-

پارادوکس ریسک و نوآوری

عاطفه خسروی-مدیرمسئول

باتوجه به سرعت پیشرفت فناوری و تکنولوژی، سازمان‌ها برای بقا و رشد نیاز به نوآوری با تکیه بر دانش و مهارت‌های فناورانه دارند. ناگفته پیداست که نوآوری باعث افزایش رشد اقتصادی می‌شود، بهره‌وری را بالا می‌برد و در نهایت به رونق تولید و ماندگاری در اقتصاد می‌انجامد.نوآوری موتور اقتصاد مدرن است که ایده‌ها و دانش را به کالا و خدمت تبدیل می‌کند. بنابراین شرکت‌هایی که برای نوآوری سرمایه‌گذاری نمی‌کنند، کمتر در کسب‌وکار خود موفق‌ می‌شوند. این روند در کشورهای توسعه‌یافته بیشتر از در حال توسعه‌ها رواج داشته و نهادینه شده است. در این کشورها چند دهه است که خلاقیت و نوآوری تبدیل به مهارت تفکر انتقادی و دستیابی به موفقیت شده و توجه به «حل مسئله خلاقانه» را در رأس فاکتورهای مدیریت کشورهای توسعه‌یافته قرار داده، اما اجرای این فاکتور نیازمند پیش‌زمینه‌ای به نام «نوآوری» است. به‌عبارت‌دیگر، خلاقیت با نوآوری همراه است و بدون نوآوری خلاقیتی وجود نخواهد داشت. در این معادله دوسویه خلاقیت توانایی تولید ایده‌های جدید و خاص است و نوآوری پیاده‌سازی آن ایده است.خلاقیت و نوآوری معنا و مفهوم یکسانی ندارد. خلاقیت به تولید ایده‌های جدید و ناب گفته می‌شود، در حالی‌ که نوآوری به کاربرد ایده اشاره دارد، اگر ایده را «بذر» در نظر بگیریم، نوآوری گیاهی است که از کاشت و پرورش بذر ایده حاصل می‌شود. در نوآوری ارزشی به ایده اضافه می‌شود که بدون آن، از ایده تنها یک ایده خام باقی می‌ماند، نه بیشتر.یا به‌عبارت‌دیگر، خلاقیت، نیروی فشار پشت نوآوری است. تلفیق این دو ویژگی باعث ایجاد نگاهی متفاوت به مسائل خواهد شد و باوجود محدودیت قوانین و هنجارهای نوشته یا نانوشته، به شما آزادی عمل خواهد داد.خلاقیت و نوآوری به‌همراه مدیریت خوب، همواره به‌عنوان راهی قطعی برای رسیدن به موفقیت شناخته می‌شود و ایده‌های نوآورانه به راه‌حل‌های مقرون‌به‌صرفه کسب‌وکار می‌انجامد.شاید مهم‌ترین و کلیدی‌ترین نکته موفقیت برای داشتن خلاقیت و نوآوری در کسب‌وکار، فاصله از ایده‌های قدیمی و یافتن و اجرای ایده‌های جدید باشد. در این مسیر نیز باید از تمامی منابع و فرصت‌های ممکن بهره‌مند شد و همچنین با تلاش، پشتکار و تفکر خلاقانه، به‌دنبال ایده‌های جدید و نوآورانه بود.

نوآوری نه‌تنها در سطح بنگاه و کسب‌وکارها، بلکه در رشد اقتصادی کشورها نیز موثر هستند. تا آنجا که به‌باور برخی اقتصاددانان، کمابیش هر رشد اقتصادی که بعد از قرن هجدهم رخ داده، به‌گونه‌ای در نوآوری ریشه دارد، بنابراین نوآوری در حال تبدیل به یک مولفه کلیدی در سیاست‌گذاری اقتصادی است؛ به‌طورمثال دفتر علم و نوآوری انگلستان نوآوری را موتور اقتصاد مدرن می‌داند که ایده‌ها و دانش را به کالا و خدمت تبدیل می‌کند.

یکی از پایگاه‌های اینترنتی دولت استرالیا نیز چنین می‌نویسد: شرکت‌هایی که برای نوآوری سرمایه‌گذاری نمی‌کنند، آینده خود را به‌خطر می‌اندازند و اگر به‌دنبال راه‌حل‌هایی نوآورانه برای مسائل نباشند، احتمال موفقیت کسب‌وکار آنها اندک است.در بعدی کلان‌تر، نوآوری را می‌توان به چرخه‌ای تشبیه کرد که حرکت روان آن، مستلزم تعامل دولت و بخش کسب‌وکار است. از یک‌سو، دولت معتقد است که انواع حمایت‌ها را برای نوآور شدن اقتصاد در بخش‌های مختلف از جمله صنعت انجام داده است و این خود بنگاه‌ها هستند که تمایلی به نوآوری ندارند. از سوی دیگر، بنگاه‌ها معتقدند که نه‌تنها حمایتی انجام نمی‌گیرد، بلکه دولت با قوانین و مقررات دست‌وپاگیر، چوب لای چرخ نوآوری می‌گذارد.البته بحث درباره اینکه کدام طرف حق دارد، بحث درستی نیست، زیرا به‌نظر من، هر دوطرف درست می‌گویند. دولت گمان می‌کند که با انواع حمایت‌های مالی و قانونی، همه‌چیز را برای نوآور شدن صنعت انجام داده است و بنگاه‌ها نیز معتقدند که در این شرایط سخت اقتصادی که سر پا نگه‌داشتن یک کسب‌وکار بزرگ‌ترین هنر است، در عمل نمی‌توان به فکر نوآوری بود. در ضمن، حتی قوانین و دیگر حمایت‌های دولتی از نوآوری، نه‌تنها به نوآوری منجر نمی‌شود، بلکه خود می‌تواند بر موانع بیفزاید.آنچه مسلم است، ریسک همزاد نوآوری است و برای روحیه ریسک‌گریزی با نوآوری سازگاری ندارد، بنابراین برای بقا و توسعه در دنیای تکنولوژی امروز، نیاز به نوآوری داریم و برای نوآوری نیاز به ریسک‌پذیری. از سوی دیگر، سرمایه از ریسک گریزان است و نوآوری نیازمند جذب سرمایه و سرمایه‌گذاری است. در نهایت یکی از راه‌‌حل‌های این پارادوکس، حمایت از استارت‌آپ‌ها و دانش‌بنیان‌هاست که باید با جدیت بیشتری دنبال شود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین