیفه دنیا پیش این و آن دراز کند. لوتی در مقابل رفیق باید از مال و جان دریغ نداشته باشد».
لوتیها هم مانند عیاران و پهلوانان قدیمی، اهل ورزش و تندرستی بودند و اهل فتوت و جوانمردی بودند و روایت تاریخ این است: «در فکر خوشنامی محله خودشان بودند و آن را از تهاجم افراد بیگانه حفظ میکردند و به اطفال یتیم و تهیدست محله خود کمک میکرده و برای ادامه تلاشهای خود از ثروتمندان محله طلب پول میکردند. آنها در زندگی روزمره توجه ویژهای به ورزش داشتند. لوتیها یک اجتماع به هم پیوسته در حول و حوش زورخانه تشکیل داده بودند و در میان آنها عقیده فتوت یا جوانمردی پیوند معنوی نیرومندی پدید آورده بود...
یکی از فعالیت های اجتماعی که در انجام آن، لوتیها و داشها حضور فعالی داشتند عزاداری و تعزیهداری بود. هزینه تعزیهداری را اعیان و توانگران تأمین میکردند و باقی کارها با همت و فداکاری لوتیها انجام میشد».
تهران چند تا باباشمل داشت؟!
سلسلهمراتب لوتیها و القابی که داشتند در نوع خودش جالب است. پایینترین مقام هم «چغالهمشدی» بود؛ چغاله یعنی میوه نارس و چغاله مشدی یعنی کسی که هنوز به مقام مشدی نرسید. مشدی[مشتی]، داش، داشمشدی و لوتی مقامهای دیگر در این طبقه اجتماعی بود و بالاترین مقام هم باباشمل بود. «عبدالله مستوفی» در کتاب «شرح زندگانی من» در اینباره نوشته است: «یک چغالهمشدی عبث عبث به مقام داشی نمیرسید تا کار برجستهای که از همهکس برنیاید انجام دهد. مثلا با پشت قاشق قزوینی یک کاسه هل و گلاب را طوری بخورد که هیچ ته کاسه باقی نماند یا ۲۰، ۳۰ دور بدون وقفه در چاله حوض حمام شنا کند یا ۱۰ دست چلوکباب بخورد. برایترقی از داشی به مقامهای عالیتر انجام کارهایی از قبیل کشیدن علم و نوحهخوانی در دسته و مرشد شدن در زورخانه... و لیاقت و کفایت این کار هم شرط بود... به اینترتیب میتوان فهمید که باباشمل و تبدیل شدن به فردی که افراد از او تبعیت کنند نزد رؤسای یک محله چقدر کار مشکلی بود».
حالا درباره باباشمل اگر بخواهید بیشتر بدانید ماجرایش این است: «باباشملی بالاترین مرتبه لوتیگری بود که مرجعی برای تمام صفات، منش، مرام و مسلک لوتیها به حساب میآمد و هیچکس از لوتیان روی حرف او حرف نمیآورد. هر کسی هم نمیتوانست به این مقام برسد و معمولا هر محله برای خود یک باباشمل داشت. مثل حاجی کاظم ملکالتجار که در دوران قاجار در محله بازار به مقام باباشملی رسیده بود و به نوعی لوتی اعلای بازار به حساب میآمد...
بابا شمل از میان داشها و لوتیها برگزیده میشد. این اقدام به طور غیر رسمی انجام میگرفت. همه جمعیت لوتیان مطیع باباشمل بودند و برای تعیین جانشین او نیازی به انتخاب نبود. چون قبلا همه میدانستند که بعد از این باباشمل کدام یک از داشها یا لوتیان، لایق این مقام میباشد...
در تهران محله بازار، سرچشمه، سنگلج و پامنار از محلههای لوتینشین به شمار میآمدند... در حدود سال ۱۸۶۶ میلادی [۱۲۴۵ شمسی] تقریبا ۱۵ تن از باباشملها در تهران ساکن بودند و با آنها مانند اعیان و توانگران شهر رفتار میشد».
