نوآوری معمارگرایانه در مدیریت صنعت ملی
شهرام شیرکوند، پژوهشگر صنعت
صنعت به عنوان یکی از ارکان اصلی اقتصاد، با افزایش تولید ناخالص داخلی و توسعه زیرساختها موجب پیشرفت کشور میشود. مدیریت صنعت ملی به مفهوم استفاده از دانش، مهارتها و ابزارهای مدیریتی برای پیشبرد فعالیتهای مختلف صنعتی در کشور به منظور تحقق اهداف اقتصادی و توسعه کسب وکار است و توسعه صنعت ملی نقش مهمی در اشتغالزایی، رشد اقتصادی و توسعه کشور دارد.
در عصری که همه چیز در حال تغییر و تحول است و رقبا همواره در پی توسعه سهم بازار خود از طریق کسب مزیت رقابتی هستند، توجه به نوآوری به عنوان یکی از راهکارهای افزایش مزیت رقابتی در محیط کسبوکار امری اجتنابناپذیر است و برای بقاء و پیشرفت باید جریان نوآوری را تداوم بخشید تا رکود و نابودی اتفاق نیافتد. نوآوری عبارت است از بهرهبرداری از ایدههای جدید به نحوی که ارزش افزوده و مزیت رقابتی ایجاد کند. امروزه تولیدکنندگانی که در فرآیند طراحی و خلق محصول از نوآوری و ایدههای نوآورانه بهره گرفتهاند به مزایای رقابتی دست یافتهاند. نوآوری یک موضوع اساسی در رشد اقتصادی است و در کشورهای صنعتی موجب توسعه اقتصادی و اجتماعی بلندمدت میشود.هرچند نوآوری نوعی تغییر است، اما هر تغییری نوآوری محسوب نمیشود. ما در این برهه از زمان به نوآوری در کل فرآیندهای سازمان یعنی فرآیندهای پشتیبانی، عملیاتی و بهویژه فرآیند مدیریتی نیاز داریم و بدون سامان دادن به این فرآیندها در عمل نوآوری صنعتی و تولید محصولی مفید و موثر واقع نخواهد شد.
لازمه حمایت از کالاها و محصولات تولید داخل حمایت از مصرفکننده و توجه و تامین رضایت مصرفکنندگان است. نوآوری در تولید صنعتی نیازمند نوآوری «معمارگرایانه» است که مفهوم دیگری از نوآوری است و به معنای مرتب کردن روشهایی است که اجزا در درون طرح یک سیستم تولید با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند.
به عبارتی نوآوری صنعتی به عنوان نیروی اصلی پیشبرنده رقابت و توفیقات اقتصادی و اجتماعی تنها از طریق سرمایهگذاری در بخش مولد اقتصادی رشد میکند. البته لازم است که فرآیندها در جای خود قرار گیرند تا بتوانند یک تعامل صنعتی و علمی میان بازار، سرمایه انسانی و بنگاههای تولیدی و اقتصادی برقرار کنند. بهطور کلی در فرآیند نوآوری در سازمانهای مختلف سه نکته حائز اهمیت وجود دارد که عبارتند از: ۱-توانمندی و تواناسازی که همان منابع است، ۲- فرهنگ سازمان۳- سیستمها و ابزارهایی که در آن سازمان وجود دارند.
برای ایجاد چنین محیطی ۸ شرط لازم است: ریسک، اعتماد بین افراد، رکگویی، تعهد افراد نسبت به شغل و سازمانی که درآن مشغول فعالیت هستند، اختیار عمل دادن به افراد برای تصمیمگیری، سرزندگی و داشتن روحیه خوب در افراد یک سازمان، گفتوگوی باز برای ایجاد سینرژی و پشتیبانی از ایده منابع. این هشت ویژگی بستر ایجاد نوآوری در کل سازمان برای بهبودهای مستمر کوچک و بزرگ هستند. البته ویژگیها یا شروطی که گفته شد در برخی سازمانهای صنعتی کمتر مورد توجه قرار میگیرد، از این رو مدیریت ارشد هر سازمان باید توجه داشته باشد که ۸۰ درصد نوآوریها را کارکنان سازمان و ۲۰ درصد را مدیران ایجاد میکنند، لذا برای توسعه تولید نوآورانهای که منجر به ارتقاء کیفیت، افزایش مزایای رقابتی کالای تولیدی و توسعه بازار گردد، بایستی نقش کارکنان در خلق محصول جدید و باکیفیت را در تمام مراحل تولید مدنظر قرار دارد.
توسعه نوآوری مستلزم استقرار نظام و سیستمی در زمینه «نوآوری صنعتی» است و این نظام ضمن اینکه الگوهای مؤثر ممالک صنعتی و پیشرفته جهان را در خود دارد درعین حال انعطافپذیری لازم برای بومیسازی و انطباق را دارد.
در این الگو، سیستم ملی نوآوری دارای سه گروه بازیگر اصلی است که عبارتنداز: واحدهای صنعتی، مرکز توسعه منابع انسانی و مؤسسات فناوری و دانش؛ این عوامل برای تحقق دو هدف کلیدی با یکدیگر تعامل دارند: (الف) فراهم آوردن منابع علم و تکنولوژی، (ب) تخصیص و به کارگیری این منابع.
باید گفت پیش زمینه نوآوری، ترویج فرهنگ نوآوری در سازمان است. پس از چندین سال تحقیق و مشاهده، دلایل متعدد و به طور تقریبی مشابهی برای به نتیجه نرسیدن نوآوریها بهدست آمده که در اینجا عوامل مهم شکست نوآوری عنوان میشود: نبود فرهنگی که از نوآوری حمایت کند، نبود مربیان و مدیران توانمند در تیمهای نوآوری، صرف نکردن زمان و انرژی کافی برای رفع ابهامات سازمانی، احساس مالکیت نکردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مدیران، توسعه ندادن ابزارها و سنجشهای اندازه گیری پیشرفت، ایجاد نکردن تنوع در فرآیندها (عقاید مختلف و متضاد)، نبود ارتباط بین طرحها و طرحها با راهبرد سازمان، فقدان یک فرآیند گسترده و فراگیر برای نوآوری، تخصیص ندادن منابع کافی برای این فرآیند، فقدان یک سیستم ایده پرداز مدیریتی. اگر ما نتوانیم محیط و فرهنگی را ایجاد کنیم که پرسنل با افکار جدید تشویق و آشنا شوند، نوآوری هم قابلقبول نخواهد بود. به این ترتیب ما در فرآیندهای نوآوری با یک پارادوکس مواجه هستیم زیرا از یک سو نیاز به نوآوری داریم و از سوی دیگر ممکن است محیط، آمادگی نوآوری را نداشته باشد و یا به عبارتی فرهنگ نوآوری در سازمان حاکم نباشد. بنابراین باید در سازمان یک دسته نوآوریها و تغییرات فرهنگی جدید ایجاد کنیم. در این راستا ممکن است بعضی از افراد سازمان، پیشنهاداتی ارائه دهند که با حاشیه سود بیشتر و کیفیت بهتر، ما را به اهدافمان نزدیکتر سازند. پس میتوانیم با نوآوری و دریافت ایدههای جدید، ریسک را بپذیریم.
در نتیجه بهرهگیری از نوآوری و خلاقیت برای توسعه برند، کاهش هزینه و توسعه فرهنگ صنعتی در سازمانها در راستای یافتن راهکاری برای رفع مشکلات است، زیرا ناکامی بسیاری از مدیران حوزه صنعت کشور زاییده کم توجهی یا بیتوجهی به امر تحقیق و نوآوری است.