زمین برای همه!
بابـــک بهـــاری: هنر تجسمی امری است که تقدم، پیشینه، خاستگاه و همگانیبودنش را بر زبان قراردادی بین انسانها میتوان دید و تجربه کرد. نمونههای موردبررسی برگرفته از نمایشگاه «روز زمینپاک» آثار هنرمندان کودک کشورهای شرق آسیا هستند. با سپاس از آقای رابطی و خانم باغبان برای در اختیارگذاری آثار.

سیم یئون یون / کرهای.
پارچه کنفی، دوخت و دوز، 4 پیاله و 2 ماهی، عنوان: هستم.
2ماهی و 4پیاله چیده بر هم با اشارتی به خاستگاه حیات و طبقات چهارگانه و ... در برابر نگاه مخاطب قرار گرفته تا خوانش شوند. نوع رنگبندی (تکرنگ بودن هر بخش) و رویهمچیدنشان علاوه بر تمایز ظروف از یکدیگر بهنوعی ژرفا و بعد را هم بهصورت ظریفی در اثر به منصهظهور رسانده که اهمیت این امر در نبود امکان سایهکاری و سایر تکنیکها روی پارچه میباشد و در عین حال عامل مهمی در برانگیختن حس در بیننده است. عمودیت و چیدمان کارکترها که سوی نگاه به بالا که میتواند نشانه آسمان باشد، باتوجه به وزن 2شخصیت اصلی (ماهیها) در پایین، برقرارکننده توازن قابلتوجه فرمی در اثر است. اثر از نکات خلافآمد بصری بهخوبی بهره گرفته است که در ادامه همین مبحث، میتوان به نقش ظرف سپید خالدار بین ظروف یکدست تیره اشاره کرد، نقش ظریف دوختودوزها را نمیتوان نادیده گرفت (اشاره به موقت بودن و ناپایداری). مینیمال بودن اثر، باعث تمرکز بر گفتوگوی هنرمند با مخاطبش شده است، هرچند حتی اگر هنرمند از المانهای محلی (پیالهها و تکنیک اجرا) برای بیان موارد موردنظرش بهره برده باشد. در عصر مرگ مولف، بیان جهانی با عناصر و المانهای محلی امری درهمتافتهاند که مولف نیز برای خوانده شدن و ارتباط گرفتن و دیده شدن به رعایت این موارد که در اثر بهخوبی قابل ردیابی و باعث تسهیل در خوانش بیانیه شده، اکتفا کرده است. نقش اندازه ظروف و ماهیها نسبت بههم و اهمیت تعادلشان با آنکه ماهی کوچکتر از رنگهای گرم در زمینه رنگهای سرد بهره برده، اما بهلحاظ جایگیری و اندازه کوچکترش به تعادل نسبی و هموزنی رسیدهاند. باری 4پیاله نوشیدیم و هنوز تشنه تصویریم.
سانگ میون لی / کرهای
رنگ و روغن، چند سر گربه در درون یکدیگر بههمراه موش، پرنده، ماهی، درخت، عنوان: حمله با پرتو.
گربهای متکثر در ذهن خودش در سهلایه بههمراه 2 موش، یک زنبور، 2ماهی و یک اردک و 12درخت که هرکدام میتواند داستانی داشته باشد و این خاطرات و ذهنیاتی است که با مخاطب بهاشتراک گذاشته شده است. شلوغی تصویر از جهان ذهنی شلوغ و پرتحرک هنرمند حکایت دارد و بخش قابلتوجه اثر هم، پرتوهای رنگی ساطع از چشم گربه در پایین تصویر و هم لایههای رنگی تو در توی سرها است. البته نکته مهم و اصلی همانا قرارگیری درختها در بالاترین نقطه است (اشاره به محیطزیست) که اهمیتش در ذهن یک گربه نیز از بالاترین درجه برخوردار است! چه برسد به انسان. چینش رنگها که از آبی و سپس زرد و باز سبز و در نهایت بنفش تیره و قهوهای و زرد انجام شده، همانند پلکانی است که از سرد به گرم و سپس باز گرم به سرد و در نهایت مخلوطی از سرد و گرم همکنار همدیگر شدهاند. همین نکته را در لنگه به لنگه بودن چشمهای گربههای ردیفهای بالا میتوان دید. پاسکاریهای رنگی و عمق میدان دید و همکناری موش و ماهی و اردک و زنبور از دیگر نکات قابلتوجه و عامل خوانشهای جالب اثر هستند. تصویر در مرکز فشره و هرچه از آن دورتر میشویم، باز و بازتر میشود که در حقیقت نگاهی به ذهن و جهان اندیشه در عصر حاضر دارد. گربه در عین المان و نماد بودن گربه نیز هست و تمامی ذهنیتش حکایت خواستهای زیستی و امیالی او را داراست، اما بهنحو غریبی حکایت انسان معاصر را نیز یدک میکشد و در پایان این خوانش پیچیده، شاید مخاطب از خود بپرسد که آیا من گربهای بودهام که به لباس انسان درآمدهام یا انسانی هستم که به لباس گربهها را بر تن کردهام و این آینه ابدی برابر ما و هنرمند حیران قرار دارد.