شغل و تفریحات لوتیها
بنا به قوانین نانوشته، لوتیها برای امرار معاش هر کاری نمیکردند و شغلهای مخصوص به خود داشتند. درباره شغل لوتیها چنین روایت شده است: «هیچوقت یک نفر لوتی نمیتوانست وارد کارهایی چون حلاجی، دلاکی، مقنیگری، کناسی[رفتگری، زبالهکشی] و حمالی شود. اینها بهنظرشان شغل پنتیها بود. در مقابل، توتفروشی، چغالهفروشی، بادبادک و فرفره سازی، فالودهریزی، دوغفروشی و گردوی تازه فروشی از مشاغلی بود که لوتیها مجاز بودند انتخاب کنند. البته این شغل افراد تازهوارد و جوان گروه بود. مسنترها که سرمایهای داشتند دکانداری میکردند و ترجیحا به فرنیفروشی یا آجیلفروشی یا میوهفروشی میپرداختند».
تفریحاتشان هم بنا به نوشته «عبدالله مستوفی» اینها بود: «بلبلبازی، سهرهبازی، کفتربازی و در این اواخر قناریبازی از تفریحات این طبقه و تربیت قوچ و خروس جنگی و جنگ انداختن آنها در سر چهارراهها و میدانهای عمومی نیز منحصر به آنها بود».
مکه لوتیها کجا بود؟
لوتیها علاوه بر لباس و ظاهر، طرز صحبت خاصی هم داشتند. مهمتر از همه اینکه تلفظ کلمات را تغییر میدادند و وضعیت سخنگفتنشان اینگونه بود: «در حرف معمولی اصرار زیادی به ترخیم کلمات[تلفظ نکردن حرف آخر کلمه] و انداختن برخی حروف و تبدیل برخی دیگر داشتند. آنها لهجه خاصی هم برای خود داشتند و اگر میخواستند کسی چیزی از حرف آنها نفهمد به آن زبان صحبت میکردند. در صحبت عادی هم برخی کلمات را طور دیگری ادا میکردند. به دیوار دیفال، به اقوام اقوون و به اتومبیل هتلمبین میگفتند».
مهمترین قسم لوتیها چه باشد خوب است؟ «به حضرت عباس (ع)» و «به کمربند حُر». یک نکته جالب دیگر درباره لوتیهای تهران هم این است: «در میان امامزادههای اطراف تهران، امامزاده داوود (ع) برای لوتیها بسیار مورد توجه بود و هر لوتی باید در طول سال یکی دو باری به زیارت امامزاده داوود (ع) میرفت. به همین دلیل امامزاده داوود (ع) به مکه لوتیها و مکه داشمشدیها معروف شده بود».
ضربالمثلهای لوتیوار!
درباره لوتی ها ناگفته نماند که در همه دورهها افراد شیاد و مدعی هم بودند که خودشان را لوتی جا میزدند و لوتی مینامیدند و اینطوری است که در ادبیات و نوشتار یک قرن اخیر و البته در ادبیات شفاهی مردم گاهی لوتی را معادل لات و فرد شرور گرفتهاند. دیگر اینکه حضور طولانی این طبقه در جامعه ایران و داستانها و روایتهای شنیدنی از کارها و احوالاتشان، به شکلگیری ضربالمثلهایی درباره لوتیها منجر شده است.
حُسن ختام این گزارش درباره لوتیها نیز تعدادی از ضربالمثلهای ایرانیها درباره لوتیگری که به این شرح است: «لوتی است و یک دست لباس»، «وصله لوتی را نالوتی نمیتواند دست بزند»، «فلان چیز لوتیخور شد»، «فلانی نالوتی است»، «لوتیگری زیاد فقر میآورد»، «لوتیگری هزار ریختوپاش دارد»، «غذای لوتی نان و پیاز است» و «از لوتیگری فقط پاشنهکشش را دارد».