قربانیان سیاستزدگی
شیدا آریاییپور ـ پژوهشگر حقوقی

در روزگاری که نامها تغییر میکنند اما دردها همچنان پابرجاست، شاهد جوانانی هستیم که دیروز با انگیزه و امید بر صندلیهای خدمت نشسته بودند، اما امروز پشت درهای بسته ادارات، در صف انتظار بیپایان کار، به سرنوشت خود خیره شدهاند. مردان و زنانی که نه بیکفایت بودند و نه بیتجربه؛ تنها جرمشان این بود که دولت عوض شد، سلیقهها تغییر کرد. هر بار که دولت جدید روی کار میآید، بوی تصفیه به مشام میرسد؛ انگار شایستگی افراد در گرو رنگ سیاسی آنهاست و نه پرونده کاری و وجدان حرفهایشان. در برخی موارد با روی کار آمدن دولت جدید یا تغییرات ساختاری در بدیه یک وزارتخانه و تغییر مدیران ارشد، به تناسب مسئولیت بخشی از کادر شاغل در پستهای مختلف هم مجبور به جابهجایی هستند. گاهی هم نیروهای شرکتی و پیمانی از کار بیکار میشوند و مجبورند با دست خالی به خانه بازگردند. این انسانها در کجای معادلات سیاسی و اجتماعی قرار دارند؟ در کدام بند از شعارهای عدالتمحور جای گرفتهاند؟ چه کسی صدای آنها را منعکس کرده است؟
امروز، دغدغههای واقعی مردم فراتر از این صفبندیهای جناحی و واژههای سیاسی است. برای مردم، این اصطلاحات مدتهاست بیمعنا شدهاند. آنچه واقعا اهمیت دارد، امنیت شغلی، سفرهای پر و آیندهای روشن است؛ دغدغهای که نه با شعار حل میشود و نه با تقسیم قدرت، بلکه با سیاستگذاری دقیق، شفاف و انسانی برطرف میگردد.
دغدغههایی که پرداختن به آنها و قولهای مساعد برای رفع آنها، معمولا تنها خوراک تبلیغاتی ایام انتخابات است و پس پیروزی هر یک از طرفین، در ازدحام میزها و منصبها گم میشوند. گاهی مسئولان، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، تنها در زمان تقسیم قدرت مرزبندی میکنند و پس از آن، منافع جناحی و صندلیها اولویت پیدا میکند. مردم اما، از دیرباز مرز مشترکشان درد بیکاری و مشکلات تامین خانه و معیشت بود.
این وضعیت، نتیجه سیاستزدگی مهارنشده و بیمحابا است؛ جایی که انسان به ابزاری برای تحقق اهداف تبدیل میشود. در چنین شرایطی، عدالت شغلی و احترام به نیروی انسانی به فراموشی سپرده میشود و تنها معیار باقیمانده، وفاداری به خط سیاسی حاکم است، نه شایستگی و کارآمدی.
آیا وقت آن نرسیده که ملاکها تغییر کند که بهجای خطکشیهای جناحی، معیار واقعی انتخاب افراد، کارآمدی، تعهد و انسانیت باشد؟ آیا وقت آن نیست که بپذیریم ثبات شغلی نه لطف دولتها، بلکه حق مسلم شهروندان است؟ این حق باید بدون توجه به رنگ سیاسی افراد تضمین شود. هر انسانی شایسته امنیت شغلی، آرامش ذهنی و فرصت برای رشد و پیشرفت است.
جامعهای پیشرفته است که به نیروی انسانی خود احترام میگذارد، آنها را بهخاطر تخصص و تلاششان میسنجد، نه بهخاطر گرایش سیاسی یا وفاداری جناحی. در چنین جامعهای، جوانان باانگیزه وارد محیط کار میشوند، بدون ترس از کنار گذاشته شدن بهدلیل تغییر دولت یا تغییر سیاستها. امنیت شغلی، امید به آینده و عدالت اجتماعی، پایههای اصلی این ساختار هستند.
اگر مسیر فعلی ادامه یابد، جامعه تنها شاهد از دست رفتن سرمایههای انسانی و هدر رفتن تجربه و تخصص خواهد بود. نسل جوان که امید و انگیزهاش مهمترین سرمایه کشور است، روزبهروز خستهتر و مأیوستر میشود. عدالت و رفاه اجتماعی تنها با شعارهای سیاسی حاصل نمیشود؛ بلکه با اقدام عملی، اصلاح ساختارها و حذف نگاه جناحی در استخدام و حفظ نیروی انسانی بهدست میآید.
لازم است تغییرات اساسی در ملاکهای استخدام و تداوم اشتغال ایجاد شود. هر فرد شایسته باید فرصت داشته باشد، فارغ از رنگ سیاسی، به خدمت ادامه دهد و امنیت شغلی داشته باشد. تنها در این صورت است که میتوان به جامعهای عادلانه، امن و توسعهیافته دست یافت؛ جایی که انسانها ابزار نباشند، بلکه ارزش اصلی هر تصمیم و سیاستی باشند.
این پیام، نه تنها یک درخواست حقوقی یا اجتماعی، بلکه یک هشدار جدی است: اگر به نیروی انسانی احترام نگذاریم، تجربه و تخصص را نادیده بگیریم و سیاستهای کوتاهمدت جناحی را بر شایستگی ترجیح دهیم، جامعه و نسل آینده تنها با ناکامی و سرخوردگی روبهرو خواهد شد.
وقت آن است که معیارها، نگاهها و سیاستها تغییر کنند؛ تا انسان، جایگاه واقعی خود را بیابد و نه وسیلهای برای بازیهای سیاسی و جناحی. نسل جوانی که امروز پشت درهای بسته ادارات ایستاده است، فردا قرار است آینده کشور را بسازد. اما اگر امروز با بیکاری و ناامیدی روبهرو شود، چگونه میتواند فردا به پیشرفت و توسعه کمک کند؟ آینده یک ملت، با انگیزه، تلاش و امید نسل جوان گره خورده است.
وقتی سرمایه انسانی از کشور رانده شود یا نادیده گرفته شود، هیچ سیاست و برنامه توسعهای نمیتواند آن را جبران کند.
جامعهای که در آن هر فرد شایسته، بدون ترس از تعویض دولت و تغییر سیاستها، بتواند زندگی شرافتمندانهای داشته باشد، جامعهای است که مسیر توسعه پایدار را میپیماید. وقتی نیروی انسانی با انگیزه و امنیت شغلی کار میکند، نه تنها خود، بلکه جامعه نیز پیشرفت خواهد کرد و این، بزرگترین سرمایه یک کشور است؛ سرمایهای که هیچ پول و قدرتی نمیتواند جایگزین آن شود.