صمت

قصه کفش و راه

منتقدعکس: بابک بهاری

قصه کفش و راه

کفش بر پای و راه می‌رویم

یاد یاران را تماشا می‌رویم

تلنباری، انبوهی‌یت و در ادامه منکوبیت و سپس بی‌حسی در فرد در برابر اشیاء نکته قابل توجه آثار پیش روست. جهان تولیدات انبوه، پسماندها، تلفات و تاثیرات تخریبی‌ آن بر محیط‌زیست و سرگردانی اینکه چه باید کرد، همه به این می‌ماند که: آیا می‌شود اسب سرخورده بر زمین یخ بسته با شیب نود درجه را با کشیدن افسارش نگه داشت؟

نقد: فرید صلاحی

عکاس: امیر عربشاهی

رنگی، کادر افقی، پسربچه‌ای و انبوهی جعبه‌های پلاستیکی میوه و ... ، پس زمینه انبوهی از ساختمان‌ها.

تصویری قدرتمند از عادت‌های مضحک و مخرب انسان‌ها، عشق به تلمبار کردن!

در انباری خونه‌های ما پر از قابلمه و ظرف‌هایی هست که سالی یکبار هم از آن استفاده نمی‌کنیم. کمدهای ما پر از لباس‌هایی است که هنوز فرم اولیه نو بودن را دارند و باز لباس می‌خریم! کابینت ‌ ها پر از ظرف‌های گلدار و کریستال و فلزی است و باز...! حجمه سنگینی از سرمایه‌های ما صرف خرید خانه‌هایی شد که اگر در یک اقتصاد سالم و برنامه‌ریزی شده بودیم، آن سرمایه در چرخه تولید قرار می‌گرفت اینک تعداد تولید‌کنندگان بیشتر و نیاز به واردات مرتفع می‌شد! اما نشد. این ‌ ها مالکان متر متر خانه‌هایی هستند که بالای میلیارد، ارزش دارند اما نه کسی اراده فروش آن را دارد نه توان خرید و حتی توان اجاره‌بهای آن. این محصول سوء مدیریت در زمینه‌های اقتصادی است و همه سرمایه‌داران مشقی هستند و هنوز این غده سرطانی در پیکره و هستی جامعه ما زندگی می‌کند. پارادوکس و شیرازه این عکس در دستان کودکی است که صندوق‌های پلاستیکی را جمع‌آوری می‌کند و شاید افقی که در بک‌گراند این عکس هست ذهنیتی خیالی جلوه می‌کند برای آن روزی که یک مترمربع این صندوق‌ها، آهسته آهسته به پولی تبدیل شود که شاید بتواند یک میلی مترمربع از این خانه‌ها بخرد! عکاس در این عکس حرف‌ها برای گفتن دارد و شاید دغدغه عکاس هم بخشی از این بیهوده بودن‌ها باشد!

عکاس: حامد خلیلی

نقاد: نادر اکبرپور

مرد مغازه‌دار با نگاهی خیره و گرفته به همراه ویترینی که چندین جفت کفش در آن چیده شده، قاب عکس آویزان و کج، پنکه روشن، فضای خالی دلگیر مغازه، عصای چوبی، تصویری کوچک از امام علی در ویترین.

ثبتی مستند با رویکرد اجتماعی به همراه عناصر مستحکم که مفهومی قابل اعتناء را رقم زده است. مثلث موجود در قاب تصویر(قاب-پنکه-مرد) چشمان مخاطب را به راحتی در فضای پرتنش ثبت به گردش در می‌آورد. نگاه خیره وسرد و بی‌روح فروشنده به نقطه‌ای نامعلوم و شاید عصای موجود در گوشه کادر و شاید سیر در گذشته نه چندان دور فروشنده به‌واسطه رونق اقتصادی و شغلی از یک طرف به همراه رنگ سرد موجود در اتمسفر ثبت و همچنین قاب آویزان از طرف دیگر باعث شده تا سردی و رخوت فراوانی در کل فضای موجود ایجاد گردد به گونه‌ای که حتی لبخند پرابهت شخصیت موجود درون قاب آویخته هم نتوانسته از سنگینی فضای موجود بکاهد، رکود و بی‌ثباتی بازار و قامت خمیده و تکیده مردفروشنده و دست کشیده و خسته وی روی شیشه ویترین به همراه تکه چرمی پیچیده و بدون کاربرد در کنار وی بیش از هر چیز دیگر در اثر جلوه‌گری می‌نماید به گونه‌ای که مابقی المان‌های درونی ثبت متاثر از این عنصر اصلی قوام و دوام یافته‌اند. نکته قابل تامل دیگر در ثبت، روشنایی (نور) و تصویر کوچکی از دعا به انضمام عکس بالای تصویر امام علی درون قسمت جلوی ویترین پشت کفش‌هاست که اندکی از تیرگی و فضای سرد و بی‌روح ثبت کاسته لیکن همچنان شخصیت اصلی داستان در محاق یاس و ناامیدی.....و در پایان نکته قابل اصلاح در ثبت نگاه موثرتر به ترکیب‌بندی اثر می‌باشد.

