نگاهی گذرا به موسیقی امروز
علی روستایی هنرمند
سالهاست در میان آثاری که به نام موسیقی وارد بازار عرضه میشوند، به ندرت اثر شایسته توجهی به چشم خورده است.
گذشته از آثاری که نه ارزش شنیدن دارند و نه ارزش بررسی، گاهی دیده میشود کارهایی میتوانست به «موسیقی» به معنای حرفهای نزدیک شود اما نبودن دانش کافی در یکی از عوامل، کار را تا درجات باور نکردن تنزل بخشیده و پایین کشیده است.
میدانیم آنچه سبب شود تا یک کار موسیقیایی باکلام فاخر و ماندگار خلق شود، مهارت هر سه ضلع مثلث بهوجود آورنده یک اثر موسیقیایی است که عبارتند از: آهنگساز، ترانهسرا و خواننده.
اگرچه عوامل دیگری نظیر استودیو، صدابردار و تجهیزات نیز میتوانند در کیفیت کار تاثیرگذار باشند اما آنچه اکنون مد نظر ماست عوامل و ارکان اصلی بهوجود آورنده یک اثر موسیقیاییاند.
بدیهیست؛ یک آهنگساز میبایست از دانش و تجربه کافی برخوردار باشد. بداند یک ترانه باید با چه لحنی، در چه گامی، با چه صدایی، در چه دستگاهی و چه سبکی (پاپ، راک، رپ، جاز، بلوز...) خوانده شود. همچنین به زبان نت تسلط داشته باشد زیرا در آهنگسازی حرفهای مثل ارکسترال، آهنگ ساخته شده به صورت نُت یادداشت میشود ولی در آهنگسازیهای معمولی یا بهتر بگویم ملودی سازی، مثل بیشتر آهنگهایی که این روزها شنیده میشود، نُت نویسی انجام نمیشود و پارتیتوری وجود ندارد. بلکه ملودی ساخته شده تنها با ابزاری ضبط و ذخیره شده است.
و به همینگونه یک خواننده، باید متن ترانهای که میخواند را با تمام وجود بفهمد و حس کند. تا بتواند آن حس را همراه با معنای ترانهای که اجرا میکند را تماما به مخاطب منتقل کند. بیان حسی یکی از ارکان مهم آواز خواندن است.
و اما ترانه سرا، او نیز در مسیر حرکت صحیح این فن در درجه اول، باید شاعر به معنای وسیع کلمه باشد. برای بیان آهنگ باید با طبعی پربار، قادر به استخدام کلمات ظریف بوده تا با قدرت خلاقه شعر و بازگو کردن مفاهیم موسیقی به کج راهی کشیده نشود.
با اصول جمله بندی، ترکیبات و نوآوریها، اشارات و کنایات شعری و تمثیلهای زیرکانه برای رسانیدن پیام شاعرانه، آشنا باشد.
اما آنچه علت اصلی نگارش این یادداشت است چیزی ورای اینهاست و آن آگاهی و آشنایی هریک از اضلاع این مثلث نسبت به مهارت یکدیگر است، و این آن نکته ظریفی است که وجودش اثری را به شاهکاری ماندگار مبدل میسازد که گذشت روزها و سالها را بر آن گزندی نیست و هرگز گرد زمان بر آن نمینشیند.
به طور مختصر، اگر آهنگساز به ترانه و درک آن آشنایی و تا حدودی تسلط نداشته باشد، نمیتواند آهنگی متناسب با معنای ترانه گزین شده بسازد.
به این معنی که بطور مثال در کار ساخته شده نقطه اوج موسیقی و شعر یکی نیست. یعنی زمانی که موسیقی به اوج خود میرسد، یا شعر به نقطه اوج معنایی خود نرسیده یا از آن مرحله گذشته است.
من بهوفور به این مسئله برخوردهام که آهنگساز واقعا اثر زیبایی ساخته است اما هیچگونه هارمونی بین آهنگ ساخته شده و مفهوم ترانه وجود ندارد و این حاکی از آن است که آهنگساز هیچگونه آشنایی با ترانه نداشته و اصلا مفهوم و بار معنایی ترانه را درنیافته است.
همینطور است در مورد خواننده. خواننده اگر مفهوم آنچه در ترانه آمده است را درک نکند هرگز با هیچ تکنیک و تحریری نمیتواند حس ترانهسرا را به شنوندهاش منتقل کند.
ترانهسرا نیز باید احوال آهنگها را در مقامات مختلف باهوش شاعرانه بشناسد و قادر باشد برای هر قسمت از ملودی مفاهیم مناسبی بیان کند.
همچنین سیر معنایی ترانه را از نقطه آغازین آهنگ تا پایان رعایت کند.
تلفیق بسیار دقیق حالات گوناگون آهنگها با معانی کلمات در حالات کلامی مانند: خواهش، گریز، گلایه و امثال این احوال، در جوهر کلمات ضرورت کامل و حتمی دارند، بنابراین ترانهسرا نباید به دلخواه و تنها از روی تطبیق با سیلاب، هر کلمه را روی هر فراز آهنگ بگذارد.
او باید به این نکته آگاهی داشته باشد که در ساختن هر اثر، با کیفیت تداوم یافته آهنگ شریک است. «آهنگ ـ ترانه»، اثری جداگانه نیست. او باید از دو پارگی کلمات در دو سیلاب موسیقی بپرهیزد.
موضوعی انتخاب کند که مفاهیماش با مفاهیم آهنگ و فراز و فرودهای آن همخوانی داشته باشد. یادمان باشد راز بقای یک ترانه در رعایت این نکات مستتر است.
و نکته ظریفتر اینکه هر شاعری ترانه سرا نیست اما هر ترانه سرا، لزوما باید شاعر باشد. ضمن اینکه یک ترانه سرا میبایست درک عمیقی از اوضاع و شرایط اجتماعی جامعهاش را داشته باشد.
یعنی از بطن مردم برخاسته باشد و حال کنونی آنان را به خوبی درک کند و همدرد آنان باشد. طور مثال وقتی جامعه به هر دلیلی مغموم است، ترانه سرا میبایست ترانهای بسراید که بیان حال مردم باشد.
و وقتی جامعه شاد است یا دچار هیجان است، همسو و هم راستای آن قرار گیرد تا ترانه بهوجود آمده در جان مردم بنشیند.
اگر این امور حاصل گردد و اینگونه افراد در کنار یکدیگر قرار گیرند، آنچه اتفاق میافتد یک «شاهکار» است.