هیونگ وو پنگ / تایوان
جوهر و اکریلیک، انسانی در زهدانی درختوار و چهرهای در بالای درخت.
تصویر از پیچیدگیهای خاص خود بهره میبرد. خطها تیره و خاکستری و لایههای رنگی گرم و نقش انسانی که در پیله تنهایی قرار دارد و مخاطب را مینگرد همانند کودک بالغی در زهدان و نکته مرکزی اثر نمایشی از پیوند انسان و محیطزیست است. ترکیب سر در بالای شکل تخممرغی زهدان مانند انسان دیگری را در ذهن نقش میبندد، هرچند دستی در نهایت با ابزاری همانند قندشکن همین چهره مانندی است با چشمهایی که دوطرف قندشکن هستند. باری تصویر دوگانه سمت راست نیز هم پرندهای بالگشا و هم پرندهای نشسته بر درختی را به ذهن متبادر میکند. اما مهمترین بخش تصویر لایههای افقی و عمودی هستند که همچون پرده نمایشی کنار رفته و انسان درختی را بهنمایش گذاشتهاند. لایهبندیها علاوه بر تحرکی که به تصویر میبخشند، توازن و هارمونی را همچون نتهایی چشمنواز ذهن رامشگر را به ترنم و ترقص میاندازد. باری نقش زیست و زمین تبلورشان علاوه بر رنگهای نارنجی و قهوهای در همین درختهای نمادین نیز قابلدریافت است،بهویژه که زهدان آدمی را درختی شاید باشد بهگمان هنرمند. کاربرد و نقش رنگ خاکستری و گسترهاش دعوتی به تفکر درباره نقش آن در زیست و تکامل انسان در درازنای تاریخ و زیست امروزیاش است. بهویژه که با لایهبندیهای متوالی، این دامنه گستره بیشتری میگیرد و در نهایت زمین و پاکی و رعایت آن مدنظر است. مینیمالیت اثر ذهن را به واکاوی و پرسشها سوق میدهد که چرا با خانه خویش چنین میکنیم.
جونگ چی چانگ / تایوان
اکریلیک، 7غاز خشمگین در دایرههای رنگین.
خشم و فریاد غازها که میتوانند نمادی از انسان باشند، اثر را نیز صدادار کرده که البته عدد 7 نیز در این میانه نقش بسیار بالایی دارد، 7 قاره مهمترین نماد این ماجراست که قرار است درباره پاک نگاه داشتن زمین اشارهای داشته باشد. رنگهای دایرهها و غازها، نشانهای از تنوع نژادها و اقلیمهاست و اینکه چه بهسر این یگانه خانه آورده و میآوریم، نکته کانونی است. هر انسانی در دایرهای زیست میکند، اما آنچه همه ما را بههم متصل میکند، خانه نهایی و زیستی ماست که باید مراقبش باشیم. برای سرهای غازها در یک چرخش و چینش حساب شده که با دایرهها همراه شده و توازن و ریتم و گردش دیدگانی را در اثر بهوجود آورده است. مورد فوق تنها یک امر فنی در تابلو نیست، بلکه امر مفهومی و اینکه حواسمان به این جهان 7رنگ و زمین تکدانهاش باشد. نحوه طراحی و ظرافت قلم زدنها مخاطب را بهورای این ظرافت راهنمایی میکند و در حقیقت به مرکزیت ایده و امر رسانهای هنر توجه داشته است. کاربردهای هر جزء در تصویر و ایجاد سکون و حرکت و تداخل ایدهها منجر به خوانش تازه در هر اثری میشود، حال با این شلوغی و حرکت مستتر دربرابرمان چگونه میخواهیم به یکسانی گفتمان دست یابیم که هرکسی را ظنی است و گمانی و گذشتهای و تجربهای از آنچه برابرش است. اینک گردش دوار دایرهها با صداهای درهم برهم غازها و چرخش قلمموها و ناگهان سکوت را باید شنید که میخواهد هشدار را بفهمیم و دریابیم. هرچند زمانه چنان شده که غازها به فریاد شدهاند ما که اشرف مخلوقاتیم و خلاف سایر موجودات صاحباندیشه هستیم.
سخن پایانی
مالکیت فردی، تبلور نهاییاش در فرهنگ؛ این مال من است آغاز و متاسفانه در ادامهاش، خانه من، محله من، شهر من و سایر تقسیمات اینچنینی ادامه مییابد و این ماجرا به آنجا ختم میشود که آنچه همگانی است، مهم نیست، زمین را از آن خود نمیدانیم و فقط به محدوده زیست شخصی توجه داریم تا زیست همگان. هنر کودکان میتواند تلنگری باشد بر این پوسته سخت، شاید!