عکاس: ساجده براتی

کادر افقی، سیاه سفید، آیینه شکسته، فروشگاه کفش ورزشی، فروشنده‌ای در میان انبوه کفش‌ها پشت میز در حال تلفن کردن و خیره به‌سوی دوربین.

برخلاف عکس پیشین(خلوتی مغازه و دیوارهای خالی و...) تصویر از انبوه کفش‌ها و به‌نوعی غرق کردن فروشنده در کالا‌ها را به نمایش گذاشته است که تلویحی از کالایی و غرق شدن انسان در دست‌ساخته‌های خودش شده است. عکس از درون به بیرون نیرو پمپاژ می‌کند. در سه کنج بودن فروشنده و تلمباری و بهم ریختگی کفش‌ها روی میز و قفسه‌های پر روی دیوارها و انتخاب زاویه و کادربندی عکس در انتقال لبریزی فضا از کفش‌ها با حذف رنگ بسیار اثر را معناگرا و یک ‌ دستی فضا را ممکن کرده است. ژست و نگاه پرسش‌گرایانه کارکتر(صاحب و یا فروشنده) خط دید موربی را با فضای بیرون برقرار می‌کند که این تماس عکس را از یک اثر کم‌تحرک و منفعل به اثری کنش‌گرایانه مبدل کرده است. کنشی که مخاطب را به لمس کفش‌ها نزدیک کرده است. راه‌های پیموده نشده و پاهایی که این کفش‌ها را لمس خواهند کرد دو اتفاق و امری تجربی که به آینده اشاره دارد. سیر زمانی در عکس بیشتر حال و آینده است و از گذشته نشانی نیست. عکس به‌لحاظ عمق و ژرفا با توجه به زاویه‌بندی لنز قابل توجه است و حرکت(ردیف کفش‌ها در قفسه‌ها) برگرفته از مقوله کفش و راه رفتن اینجا بیشتر از فرم بهره گرفته تا از ایده کفش و خط قفسه‌ها به‌همراه هارمونی خاکستری برای حرکت چشمی کارکرد مناسبی پیدا کرده تا دچار ایستایی نشویم و گردش چشمی را به ایده‌های نو پیوند دهیم. کفش آماده ما آماده‌تر و راه بی‌شمار.

عکاس: علیرضا افشاری

رنگی، کادر افقی، شخصی بدون کفش نشسته در پیاده‌رو با نگاهی مشتاق به ویترین کفش‌های مردانه، پشت سرش چند عابر خانم و مانکن‌ها.

پاهای بدون کفش و پوشیده با جوراب‌های پاره و عدم تمکن مالی برای خرید چنین کفش‌هایی(شاید هم به علت مشکل جسمی) و نحوه نشستن و غرق شدن در این دریا پشت ساحل شیشه‌ای همانا مشتاقی و مهجوریست و توامانی حس و ایده و چگونه برداشتن این فاصله و پرده بین عاشق و معشوق نکته کلیدی و ورودی به عکس فوق است. سلسله مغازه‌های پشت نیز از داستان جالبی برخوردار هستند، لباس عروس و سپس سیسمونی کودک که تصویر را با نقش زبان (البته محلی و محدوده فارسی زبان‌ها) نیز درگیر می‌کند. تقسیم وزن بصری بین دو نیمه سمت راست مرد نشسته و سمت چپ ویترین کفش‌ها و نگاه پرژکتورانه به کفش‌ها بسیار کارآمد و از لحاظ تکنیکال ارتباط محکمی بین این دو سمت برقرار کرده است. که با تمام شلوغی رنگی عوامل پشت سر حواس بیننده از سوژه اصلی معطوف جای دیگر نمی‌شود مگر زمانی که خود بیننده بخواهد سرکی هم به اطراف بکشد. در حقیقت قدرت اصلی سوژه توسط همین عامل یعنی سمت و جهت چشم نمایش داده می‌شود، البته با توجه به تضاد جوهری موقعیتی و ارتباط بین عناصر صحنه(وضعیت مالی و شیفتگی) است که رانه و نقطه توقف گاه تصویر است. نقش نقاط (کفش سفید پشت ویترین) و خط‌های عمودی(لبه‌های ویترین و سایر موارد) و افقی و ریتم و ردیف کفش‌ها و مثلث‌های کف پیاده‌رو از سویی یکنواختی و حرکات نرم و منحنی‌ها ملایمت را ببار می‌آورد و از سویی مثلث‌ها و اشکال نامنظم احساس دوگانه را در بیننده زنده می‌کند. هر چند که ما زنده به آنیم که آرام نگیریم.

سخن پایانی

«کفش‌هایم کو/ چه کسی بود صدا زد سهراب؟

رابطه ۳ واژه کفش و پا و اندیشه بشدت پیچیده و اندیشمندانه است. بیشتر ضرب‌المثل‌های کفش انه رابطه آن‌ها با تفکر بسیار بالا است، از پا تو کفش کردن، ریگ به کفش داشتن و کفش آهنین و تا پاشنه گیوه کشیدن بازگو‌کننده وضعیت دشوار فوق است. عکس‌ها همچون سخنران خاموشی ما را نظاره می‌کنند و منتظرند تا دریافت‌های ما را بشنوند، حال باید آهسته آمد و شد کرد تا کسی را ز خواب خوشش پر ندهیم و دیگر هیچ.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین